soraya
soraya
خواندن ۷ دقیقه·۴ سال پیش

خواستن توانستن است ۱

دلبرانه
دلبرانه



سلام کمی حرف داشتم و یک خاطره ی خوشمزه .

پسرم آرین ۳و نیم ساله است . دقیقا ۳ سال و ۵ ماه و ۲۷ روز . ماشالله خیلی شیطون و با نمک است ، همچنین کمی لوس که هم اکنون برنامه ی از لوسی در بیا توسط منو باباش بر روی او درحال انجام است . با اینکه خیلی سخته ولی چاره ای نیست .با این اوصاف آرین عشق من است ، وقتی او را بغل میکنم و میبوسم صدای بلند قلبم را میشنوم که تاپ تاپ میکند !

بعضی اوقات که او را بغل میکنم جیغ و داد راه می اندازد ، لبها را غنچه کرده و صورتش را برمیگرداند و دست به سینه مرا چپ چپ نگاه میکند ! ضمنا یک اخلاقی که دارد ، وقتی از خواب بیدار می شود حتما باید بالای سرش باشیم و ما را ببیند وگرنه سقف را با جیغ و داد هایش پایین می آورد . کلا آرین را با چسب دوقلو به من چسبانده اند. آهان تا یادم نرفته بگم که پسرک عاشق بازی است ، توپ بازی، قایم موشک، سرسره بازی ، نقاشی ، و کتاب خواندن . در دوران کرونا کلیپ های کارتون یوتیوب را با گوشی من نگاه میکند و یک یوتیوب گرد حرفه ای شده تا هر بازی که اون جا میبیند به زبان خودش به من میگوید به بابا بگو برای من هم بخرد??

خلاصه این اخلاقش که بازی میکند و عاشق بازی کردن است را خیلی دوست دارم . جدیدا بیشتر با وسایلش بازی میکند و ماشالله حرف گوش کن تر شده و برنامه های تلویزیون را هم دنبال میکند . آرین و من به شدت وابسته ی هم هستیم و کوچک تر بود اصلا از بغل من پایین نمی آمد و به شدت بغلی بود و کم حرف هم بود. و کلا کمی دیر جمله گفت در ۲ و نیم سالگی .

الان زبان شیرین مخصوص خودش را دارد ،من که عاشق این زبانش هستم و خیلی هم تقلیدش خوب است و خداروشکر تازگی ها در زبان و جمله گفتن پیشرفت کرده و ما هم راضی و خوشحال هستیم .

اما یکسالی گذشت ما نگرانی زیادی از راه رفتن و به حرف افتادن پسرک داشتیم و همچنین از جیغ و دادهایش . البته آرین کلمه زیاد میگفت فقط جمله و فعل کمتر میگفت . او را پیش چند متخصص بردیم . عکس ، آزمایش و... خلاصه ی کلام نتیجه این شد که آرین باید به مهد کودک برود ، از توجه زیاد پدر و مادر اینگونه شده بود ! حالا چرا مهد؟ به خاطر رهایی از وابستگی ، و اجتماعی شدن آرین و بودنش با بچه ها وتقلید حرف زدن بچه ها مجبور بودیم علی رغم میل باطنی او را به مهد کودک ببریم . تا دنبال مهد کودک گشتیم و خواستیم ثبت نامش کنیم دقیقا ۱۰ ماه پیش ، سر و کله ی کرونا به قول مامانم میراث مونده . ? پیدا شد .

من تو مدت کرونا خیلی تلاش کردم محیط خانه را گرم و آرام و شاد نگه دارم اما واقعیت هیچ وقت نتوانستم یک مهد کودک درست کنم!

هر چند خیلی کارها کردم ولی نمیدانم آیا به اندازه ی مهدکودک موثر بوده ام یا خیر ؟ مثلا آرین را در۱۰ ماه پیش از پوشک گرفتم و ماشالله شبها اصلا جایش را خیس نکرده و اگر لازم باشد صدایم میکند یا من از گریه های او میفهمم که گلاب به رویتان دستشویی دارد . الو سلام بابای کجایی ؟مامان پاشو بریم . انواع فعلها ، و جملات چند بخشی را با او تمرین کردم و یاد گرفته ،عاشق موسیقی و ورزش شده است. علاقه ی وافر آرین به کتاب و دفتر و مداد رنگی به خاطر مجازی شدن کلاس دخترم آنوشاست که دراین مدت دقتش در رنگ آمیزی عالی شده وساعتها با شابلون نقاشی می کشد . و من از این پیشرفتها فوق العاده خوشحالم و راضی و مطمئنم در هفته های آینده حتما اتفاقات جذابی برایش خواهد افتاد . من هم نشان دادم در نا امیدی بسی امید است ?.الان حتی یاد گرفته که به وسایل خواهرش دست نزند .راستی آرین عاشق بادکنک بازی ، معلم بازی و عاشق سوییچ و کلید و گوشیه موبایله ، فقط دوست دارد زود بزرگ بشود واین ها را داخل جیبش بگذارد!

اطرافیان هم پیشرفت های پسرک را تحسین میکنند .

