دستهایش را با خوشحالی توی هوا چرخاند که یعنی دارد خداحافظی میکند ، معتقد بود آدم موقع خداحافظی هرچقدر هم غمگین باشد باید لحظه آخری جوری باشد که آدم را با همان به یاد بیاورند.. شاد، رها، .. همانطور که خودش بود.
درست برعکس من، همیشه موقع خداحافظی چشمهایم غمناک و دست و پاهام شل میشود. انگار طرف مقابلم باید به جای من زندگی را ادامه بدهد، راه های نرفتهای مرا برود یا نه فقط صدا بزند که نرو.. بمان.
آدم های زیادی در زندگی ام رفته اند، با خداحافظی بی خداحافظی... هیچکس نگفته: نرو، بمان، هیچکس جای من زندگی نکرد...