سلام!
میخوام این بار یه سفرنامه براتون بنویسم.
شاید براتون سوال باشه که چرا؟!
سوال خوبیه. جوابش اینه که دوست دارم سفرنامه نویسی رو توی ویرگول امتحان کنم. میخوام خاطره های این سفر به یاد موندنیمو بخونید و لذت ببرید. و البته حس خوب نوشتنشم خیلی برام مهمه.
سعی می کنم متنش تک بعدی نباشه و همه ی جنبه ها رو داشته باشه توش.
دیگه خیلی سرتونو درد نمیارم. بریم سر اصل مطلب.
اربعین امسال اولین سالی بود که بعد کرونا میتونستیم بریم بدون محدودیت.
از اونجایی که سه سال بود نرفته بودیم خیلی مشتاق بودیم و کم کم آماده شدیم برای اربعین. پاسپورتو اوکی کن! چیا ببریم؟ با چی بریم؟ با کیا بریم؟
توی مرحله ی با کیا بریم بودیم و کلیت همسفر ها هم تقریبا معلوم بودن. که یهو...
گفتن مرزا شلوغ شده و امکانات نیست و بستن مرزا رو.
در نتیجه اون روزی که قرار بود بریم کنسل شد.
نمیدونم تجربشو داشتید یا نه. وقتی برای یه چیزی خیلی مشتاقید و یهو عقب می افته حال آدم خیلی بد میشه. اصلا حس و حال هیچ چیزی رو نداره.
اما یه روز که گذشت و با توجه به کسایی که باهاشون صحبت کرده بودیم تصمیم گرفتیم راه بیفتیم.
تیممون قرار بود متشکل از من، پدر گرامی، خان عموی بزرگوار، جناب شوهر عمه و حضرت مادربزرگ باشه؛ ولی با توجه به اخبار رسیده از مرز مادربزرگ از همراهی ما منصرف شد.
روز شنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۱ حوالی ساعت ۳ بعد از ظهر راه افتادیم و از سمت جاده اراک از قم زدیم بیرون. هنوز تصمیم نگرفته بودیم که از کدوم مرز بریم. درنتیجه مستر پارسائیان(جناب شوهر عمه) با انواع و اقسام اپلیکیشن ها مشغول چک پارامتر های مختلف تا مرز های متفاوت بودیم و در آخر نتیجه این شد که بریم سمت مرز چذابه. تجربه سالای قبلمون دو تا مرزای مهران و خسروی بود ولی این بار تصمیممون به خاطر اخباری که در مورد شلوغی مسیرهای دیگه بود چذابه رو انتخاب کردیم.
خب. الان باید براتون پست های تخصصی هر کدوم از همسفرا رو توصیح بدم.
مسیر که خیلی خوب بود. جاده ها یه طرفه و خلوت بودن. خلاصه رفتیم تا رسیدیم حوالی شوش. از اونجایی که از اذان گذشته بود و خسته شده بودیم جلوی یه موکب کنار ایستگاه راه آهن وایسادیم و رفتیم نماز و شام رو زدیم بر بدن. من اولین بارم بود خوزستان میرفتم و واقعا گرماش برام غافلگیر کننده بود. تازه این برای ساعت هشت شبه و من که دارم اینو میگم که گرمای قمو هفده سال تجربه کردم.
هوا یه دمی داشت که احساس میکردم پتو کشیدم رو سرم دارم راه میرم.
بعد از صرف شام(یه عدس پلو خوشمزه) راننده رو تعویض کردیم و با راهنمایی "ویز" به سمت پایانه مرزی چذابه حرکت کردیم.
این قسمت از مسیر خیلی برامون سوال شده بود که پس این شلوغی هایی که میگن کوش؟چرا مسیر خلوته؟جایی هم که بسته نبود.
همین طور با راهنمایی ویز داشتیم ادامه میدادیم که وارد یه جاده ای شدیم که دیگه خیلی خلوت بود. هیچ جاش نور نداشت و دو طرفه بود. ما هم دیدیم یه ماشین نیرو انتظامی داره میره و پشت سرش به مسیر ادامه دادیم.
دیگه یه جایی رسیدیم که یه پلی داشت که عملا یه ماشین بیشتر از روش رد نمیشد.یعنی اگه از رو به رو ماشین میومد از اینور دیگه کسی نمیتونست رد بشه.
دیگه اینجا به شک افتادیم که اشتباه اومدیم
از همون بنده خداهای نیرو انتظامی پرسیدیم راه چذابه اینوریه؟
گفتن: نه!!باید دور بزنی.
بعد ما ویز رو که چک میکردیم داشت مسیر مستقیم رو نشون میداد!
گفتیم : ینی راه نداره اینوری!
گفتن : راه که داره؛ منتها علاوه بر اینکه راه داره سارقین مسلح هم توی مسیر مستقر هستن! پلاکتونم که برا شهرستانای دیگس متوجه میشن مسافرید امکان داره پذیرایی گرمی بکنن ازتون!
خلاصه این شد که دور زدیم و گفتیم دیگه غلط بکنیم از ویز استفاده کنیم. با چند تا موتوری که داشتن یه تعداد ماشین رو که اونا هم مثل ما گول مسیریابا رو خورده بودن هدایت می کردن به سمت مسیر دیگه چذابه که دور تر از این مسیر بود ولی سارق مسلح نداشت راه افتادیم.
در اخر این قسمت باید دو سه تا نکته بگم
اولی برای توسعه دهنده های محترم مسیریاب ها. به نظرم کنار دست انداز ها و احتمال حضور پلیس اگه احتمال حضور سارقین مسلح رو هم اضافه کنن تاثیر بسزایی در کیفیت مسیریابی داره!!
دومی هم اینکه اگه دوست داشتید این پستو یا نکته ای رو لازم دیدید ممنون میشم با لایک و ارسال کامنت انرژی بدید بهم.
سعی می کنم قسمتای دیگه رو هم براتون بنویسم یا علی مدد
خداحافظ?