یادم میآید که وقتی یه دختر نوجوان بودم و به کلاس زبان میرفتم گاهی تصاویری در کتاب درسیام میدیدم که بدن برهنه زنان یا مردان یا با رنگ تیرهای که عموما مشکی بود میپوشاندند. در دنیای کودکی حس عجیبی از دیدن آن تصاویر پیدا میکردم، حس هیجان همراه با ترس و همیشه با خودم فکر میکردم که چیزی که زیر این برچسبها وجود دارد احتمالا چیز خوب و درستی نخواهد بود و این باعث به وجود آمدن تضادی در من میشد. من با این سانسور ها بزرگ شدم و گاهی حتی اگر تصویری از زیر دست سانسورچیها از قلم میافتاد و در کتابم دیده میشد با خودم فکر میکردم یک جای کار دارد میلنگد و من شاید یک تصویر ممنوعه را میبینم و هیجان و ترس در من بیشتر میشد، و گاهی حتی فکر میکردم که مرتکب اشتباهی شدهام.
این سانسور از کتابهای زبان شروع شد و بعد ها در فیلمهای خارجی که در تلوزیون پخش میشد و در کتابهای تاریخ هنر روی آثار معروف هنرمندان دنیا آز میکل آنژ تا پیکاسو در مجلات مد و فشن... دیده میشد.
سانسور در دنیا از زمان ارسطو حتی مرسوم بوده است و هنوز هم در همه جای دنیا از سانسور در همهی زمینهها استفاده میشود. این سانسورها بسته به شرایط و عرف جامه اتفاق میافتد که عموما برای مبارزه با خشونت و چیزهایی مانند این است.
در هنر اما سانسور شکل متفاوتی از خود نشان داده است. در هنر هیچ مرز و محدودیتی وجود ندارد، هنر هیچ قانونی ندارد و غیر قابل توصیف است و بستر مناسبی است برای پاکی و خلوص.
سانسور اما وسیلهای برای پوشاندن این پاکی و خلوص به منظور حفظ معصومیت و خلوص و جوانی و همهی آن خصوصیاتی که جامعه برای محافظت از آن تلاش میکند، است.
سانسور سرکوب کلمات ، تصاویر یا ایده هایی هستند که توهین آمیز است. نمود سانسور در هر جامعه ای متفاوت است.
ما در ایران زنان و مردان برهنه، جام های شراب را سانسور میکنیم. در کتابخانه هایمان پر است از کتاب های هنر و تاریخ هنری که در اکثر صفحات آن تصاویر یا نقاشیهایی از مردان و زنان برهنه با برچسبی سفید یا مشکی پوشانده شدهاند.
این مدل از سانسور در ایران مربوط میشود به سال 57 و طغیان فرهنگی عظیمی که در ایران در آن زمان اتفاق افتاده است.گالری ها برای یک دهه در ایران بسته شده بودند، فعالیت های هنری با تعطیلی دانشگاه ها به پایان رسید. در آن دوره و با شروع جنگ تحمیلی ایران هنر ایران تحت تاثیر جنگ و اتفاقات حول آن میچرخید.
پوسترهای مذهبی، ترویج شهادت، به تصویر کشیدن رهبران معنوی و چیزهایی از این دست در جامعه هنری ایران بیشتر مورد توجه قرار گرفته بود.
سانسور در ایران بعد از سال 57 جلوه ی متفاوتی پیدا کرد و این جلوه متفاوت به علت عرف و اقتضای شرایط جامعهی سیاسی و اجتماعی آن زمان بود.
سانسور اما هنوز هم بعد از گذشت سال ها از انقلاب و جنگ تحمیلی هنوز پا بر جاست. شاید دیگر دیدن آن برچسب ها برای ما عادی شده باشد و از نظرمان جز لاینفک کتابهای هنری ماست اما ته وجود همهی ما یک تضاد وجود دارد از اینکه چرا این تصاویر ممنوعه اند.
شاید از همان روزی که در نوجوانی با سانسور کتاب درسیام مواجه شدم بذری در من کاشته شد، در ناخودآگاهم. اینکه عادت کنم و دم نزنم در برابر سانسور و حتی یاد بگیرم که گاهی خودم را هم سانسور کنم.
قسب:3/7