چند روز پیش سفری بودم که مسیر سفر، جاده ای دوطرفه بود که خب وقتی میگم جادهی دوطرفه منظورم یه جادهس، که وسطش یه خط طولی ممتد و گاهی بریده بریدهس که ناخودآگاه یاد کامیون، تریلی، لاکپشت، سبقت، نیسان و پلیس میفتم.
برام جالب بود که وقتی خط طولی ِ وسط جاده از ممتد به مقطع و بریده بریده تبدیل میشد ماشینها با اینکه سرعتشون نسبت به هم متعادل بود و اصلا حرکت لاکپشتی نداشتیم از هم سبقت میگرفتن، چون فقط و فقط خط وسط جاده ممتد نبود و اجازه قانونی برای سبقت گرفتن رو داشتن.
جالبتر اینجاست که اگر من سبقت نمیگرفتم، سایر رقبا جوری نگام میکردن و چراغ میدادن که انگاری فاقد عضوی هستم که جرات و جسارت را در مردها بالا میبره و گویی خواجه سروش لطیفی رو نگاه میکنن و با تکان دادن سر ،عدم توانایی تولید بچه رو بهم گوش زد میکردن.
دنیای این روزها دقیقا یادآور تلاش برای سبقت گرفتن و یا بهتر بگم جنگلی برای بیشتر دریدن ، شده ، حالا با چه هدفی که خب من درکی نسبت بهش ندارم و قطعا همون دوستان سبقت بگیر هم خیلیهاشون نمیدونن و فقط و فقط بواسطه جریانی که درش قرار دارن از هم جلو میزنن به جلو زدنشون افتخار میکنن.
من حرفم در مورد سبقت ممنوع نیست ، سبقت آزاد، بگیر، برای رسیدن به هدفت نه بخاطر جریانی که زندگی قرن بیست و یکم بهمون تحمیل کرده.