آرین عاشق بچه هاست .اگر اتفاقی کودکی در جایی ببیند ، سریع به سمت آن کودک میدود و دستش را میگیرد و لبخند میزند و مرتب میگوید نی نی . اما فقط کافی است آن بچه آرین را تحویل نگیرد یا غریبی کند ، متاسفانه آرین وارد فاز خشونت می شود و این خیلی مرا ناراحت می کند و نقش من از مادر به داور وسط تغییر می کند .

خب می رسیم به بخش جذاب ماجرا ، که دوست داشتم بنویسم تا ماندگارش کنم ....

درست چند روز پیش بود که دخترک حوالی ساعت ۵ غروب خسته و کلافه پیشم آمد و گفت مامان تکالیفمو انجام دادم . میشه بیای تا بابا از سر کار بیاد ما یه کارایی انجام بدیم تا سوپرایز بشه!!!؟؟؟گفتم مامان جون آخه چه وقت این کارهاست؟من خیلی خسته ام، تازه اگرم بخواهیم سوپرایز کنیم طبق معمول همیشه کیک سیب و دارچین همیشگی که خیلی تکراری شده ، سینی و استکان چای و لباس هایمان و دکوراسیون خانه هم که همان همیشگی است و تکراری، با این وضعیت مالی تنوعی نمیشه داد?

طولی نکشید که خودم را در حال تمیزکاری و دستمال کشی دیدم ، تمام اسباب بازیها جمع و جور شدند و خانه برق افتاد . منو دو عدد فینگیلی حسابی انرژی گذاشتیم . خب دخترک ریسه های رنگی دور تابلو فرش روی دیوار خانه را روشن کرد .من هم راجع به انتخاب شام و کیک فکر کردم و تصمیم گرفتم یه شام سبک و راحت درست کنم که چند وقتی بود درست نکرده بودم ، که آن عدسی بود و کیک هم تصمیم گرفتم کیک قهوه بپزم . خب از کیک قهوه هیچ تجربه ای نداشتم ، اما یک نگاه کلی به مواد لازم انداختم به جز شکلات تخته ای که صرفا برای تزیین کیک بود، همه در خانه موجود بود . خب من شروع کردم به آماده کردن مواد کیک تا وقت کم نیاورم ، آرام آرام۲ پیمانه آرد را با یک قاشق چایخوری بکینگ پودر مخلوط و دو بار الک کردم . در یک ظرف جداگانه یک پیمانه شکر ، ۳ عدد تخم مرغ و نصف قاشق چایخوری وانیل را با همزن زدم تا یک ترکیب کشدار کرم رنگ جذاب به دست آورم . من از بوی وانیل نگم براتون .بعد در این مرحله نصف پیمانه روغن و نصف پیمانه شیر را به این ترکیب اضافه و دوباره با همزن زدم . در همین حال ۳ قاشق غذا خوری قهوه را در ۳ قاشق غذا خوری آب حل کردم و روی بخار کتری گذاشتم تا قهوه حل شود و بعد اینکه سرد شد به ترکیبم اضافه کردم . حالا نوبت اضافه کردن آرد و بگینگ پودر در دو مرحله بود و در این مرحله کمی به آرامی هم زدم . الان مایع کیک ما آماده شده بود قالب کیک را روغن مالی کردم و کمی آرد پاشیدم .بعد هم سولاردام را روی دمای ۱۹۰ درجه روشن کردم از قبل و روی ۴۰ دقیقه گذاشتم که البته کیک من در ۳۳ دقیقه پخته بود . با خلال دندان امتحان کردم . خب ظاهر کیک که عالی شده بود همچنین بوی آن . یه پرتقال رو روی پوستش کمی با چاقو طراحی‌کردم و بعدش ۴ تا چایی ریختم کنارشم نخودچی کشمش و خرما و قند گذاشتم همه را روی‌میز چیدم . یک گلدان گرد شیشه ای داشتم که چندتا شاخه گل پتوس در اون گذاشته بودم .اون رو هم روی میز گذاشتم . خب راستی نگفتم تا کیک قهوه بپزه من دو پیمانه عدس و دوعدد سیر ، دو عدد پیاز کوچک ، یک سیب زمینی متوسط رو همه با هم گذاشتم پخت بعد با گوشت کوب برقی میکس کردم . البته همه ی عدس را میکس نکردم چون اینطوری زیر دندون میاد و باحال تره . در آخر هم کمی نمک ،فلفل ، زردچوبه و آبلیمو اضافه کردم و تمام . زنگ در به صدا درآمد و هر سه نفر به استقبال همسرم رفتیم .همسرم قبل از سلام پرسید کیک پختی ؟کمی هم لبخند در صورتش آمد تا انرژی خانه را دید خیلی خوشحال و شکرگزار شد . نان داغ مشهدی خریده بود . نان ها را با قیچی چند تکه کردم و در سبد نان چیدم و عدسی را در کاسه ها ریختم و سر سفره آوردم جایتان سبز بعد از چند روز برنج خوری واقعا مزه داد .سبک و خوشمزه . راستی ما مزه ی کیک قهوه و بافت آن را پسندیدیم و من به شما هم پخت این کیک را پیشنهاد میکنم . به این صورت و با این سادگی خودمان حال خودمان را خوب کردیم ?.

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید