انقدر همه چی یه دفعه ای اتفاق افتاد که هنوز باورم نشده
وقتی امروز گفت صدات بهم آرامش میده دوباره حس کردم از نو متولد شدم
حرفی بود که مدتها نشنیده بودمش، اون لعنتی کاری با من کرد تو این دو سال که خودم و فراموش کرده بودم
فراموشم شده بود که سالیان سال معروف بودم به اینکه آرامش میدم، عشق میدم، امید میدم ...
انقدر حالم خوبه که دلم میخواد هیچ نقطه تاریکی از گذشته هرگز هرگز به یادم نیاد
همیشه دلم میخواست یه روزی این جمله رو بنویسم
فراموش خواهی شد گویی که هرگز نبوده ای...
و امروز همون روزه .