روزی که سر راهم قرار گرفتی، باورم شد کسی پیدا شده که به گذشته ام اهمیتی نمی ده، جلوی همه با افتخار ازش تعریف می کردم، هر موقع هر کسی پرسید چی شد که انقدر بهش علاقه مند شدی تنها یه جواب تو قلب و سرم می پیچید، ولی روزی که گفته بودی نمی تونی گذشته من و نادیده بگیری و تمام این مدت من به اشتباه روت حساب باز کرده بودم، قلبم و شکستی...
کاش انقدر جسارت داشتی که به خودم می گفتی، من که بهت گفته بودم هر موقع نخوای میرم از زندگیت، چرا برای توجیه خیانتت من و له کردی...
چرا واقعا؟!
ای کاش یه روزی توضیحی براش داشته باشی، چون تا اون روز من و قلب شکسته ام هرگز نمی تونیم ببخشیمت و می دونی که این برای من سختترین کار دنیاست جانم...