ویرگول
ورودثبت نام
سید سروش حقی
سید سروش حقی
خواندن ۵ دقیقه·۵ سال پیش

همدلی، تقابل انسان‌پنداری و شیءپنداری دیگران

در برخورد با دیگران همیشه به دو نوع انسان برمی‌خوریم. حالت سومی ندارد. گروه الف که نام آن را انسان‌پنداران می‌گزارم کسانی هستند که دارای مهارت همدلی کردن هستند.

همدلی چیست؟ توانایی تصور کردن تجربیات درونی دیگری.

افراد دارای این مهارت درک می‌کنند که دیگری با من تفاوت دارد، تمایز دارد و همانقدر که من انسان هستم، او هم انسان است. همانقدر که مواردی مورد پسند یا ناپسند من واقع می‌شوند برای او هم همینطور است.

مثال: وقتی شما به هر دلیلی و به هر شکلی به فرد انسان‌پندار «نه» بگوئید. او حتی اگر نتواند تصور کند که چه تجربه‌ای درون شما موجب شده که نه بگوئید، درک می‌کند که شما نیز همچون خود او انسان هستید و گه‌گاهی ممکن است که به هر دلیلی تمایل به انجام کاری نداشته باشید. در نتیجه به خواسته و وجود شما احترام گذاشته و نه‌ای که به او گفته‌اید را در آغوش می‌کشد.

گروه ب کسانی هستند که نام آن‌ها را شیءپنداران گزاشته‌ام. آن‌ها فاقد مهارت همدلی کردن هستند. آن‌ها ذره‌ای به دیگران نمی‌اندیشند. زحمت تصور کردن تجربیات آن‌ها که پیشکش. در جهان ذهنی آن‌ها تنها خودشان انسان هستند و تمام دنیای بیرونی برای آن‌ها به مثابة یک وسیله است. وسیله‌ای برای رسیدن به خواسته‌ها و رفع نیازهای خودشان. لذا برای آن‌ها هیچ اهمیتی ندارد که سود بردن آن‌ها به هزینة ضرر کردن دیگران باشد. چراکه دیگران برای آن‌ها مهم نیستند. در ذهن آن‌ها فقط خودشان انسان‌اند و همانطور که اشیاء را فاقد عواطف و قابلیت تجربه درد و رنج می‌پندارند انسان‌ها و حیوانات و گیاهان را نیز همینگونه می‌پندارند.

شیءپنداران به هیچ عنوان «نه» گفتن شما را نمی‌پذیرند. فرقی نمی‌کند که به چه شکلی این نه را به آن‌ها گفته باشید. آن‌ها به دنبال آری هستند و اگر شما نه گفته باشید این به مثابة شکست آن‌هاست و موجب عدم خودباوری آن‌ها می‌شود. در نتیجه رویکرد دفاعی روان آن‌ها به کلی وجود هر نوع نه را انکار می‌کند تا مبادا با فهمِ نه، رنجیده خاطر شوند.

اما پرسش مهم این است که چرا عده‌ای انسان‌پندارند و عده‌ای شیءپندار؟ آیا این امری است که ریشه در ژنتیک دارد یا تربیت؟ آیا این از سر لطف و رذالت است و فرد مختارانه آن را برمی‌گزیند یا هیچ اختیار و کنترلی بر روی آن ندارد؟

پاسخ ساده است: فردی که در زندگی‌اش ـ نه در کودکی‌اش ـ (من رویکرد روانکاوانه که مسائل و گره‌های روانی فرد را فقط مربوط به ۷ سال اول زندگی می‌داند را نمی‌پسندم.) مورد همدلی واقع شده باشد تبدیل به یک انسان‌پندار می‌شود و اگر مورد همدلی واقع نشده باشد تبدیل به یک شیءپندار می‌گردد. به بیانی دیگر: اگر وجود او و انتخاب‌های او، خصوصاً نه‌های او در زندگی توسط حتی یک تن محترم شمرده شده باشد، او نیز الگویی در اختیار داشته برای اینکه با دیگران همانگونه رفتار کند. چرا؟ چون آنچه خوشایند او بوده و برای او لذّت‌بخش بوده ـ مثلاً اینکه دیده شده، آزرده نشده، محترم شمرده شده ـ حتماً برای دیگری نیز همینگونه است و او تلاش می‌کند تا با پیش گرفتن الگوهای رفتاری انسان‌پندارانه همین لذت را به دیگران ببخشد.

