چمدانم را باز کردهام و خانه بوی آفریقا گرفته ! چند صورتک کوچک گورخر و زرافه یک پتوی نارنجیرنگ ماسایی یک جفت گوشوارهی زرافهای پنج حیوان بزرگِ کوچکتراشیدهشده از چوب که از فاصلهی چند متری در خانهی خودشان دیدهامشان و حالا سمبل کوچکی از هر کدام به خانهی خودم آوردهام تا یادآور آن لحظات شیرین باشد و دو بسته قهوهی کنیایی هستند که عطر و بستهبندیشان آفریقا را فریاد میزنند. گالری عکسهایم هم رنگیرنگی و پر از عکس حیوانات مختلف و منظههای زیباییست و آنها هم کاریبو آفریقا میگویند .حالا من ماندهام با اینهمه نشان آفریقا و کلی دلتنگی از سفر به سرزمینی که بدجور به دلم نشستهاست و این عکسها و نشانهها مثال همان دیدار یار غایب است که ابری شده و بر دل تنگ و کویری من میبارد
کمتر از دو هفته پیش تصویر ذهنیام از کنیا را یک رقص قبیلهای تشکیل میداد که مردان و زنان سیاهپوست با آواها و هجاهای عجیب و غریبی اجرا میکنند و آن پارچههای رنگی که عموماً به دور خودشان میبندند و این بیشترین چیزی است که در فضاهای مجازی با آن روبرو شدهبودم و از شما چه پنهان با اینکه روحیهی بالایی برای هر نوع سفری دارم اما با تردید قدم در راه کنیا گذاشتهبودم غافل از اینکه یکی از شیرینترین سفرهایم با نام کنیا گره خواهدخورد
اولین مواجههام با این کشور، فرودگاه نایروبی و نوشتهای بزرگ با مضمون خوشامدگویی و پس از آن ماشینهای مخصوص سافاری و کلی پرندهی کوچک و خوش آب و رنگی بود که در همان فضای اطراف در خروجی فرودگاه آزادانه و بیپروا میپلکیدند و سپس استقبال گرم کارکنان هتل و چهرههای شاد و نمکینی که هر کدام با لبخندی به پهنای صورتشان یک جامبوی(سلام) جانانه تحویل آدم میدادند
از همان ابتدای راه رهایی و یلگی دلچسبی احساس کردم
مثل دعوت شدن به خانهای که صاحبش کلید را به دستت داده که خودت وارد شوی و آنقدر راحت و بیتکلف رفتار میکند که میتوانی بلند شوی و دنبال نمکدان بگردی اما اگر نمکدان را پیداکردی و نمکش را چشیدی آنچنان نمکگیر میشوی که دلت هر از گاهی هوای آن آسودگی بیریا را میکند و من در کشوری دوردست واقع در قارهای دیگر با کمترین اشتراکات فرهنگی و اجتماعی خودم را همانقدر راحت احساس میکردم بماند که یختیاریم در میان انسانهای همسو و همراهی قرارم داده بود و هوا هم دلبرانه، خوب بود
با این اوصاف دیگر اهمیتی به آن قرصهای مالاریا که از دو هفته پیش شروع به خوردنشان کردهبودم و انواع تمهیداتی که برای حضور در کشوری آفریقایی اندیشیدهبودم نمیدادم و خودم را در آستانهی تجربهی سفری جذاب میدیدم که تازه در آغازش بودم شب اول سفر در نایروبی استراحت کردیم و من تمام شب در اندیشهی نشستن در آن لندکروزهای سافاری ثانیهها را تسبیحوار شمردم
داستان ادامه دارد
با من همراه باشید