یکی از دلایلی که من تمام قد از عصیان زنان در اعتراضات اخیر دفاع می کنم این است که برخلاف آنچه حکومت بازنمایی می کند: دغدغه زنان معترض در این جنبش اتفاقا به چالش کشیدن تصویر زن به "مثابه ابژه جنسی مرد" است. شما کافی است صحبت گاه به گاه زنان معترض واقعی را بشنوید: آنها می گویند تمام آن دلیلی که برای حجاب زنان آورده می شود این است که مردان را تحریک می کنند و بدینگونه امنیت بدن خود را نیز به خطر می اندازند. انگاره ای که پس چنین دلیلی هست فهم زن به مثابه ابژه جنسی است و این حقارت بارترین تصویری است که در تمام تاریخ در مورد زنان وجود داشته است. تقسیم کار اجتماعی بر اساس چنین انگاره ای صورت گرفته و زنان را به عرصه خصوصی رانده و آنان را تبدیل به "دستگاه زاد و ولد" کرده است! این یکی از بنیادی ترین تصویرهایی است که فمینیسم آن را به چالش می کشد اما برعکس از قضا این فقه و فقها هستند که زنان را تا سر حد ابژه جنسی و کالای جنسی مردان- که باید در تملک آنان باشند و دقیقا به همین دلیل باید "محافظت" شوند- فروآورده اند. زنان در سده های اخیر با این تصویر از خود به ستیز برخاسته اند و از انگاره حقارت بار زن به مثابه ابژه جنسی فراتر رفته اند. زنان امروز در چهره های مختلف ظاهر شده اند: متفکر، شاعر، فیلسوف، اقتصاددان، نخست وزیر، رئیس جمهور، صدراعظم، سیاستمداران خبره. اما شما ببیند در جامعه ای که فقه و فقها زن را به مثابه ابژه جنسی می دانند از اول انقلاب 57 تا کنون حتی یکبار هم زنان رئیس جمهور نشده اند... در قانون اساسی ما یکی از شرایط رهبر بودن، مرد بودن است و من می پرسم چرا رهبر بعدی نباید یک زن باشد؟ زیرا از حدی که فقه و فقها برای زن تعیین کرده اند عدول می کند یعنی ابژه جنسی! ما زنان علیه این تصویر عصیان کرده ایم... تاریخ همگام با مبارزه زنان پیش آمده و یک قاعده تاریخی می گوید: این هرگز امکان ندارد که تاریخ بتواند به عقب بازگردد. در عصر عصیان زنان نمی توانید همچنان آنان را تا سر حد ابژه جنسی فرو آورید. شما سرانجام تسلیم این عصیان خواهید شد!