مدتی است که از اعتراضات میگذرد و حالا مدام تحلیلها و بحثهایی پیرامون آن طرح میشود. از بسیاری میگذرم اما یک بحثی مکرراً در برخی محافل خاص و به واسطه چهرههایی بعضاً شناخته شده طرح میشود مبنی بر اینکه چرا اعتراضات اخیر نسبت به اعتراضات پیشین خشونت آمیزتر بود و چرا باید از این خشونت اجتناب کرد. مخلص کلام آنها این است که جنبشهای خشونتآمیز راهی به رهایی نمیگشایند پس باید از جنبشهای اجتماعی خشونتپرهیز دفاع کرد. در پاسخ به آنها باید گفت: بسیار عالی شما چهره یک روشنفکر متمدن و ژرفاندیش را از خود به نمایش گذاشتید که از هر گونه سبعیتی به دور است! اما مسئله دقیقا همین است که تمام این بحثها یک نمایش و شعبدهبازی است و ما هرگز باور نمیکنیم که شما از نوادگان نلسون ماندلا یا مارتین لوتر کینگ هستید! اکنون در جامعه ما کدام جریان مستقل روشنفکری وجود دارد؟ جریان به کنار در بین کسانی که توسط رسانهها و تریبونهای مختلف به عنوان روشنفکر معرفی میشوند کدام شخص "منتقدی مستقل" است؟هیچ یک! انحطاط جریان روشنفکری چیزی است که به معنای دقیق کلمه میتواند وصف حال زمانه ما باشد در وضعیتی که افراد به ظاهر روشنفکر چیزی جز یک ابزار ایدئولوژیک برای اعمال سلطه نیستند. این افراد به ظاهر روشنفکری که امروز از خشونتپرهیزی دفاع میکنند خود بخشی از دستگاه اعمال خشونت حکومتاند. اینجاست که ادبیات خشونتپرهیز "روشنفکران حکومتی" به یک کمدی مضحک بدل میشود. بدین میماند که شعبان بیمخ بعد از سرکوب نهضت ملی مصدق چماقاش را زمین بگذارد و پشت تریبون برود و خطاب به حامیان مصدق بگوید: برای به دست آوردن آزادی و استقلال باید به پاخاست اما بدون خشونت! و اما ما خطاب به روشنفکران حکومتی میگوییم اگر به واقع از خشونتپرهیزی دفاع میکنید نخستین گام این است که شما دست از شعبان بیمخ بودن بردارد. اگر روزی توانستید از منافع خود چشم بپوشید و طرف مردم بایستید و کارگزار مسخ شده حکومت نباشید آنگاه ما خشونتپرهیز بودن شما را باور میکنیم. و گرنه شما به چشم ما نوادگان شعبان بیمخاید و نه نوادگان گاندی و نلسون ماندلا!