اما اگر فرد در طول زندگی‌اش مورد همدلی واقع نشده باشد به این معنی است که مکرر در مکرر نه تنها نیازهای او از سمت دیگران نادیده گرفته شده و رفع نشده بلکه وجود او محترم شمرده نشده و به حریم خصوصی و انسانی او بارها و بارها تجاوز شده، بدون حتی یک استثناء، بدون حتی یک انسان در طول زندگی‌اش که تنها و تنها یک بار با او همدلی کرده باشد و او احساس کرده باشد که درک شده و مورد مهر واقع شده. در نتیجه او تشنه است. نیازهای او مدت‌های مدید رفع نشده و او با درماندگی به دنبال آری گرفتن است و تاب و تحمل هیچ نه‌ای را ندارد.

گروه الف غنی هستند و پر از احساسات و عواطف دلپسند، لذا از کوزه همان برون تراود که در اوست. گروه ب تهی هستند و پر از احساسات و عواطف نادلپسند، لذا به دنبال غنی کردن تهیای درونی خود هستند و فقط خود را می‌بینند.

حال که توانستیم علل به وجود آورندة این دو سنخ رویکرد را در انسان‌ها شناسایی کنیم نیاز به شناخت راهبردهایی جهت برخورد با شیءپنداران هویدا می‌شود.

پرسش این است: در برخورد با کسانی که به حریم خصوصی من هیچ احترامی نمی‌گذارند و قصد سوءاستفاده از من را دارند چه کنم؟ حالا که این آدم‌ها به هیچ رو نه گفتن من را پذیرا نیستند چگونه از خودم در برابر آن‌ها محافظت کنم؟

پاسخ: اولین راهبرد نه گفتنِ صریح، روشن و مصمم و مقتدر به آن‌هاست. چراکه نه شنیدن به آن‌ها کمک می‌کند الگویی برای حقِّ نه گفتن خود پیدا کنند. این شکلی از آموزش غیر مستقیم به آن‌ها و لطف بزرگی به آن‌هاست. البته لازم است که برای آن‌ها روشن کنیم که نه به وجود آن‌ها نیست، بلکه نه به آن درخواست خاصی است که آن‌ها از ما دارند. لذا وجود هر انسانی همیشه پذیرفتنی است. اما رفتارهای او همیشه پذیرفتنی نیستند!

راهبرد دوم ترک آن‌هاست. با ترک آن‌ها صدالبته که بسیار بسیار رنج می‌کشند. اما در صورت تکرار این ترک شدن‌ها یاد می‌گیرند که جایی در طرز برخوردشان مشکلی وجود دارد که مدام این ترک شدن‌ها ادامه می‌یابد... تا پیش از این ادراک تنها خود را می‌دیدند و می‌خواستند به هر قیمت ممکن به خواسته‌های خود برسند، اما پس از این ادراک پی می‌برند که رفتار فعلی خود کمکی به رفع نیازهای آن‌ها نکرده و در جستجوی انواع دیگری از طرز برخورد برمی‌آیند تا دیگران را نرنجانند. این تمایل ناخودآگاه در آن‌ها، آن‌ها را وادار به آموختن همدلی می‌کند.

یادتان باشد. همیشه ابتدا راهبرد اول را شفاف و روشن اجرا کنید، بسیاری از ما از نه گفتن هراس داریم، ما همان‌هایی هستیم که از نه شنیدن هم هراس داریم و هنوز آثار شیءپنداری در ما وجود دارد. فقط و فقط پس از آن راهبرد دوم را اجرا کنید. توجه داشته باشید که راهبرد دوم قهر و تنبیه نیست. ترک جدی و بلند مدت دیگری است. شاید پس از چند سال اگر فردِ شیءپندار به انسان‌پندار ارتقا پیدا کرد بتوان دوباره با او وارد رابطه شد و به او نزدیک شد، در غیر این صورت این عدم خویشتن‌دوستی و حرمت به خویشتن و خودباوری است که خود را در معرض تجاوز مکرر به حریم شخصی خود قرار دهیم. و اگر نمی‌توانیم ترک کنیم لازم است مورد مهر و محبت و احترام واقع شویم و بدون کمک گرفتن از یک فرد انسان‌پندار، بدون پر شدن نیازهای درونی‌مان، امکان رهایی از زندان رابطه با فرد شیءپندار وجود ندارد. چون حتی اگر از شر این یکی شیءپندار خلاص شوی، به دام دیگری می‌افتی.

درست همانند فرآیند تربیت که سال‌ها زمان می‌برد، فرآیند خود-تربیتی نیز سال‌ها زمان می‌برد.

سید سروش حقی

۱۱/۱۲/۱۳۹۸

۱۶:۱۸

علاقه فراوانی به مسائل معنوی و فراروانشناسی دارم و عاشق کمک کردن به آدم‌ها هستم. آدرس کانال تلگرامم: https://t.me/SedayeSoroush آدرس پیج اینستاگرامم: https://www.instagram.com/soroush.haghi/
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید