ویرگول
ورودثبت نام
سروش لطیفی
سروش لطیفی
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

سفر با دوچرخه، رکابزنی خط ساحلی دریای خزر...(قسمت اول)

مدتها بود با یکی از دوستانم تصمیم داشتیم که با دوچرخه قسمتی از ایران رو رکاب بزنیم، دوستم قبلا تجربه چنین سفری رو داشت ولی منی که تجربه رکابزنی در جاده و سفر با این شکل و فرمت رو نداشتم ، برام هم مبهم بود و هم نگران کننده.

اواخر بهار و اوایل تابستان بود و بخاطر نزدیک شدن به فصل گرما، مسیرهایی که برای این کار مناسب باشن، محدود میشدن.

با پرسوجو و اینور و اونور ، نهایتا خط ساحلی دریای خزر شد مسیرمون، از آستارا(غربی‌ترین نقطه ساحل خزر در ایران) تا بندرترکمن و گمیشان در استان گلستان( در شرقی‌ترین نقطه ساحل خزر در ایران)،حدود ۸۰۰ کیلومتر.

پر از استرس و نگرانی بابت کوهی از اتفاق های غیر قابل پیش بینی و البته نگرانی از اینکه آیا میتونم یا نه!!!

هرکاری رو که شروع میکنیم ،همون اول کار کلی اصطلاحات ریز و درشت میشنویم و آدمهایی رو میبینیم که خیلی قبلتر از ما شروع کردن و الان در کارشون خیلی متبحر و ماهر و خفن هستن و کارهای بزرگی انجام دادن.

خب هرچی سن میره بالاتر ، این ترس و نگرانی از اینکه خیلی آدمهای کاردرست و با تجربه تر از من در مسیری که تازه شروع کردم، رغیب و حتی رفیقم هستن که هیچوقت من مثل اونا نمیشم، به شدت زیاد میشه.

بالخره بعد از بررسی مسیر و آب و هوا، رفتیم آستارا و استارت زدیم.

نقطه صفر مرزی در ساحل دریای خزر شهر آستارا
نقطه صفر مرزی در ساحل دریای خزر شهر آستارا


از نقطه صفر مرزی در شهر آستارا شروع شد.

پر از انرژی بودیم و رکاب زدن های من در ابتدا پرسرعت بود و هر چند دقیقه نرم‌افزار رو چک میکردم که چه میزان رکاب زدیم و چند کیلومتر راه اومدیم.

بعد از دوساعت رکاب زدن همون روز اول نفسم بالا نمیومد و قندم به شدت افت پیدا کرده بود و عضلاتم گرفته بود و انرژیم کاملا تخلیه شده بود. کمی استراحت کردیم. نرم افزار اعلام میکرد که فقط ۳۲ کیلومتر رکاب زدیم و یه لحظه ترس تمام وجودم رو فراگرفت که ۳۲ کیلومتر کجا و ۸۰۰ کیلومتر کجا!!!!

سفر با دوچرخه یه تجربه ای که واقعا باید امتحانش کرد و با همه سفرهایی که داشتم کاملا متفاوته.

سفری که بواسطه سرعتی پایین و حتی در مواقعی با شتابی کاهنده ، خیلی چیزهایی که تا حالا ندیده بودم و خیلی راحت از کنارشون میگذشتم رو این بارمی دیدم .از لاک پشتها و مارها و حیوون هایی که برای خنک شدن در شب یا گذر به روی جاده آمده بودن که توسط رانندگان زیر گرفته شدن تا وزش نسیمی خنک و گاها داغ و شرجی و بوی نم و تشعشع آفتاب روی پوست ، گاهی خوشایند و گاهی سوزان و صدای تماس چرخ با جاده و نفسی که با شماره رکابها تنظیمه و خیلی لحظه هایی که شاید هیچوقت انقدر از نزدیک تجربه نکرده بودم.

اینو بگم که در سفر با دوچرخه با حدود ۳۰ کیلو بار از هیچ وسیله ای سبقت نمیگیری حتی تراکتوری که قرقر کنان ازت عبور میکنه.

جاده‌هایی که حاشیه کناری ندارن، میتونن بسیار خطرناک باشن
جاده‌هایی که حاشیه کناری ندارن، میتونن بسیار خطرناک باشن


سرعت پایین در مسیری طولانی که وقتی به جاده نگاه میکنم انتها نداره ، صبر و حوصله ای که بهم گوشزد میکنه ، میرسی ولی نه خیلی زود ، آهسته و پیوسته.

منی که باید یاد میگیرفتم رفتن به شتاب زدگی نیست.

دوباره شروع کردیم و البته اینبار سعی کردم انرژی رو تقسیم کنم و نفسهام رو تنظیم کنم و کمی آهسته تر و صبورتر رکاب بزنم.

آستارا به تالش و از تالش به انزلی ، زیباکنار، رودسر ، رامسر ، تنکابن ، عباس آباد ، نمک آبرود و چالوس.

رسیدیم چالوس.

تا اینجا تقریبا نیمی از مسیر رو رکاب ‌زدیم...

ادامه دارد...

رکاب سفیددوچرخهخط ساحلی خزرسفر با دوچرخه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید