این روزا سوشال مدیا پر شده از محتوای (به ظاهر) طنزی که معتقدن یک سری خدمات، هیچوقت پایانی نداره و همیشه لازمه ادامه بدیمشون؛ یکی از این موارد، تراپی و مشاوره بود...
نه بعنوان مشاور، که نیستم، بلکه به عنوان مراجعهای که یک روز از تراپیست خودش شنید "امروز جلسه آخر بود و دیگه نیازی نیست بیای"، خواستم تجربه طولانی مدت (و البته منقطع) خودم از تراپی رو باهاتون در میون بذارم.
قبل از اینکه وارد اصل مطلب بشیم، لازم به ذکره که من حدود 3 سال مشاوره میرفتم. طی این 3 سال، 4 مشاور رو وسط جلسات ول کردم و بعد از چند ماه مجدد به یک مشاور جدید مراجعه کردم؛ تا اینکه حدود 7 ماه پیش برای آخرین بار جلسات مشاوره رو شروع کردم و اینبار واقعا به نتیجه رسوندمش!
میخوام از لحظهای که با مشاور خودتون روبرو میشین، تا روزی که میشنوین "دیگه نیازی نیست بیای" رو، به سادهترین و مفیدترین شکل ممکن براتون بنویسم و شرح بدم.
طبق تجربه شخصی من، تو این تایم بیشترین احتمال کنسل کردن جلسات وجود داره. طی چند جلسه اول (معمولا تا 3 جلسه) شما متکلم وحده هستین و راجع به مشکلاتتون (در واقع چیزایی که به نظر خودتون مشکله) صحبت میکنین و مشاور فقط هرجا براش سوالی پیش میاد ازتون میپرسه تا بتونه بهتر مشکلتون رو متوجه بشه.
بعد از اینکه مسائل از دیدگاه شما شنیده میشه، مشاور یا تراپیست شروع به تعدیل کردن دیدگاه شما در شرایط مختلف میکنه. چه اشتباهاتی تو شناخت شما از موقعیتها ممکنه وجود داشته باشه که نیاز به تعدیل داره؟
1. در موقعیتی ممکنه شما خودتون رو مقصر بدونین، در حالی که اصلا مشکل بوجود اومده تقصیر شما نیست. اگه شما والدینی دارین که مدام همسن و سالهاتون رو با شما مقایسه میکنن، ممکنه به این دلیل نباشه که اونا واقعا از شما بهتر عمل کردن یا پر تلاش تر بودن و نیازی نیست شما تلاشی برای راضی نگهداشتن اونا بکنین.
2. ممکنه گاهی اوقات شما واقعا مقصر باشین، اما دیگران رو مقصر ببینین. اگه دوستاتون اسرارشون رو با شما در میون نمیذارن، شاید به این دلیل نیست که شما رو دوست خودشون نمیبینن، بلکه به این دلیله که میدونن شما با پرخاشگری قضاوتشون خواهید کرد.
3. چه بسا تو یک سری موقعیتها، هیچ مقصری وجود نداشته باشه و هر دو طرف یک موقعیت، صرفا دچار سوءتفاهم شده باشن.
و...
حالا که شما با بررسی مشکلاتی که خودتون تو جلسات اول بیان کرده بودین، متوجه شدین چطور باید از دید درست به مسائل نگاه کنین و اونها رو واکاوی کنین، وقتشه ببینین ریشه این مشکل کجاست؟
برای من این قسمت یکی از چالش برانگیزترین و دوست داشتنیترین بخشهای تراپی بود. عمدتا ما فکر میکنیم ریشه اصلی مشکلات رو میدونیم، ولی وقتی دقیقتر نگاه میکنیم، میفهمیم سخت تر اشتباه بودیم.
بعنوان مثال، مشاور من از مراجعهای گفت که فکر میکرد دلیل اصلی وسواس فکری (OCD) شدیدی که داره، سوءاستفاده جنسی چند سال قبلش بوده. این در حالیه که 22.7% از کسایی که این تجربه تلخ رو داشتن، به OCD هم مبتلا هستن؛ پس دلیلش نمیتونه این باشه وگرنه برای همه اتفاق میافتاد!
اینجاست که با کمک مشاورمون، و با یک نگاه عمیقتر، به عمق تجربیات گذشته میریم و ریشه واقعی مشکلات رو جاهایی که حتی فکرشو نمیکردیم پیدا میکنیم!
میشه گفت از اینجا، روند درمان عملا شروع میشه. شما الان جزء به جزء مشکلات خودتون رو دارین میبینین؛ و میتونین از یک نقطه مناسب، اقدام به حل کردنشون بکنین. برای اینکه بهتر منظورم رو انتقال بدم، از تصویر زیر استفاده میکنم.
از این بخش، مشاور شما بهتون تمریناتی میده تا اولاً بتونین در هر موقعیتی، معمولا با پرسیدن یک سری سوالات از خودتون، اون عامل اصلی که باعث اون مشکل شده رو پیدا و درک کنین، و بعدش بتونین اون رو اصلاح کنین.
پ.ن: معمولا تو این مرحله ازتون میخوان تا هر هفته، موقعیتهای آزاردهنده اون هفته رو بنویسین و جلسه بعدی با خودتون بیارین.
بعد از اینکه تمرینات بهتون داده میشه و مشاورتون ازتون میخواد در طول هفته، متناسب با اون تمرینات، در موقعیتهایی که براتون پیش میاد رفتار کنین، رفته رفته میبینین که موقعیتهای آزاردهنده در طول هفته کمتر و کمتر میشه!
از این لحظه به بعد، شما پیش مشاورتون از موقعیتهای آزاردهندهای صحبت میکنین که تمرینات قبلی برای رفع اونها کمکی نمیکرده. این موقعیتها، در واقع شرایطی هستن که خودتون هم تا قبل از این از آزاردهنده بودنشون خبر نداشتین!
در واقع شناخت بهتری که از خودتون پیدا کردین، به همراه دید بهتری که حالا به مسائل دارین، بهتون کمک میکنه تا بتونین مشکلاتتون رو بهتر و واضحتر ببینین.
این مشکلات جدید، با راهحلهای جدید همراه میشن و به شما کمک میکنن برای مقابله درست با مشکلاتتون آمادهتر بشین
از این لحظه به بعد، همه چیز بستگی به این داره که در برابر تغییرات لازم، چقدر انعطافپذیر و پذیرای تغییر باشین. به زبان ساده، شما مشکل رو میبینین، راهحل رو هم در دست دارین، حالا حاضرین اجراش کنین؟
از این لحظه به بعد، متوجه میشین که هر هفته تعداد موقعیتهای آزاردهندهای که دارین برای مشاورتون مینویسین، کمتر و کمتر میشه و زمانی که تقریبا به صفر میرسه (برای خود من در نهایت به 2 موقعیت در هفته رسید و الان حدودا 1 موقعیت در ماه شده)، مشاورتون به شما این مژده رو میده که دیگه نیازی به تراپی مداوم ندارین و میتونین جلساتتون رو تموم کنین ?
نکته مهم:
معمولا چند جلسه که از درمان میگذره، بخاطر اون احساس امنیت و اعتمادی که پیش مشاور پیدا میکنیم، مسائل و مشکلات عمیقتری رو باهاش در میون میذاریم. خیلی مواقع این مسائل جدید، باعث بشه روند درمان چند قدم به عقب برگرده و طبیعتا دوره تراپی طولانیتری داشته باشین.
جمعبندی و نتیجهگیری نهایی:
همه ما در مراحل مختلف زندگی، نیاز به شخصی که بتونه مسائل رو از دیدگاه بهتری بهمون نشون بده و کمکمون کنه از یک سری موقعیتها به درستی عبور کنیم و با بعضیها به درستی روبرو بشیم. کسی که یکبار طعم خوب یک تراپی موفق رو میچشه، مدتها بعد، در چالشهای بعدی زندگیش، اولین کاری که میکنه مشاوره با تراپیسته.
اثربخشی و موفقیت جلسات تراپی هم، بیشتر از تراپیست، به انعطاف پذیری و پذیرش تغییر از سمت شما نیاز داره.
امیدوارم این مقاله که در واقع اولین مقاله من هستش، براتون مفید بوده باشه و با نظراتتون، کمک به بهبود نوشتههام در مقالههای بعدی کنین.