solmazasldini
solmazasldini
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

کرمان



بار اول است که به کرمان سفر می‌کنم و اصولاً همیشه اولین تجربه‌ها هیجان‌انگیز است. از هواپیما که پیاده می‌شوم مهمان‌دار جعبه‌ی کوچکی با آرم شرکت هواپیمایی ماهان و با طعم کرمان به دستم می‌دهد. سعی می‌کنم صحبت‌های بانوی همدانی را که عروس کرمانی‌ها شده بود و سالیان زیادی در کرمان زندگی کرده‌بود را فراموش کنم که با تعجب از من پرسیده بود: از این همه شهر، کرمان چرا ؟
استقبال گرم دوستان کرمانی در فرودگاه که قرار بود در این سه روزه راهنما و همراهم باشند دلگرمم می‌کند
شهرها هم مثل آدم‌ها هستند، بعضی‌هاشان در همان نگاه اول خودشان را در دل آدم جا می‌کنند
بعد از بازدید از موزه‌ی هرندی که در باغ با طراوتی واقع است به سمت مجموعه‌ی گنجعلی‌خان و بازار می‌رویم
میدانی گشاده و دل‌باز با کاروانسرا و حمام و آب‌انبار و بازاری که به آن منتهی می‌شود
هوا بهاری است، آسمان آبی از پس دیوارهای آجری میدان کنتراستی چشم‌نواز پدید آورده که به دیده،نیک می‌نشیند. اطلسی‌ها در باغچه‌های میان میدان با نسیم ملایمی شادمانه می‌رقصند
وارد کاروانسرا می‌شویم اما قبل از آن بر درگاهش سعی در خواندن شعری می‌کنیم که با خط بنّایی یا معلقی به شکل درآمیخته در فضای مربعی شکلی استادانه جاداده‌اند
فضای کاروانسرا صمیمی‌ست غرفه‌ها صنایع دستی زیبایی می‌فروشند که هوش از سرم می‌برند می‌گویند نامش پته‌دوزی است و هنر اصیل مردم کرمان است. بعدتر قدیمی‌ترین و بزرگ‌ترین اثر پته دوزی را در مقبره‌ی شاه‌نعمت‌الله ولی می‌بینم که بر سنگ مزارش کشیده‌اند.
بازار پر است از ادویه‌فروشی‌هایی که زیره و قووتو و قهوه‌ی خرما می‌فروشند و مس‌فروشی‌هایی که از دیگ و لیوان تا گردنبند و گل و بلبل با مس ساخته‌اند، هر چه باشد یکی از بزرگ‌ترین معدن‌های مس جهان را در استانشان دارند
به پیشنهاد دوستان کرمانی برای رفع خستگی وارد کافه رستورانی سنتی و خوش رنگ‌و‌لعاب می‌شویم که قدیم‌ترها حمام بوده .قدم در دالان که می‌گذارم نوازندگان شروع به نواختن می‌کنند
صدایی آشنا در گوشم می‌پیچد و خاطره‌ای از دوردست‌های خیال ناگاه از درون سربرمی‌آورد
من یه پرنده‌م ...آرزو دارم تو باغم باشی ...
می‌گویند عطرها قراولان خاطره‌ها هستند ،من می‌گویم ترانه‌ها هم
و شاید شعرها ...
شعری را که به خط بنایی سر در کاروانسرا خوانده‌ام دم می‌گیرم :
غرض نقشی‌ست کز ما باز ماند
که هستی را نمی‌بینم بقایی
مگر صاحبدلی کز روی رحمت
کند در حق مسکینان دعایی


دانش‌آموخته‌ی زبان‌ و ادبیات فارسی و دلباخته‌ی ادبیات کشورم هستم جهانگرد‌‌ و عاشق سفر بوده و خاطرات و وقایع پرسه‌زنی‌هایم را در کتاب‌هایم روایت می‌کنم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید