sara motalebi
sara motalebi
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

بی هویتی بر آغازش

...در اینجا بی هویت تر از آنم که اظهار وجود کنم...

منیتم...با هر خطا شکلی تازه گرفته... و با هر سکوت، پوسته‌ای نازک بر روی قلبم بافته شده...

صبح ها، ساعت ها مرا برای آغاز فرا میخوانند... و زمانی که حضور آفتاب را از پشت پرده های کشیده شده اتاق حس میکنم، بوی صبح را نفس میکشم...

بی هویتی هستم، در حضور باد... با عبور خاک... که در گذرگاه باران عاشق شده...

و هر هوایی که به نخل کوچک شش هایم میرسانم... مرا یک قدم از طلوع فردا دور میکند...

بی حاشیه، آمده ام، بگویم، خالی شوم، بروم...

خنده هایم بلند تر از آن است، که کسی مرا فراموش کرده باشد، یا که دوستانی خنجری از خیانت را به کتف هایم کوبیده باشند... یا که مدام از غم و هجرت بگوییم...

میایم... از آفتاب... از سحر...از کمی گمراهی... از سکوت سخن میگویم...شاید که شانه هایم، حجم وسیع کلماتشان را کمتر کنند... و دست هایم برای گرفتن آسودگی خالی شود...

آمده کلماتم را بریزم بپاشم و بروم...


آغازی بر سخنان بی انتهایم....

س.سارا مطلبی


آغازبی هویت
وقتش رسیده، زندگی را رها کرده، و بیایم گوشه ی امن جهان.... کتاب هایم کو؟؟!!!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید