نرگس سوری
نرگس سوری
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

عصیان زنان


یکی از عصیان‌هایی که در دوران مدرن رخ نمود عصیان زنان بود، عصیان در برابر تاریخی که آنان را تا سر حد برده‌ای بی‌اراده فروآورده بود. عصیان زنان در کنار تمام عصیان‌های دیگری که در این دوران شکل گرفت از هر جهت امر شگفت‌آوری است و این سعی جنگجویانه برای گذر از وضعیت فروتری به فراتری، نبردگاهی را در نظر آدمی مجسم می‌کند که زنان در آن پیوسته برای احقاق حقوق خود جنگیده‌اند. سیمای جنگجوی زنان در دوره مدرن، سیمای کلیشه‌ای زنِ منفعل را پس زده و در مقام آفرینشگر خود چهره‌ی نوینی را به جامعه عرضه داشته است. زنان عصیان کرده‌اند در برابر دولت، آموزش، نهاد خانواده، نظام‌های اقتصادی، فرهنگ، الهیات و دین و در برابر هر وضعیتی که در آن زنان به مثابه وجودی فرودست تثبیت شده‌اند. اما به نظر من فمینیست‌ها عصیان در برابر یک چیز را فراموش کرده‌اند و آن عصیان در برابر "خدای زنده" است. خواهند گفت: فمینیست‌ها در برابر الهیات نیز عصیان کرده‌اند. خواهم گفت: آری در برابر کتاب مقدس، نهاد کلیسا و در برابر متولیان دین کشیش، پاپ و اسقف اما نه در برابر "خدای زنده".

عصیان در برابر خدای زنده یعنی عصیان در برابر وجودی که همین‌جا و هم‌اینک باید به اعتراض من پاسخ گوید. اما اعتراض به خدای زنده از آن نوع که در کتاب عهد عتیق با آن رو به رو می‌شویم با سربرآوردن دوره مدرن به حاشیه رانده شده است. عصیان‌گر مدرن هرچند در برابر خدا عصیان می‌کند اما عصیان او منفعلانه است زیرا او انتظار شنیدن پاسخی ندارد و اعتراض او چنان مشت پرتاب کردن به سوی آسمان است. اما اگر در چارچوب نقدی درونی، زنان در الهیات وضعیتی فرودست دارند حداقل به این اعتبار که هرگز هیچ زنی به عنوان پیامبر برگزیده نشده آنکس که باید در برابر چنین وضعیت نابرابرانه‌ای پاسخگو باشد نه کشیش است، نه پاپ، نه اسقف و نه کاردینال این "خدای زنده" است که باید پاسخ بدهد. اما فمینیست‌ها خدای زنده را آنگونه که ایوب او را به هماوردی فرامی‌خواند، فرانخواندند. ایوب را در کتاب عهد عتیق بنگرید: ایوب به بی‌عدالتی که بر او روا داشته شده اعتراض دارد اما نمی‌خواهد هیچ کس به اعتراض او پاسخ گوید مگر جز خدای زنده. ایوب تمام دوستانش را که می‌خواهند بی‌عدالتی را که در حق او روا داشته شده توجیه کنند، پس می‌زند و صراحتاً می‌گوید: من نمی‌خواهم انسان به اعتراضم پاسخ دهد شکایت من از خداست! این فهم از خدای زنده به عنوان وجودی که می‌بیند، می‌شنود و در زمانِ اینجا و اکنون سخن می‌گوید، فهمی رهایی‌بخش در الهیات است زیرا انسان می‌تواند خدا را در "لحظه" فرابخواند تا به او پاسخ بدهد. چنانچه خدای در برابر اعتراض ایوب در همان لحظه از دل طوفان سربرمی‌آورد تا به عصیان او پاسخ دهد. فمینیست‌ها از چنین فهم‌رهایی‌بخشی از خدای زنده غفلت نمودند یعنی خدایی که هم‌اینک می‌تواند به عصیان زنان پاسخ دهد و نه تنها می‌تواند که می‌بایست پاسخ دهد زیرا خدا در برابر "عصیانِ عادلانه" مسئول است و نمی‌تواند سکوت کند. تمام مسئله همین است که شاید بتوان خدای را از امر شری که در تاریخ رخ نموده تبرئه کرد و او را عادل خواند اما خدای در نسبت با زنان حداقل به اتکای کتاب مقدس متهم به بی‌عدالتی است. هر چند این بی‌عدالتی می‌تواند یک فرض باشد اما زنان مدت‌هاست که چنین فرضی را مطرح کرده‌اند و این نه متولیان دین در هر چهره‌ای بلکه خود خدای زنده است که باید در هم‌اینجا و هم‌اکنونی که جنبش‌های فمینیستی شکل گرفته‌اند، پاسخگو باشد. اما کیست در میان زنان کسی که در برابر خدای زنده عصیان کند؟ زیرا خدای زنده تا مصراً در برابر او عصیانی صورت نگیرد خود را ملزم به پاسخ گفتن نمی‌کند. کیرکگارد می‌گوید: خدای از هیچ اعتراضی نمی‌ترسد و او می‌تواند از خود دفاع کند اما به شرط اینکه فراخوانده شود.آیا در میان زنان هیچ کس در برابر خدای زنده عصیان نکرده است و خدا در هیچ زمانی از دل طوفان سربرنیاورده تا پاسخ دهد؟ نمی‌دانم شاید چنین رخداد شگفتی رخ داده باشد. اگر چنین رخ داده باشد آنگاه فمینیست‌های جهان باید در انتظار چرخشی نوین در مناسبات انسانی باشند.

زنانخدای زنده
تأملاتی پیرامون جامعه شناسی، فلسفه و الهیات رهایی بخش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید