هفته نامه صبح صادق
هفته نامه صبح صادق
خواندن ۵ دقیقه·۱ سال پیش

?امید در دل اسارت

?به مناسبت سالروز ورود آزادگان سرافراز به میهن اسلامی

✍️حسن نوروزی - دبیر گروه جبهه


یک قاعده روانشناسی می‌گوید: «انسان نباید تحت هیچ شرایطی امیدش را از دست بدهد. انسان می‌تواند از دل هر شرایط غیر قابل تحملی، معنایی یافته و امید را زنده نگاه دارد.» اوج این امیدآفرینی در زمان‌هایی است که اتفاقی برای انسان رقم می‌خورد، شرایطی مانند اسیری در هنگام نبرد. اسرا در هر نقطه‌ای از جهان تا وقتی امید داشته‌اند، با وجود بدترین شرایط ممکن ‌ـ حتی غیر قابل تصور ـ زنده مانده‌اند؛ اما به محض اینکه امیدشان را از دست داده‌اند، انواع بیماری‌های عفونی و مرگبار ـ که چه بسا پیش از این بدون وجود علایم و نشانه در وجودشان بوده ـ بروز یافته و فرد را در کمتر از 24 ساعت از پا در آورده است. داشتن هدف در کنار امید، و یافتن «معنا» از دل هر شرایط از جمله مواردی است که ادامه زندگی و تحمل سختی‌ها را در موقعیت‌های گوناگون برای انسان فراهم می‌کند.

در دوران اسارت آزادگان غیور کشورمان وظیفه امیدآفرینی داشتند و شکست یأس بر عهده روحانیون و مبلغان بود. وظیفه‌ای که تنها تبلیغ نبود و نوعی فعالیت مبارزاتی هم به شمار می‌آمد. بعثی‌ها دائم یأس و نگرانی را به ذهن اسرا تزریق می‌کردند و با خشونت‌ها و جنایت‌هایی که بر سر اسرا پیاده می‌کردند، سعی در شکستن شاخه‌های درخت تنومند امید در دل اسرا داشتند. جنبه تبلیغ را نباید فقط برای آن دوره دانست؛ چرا که تا وقتی جنگ هست، امید و هدف هم باید باشد. کسی نمی‌تواند بگوید «ایران، امروز درگیر جنگ نیست» یا «جنگ جبهه غرب با جمهوری اسلامی ایران، بعد از شکست عراق و پذیرش قطعنامه 598 تمام شد». این جنگ همچنان ادامه دارد و فقط شکل آن تغییر یافته و پیچیده‌تر و گسترده‌تر از یک جنگ کلاسیک شده است. امروز کشور ما در حوزه‌های گوناگون نرم و سخت درگیر جنگ است. از تحریم‌های ظالمانه اقتصادی تا یک جنگ شناختی و رسانه‌ای. امروز درگیر یک جنگ تمام‌عیار ترکیبی هستیم که به مراتب دشوارتر از جنگی است که با رژیم بعثی بود.

در این ایام که مصادف با سالروز بازگشت آزادگان به میهن اسلامی ایران‌مان است، به فعالیت‌های تبلیغی روحانیون و مبلغان نگاهی می‌اندازیم. در تاریخ هشت ساله دفاع مقدس، ۳۰۰ روحانی به اسارت دشمن بعثی درآمدند. آنها، چون منجی در اسارت به یاری آزادگان شتافتند و با حضورشان فضای اردوگاه را بانشاط و امیدبخش کردند. دانش و بصیرت روحانیون آزاده در مقاطع گوناگونی به یاری اسرا می‌آمد و موجب حفظ روحیه‌شان می‌شد. روحانیون و مبلغان و کارآزموده‌هایی که گفته حجت‌الاسلام والمسلمین (اردوگاه‌ها باید دانشگاه باشد) را تابلو برنامه‌های خودشان قرار دادند و هر کس هر مهارتی که داشت، به دیگران آموزش می‌داد. رهاورد همین جنبه تبلیغی امید به زندگی و هدف‌دار بودن جوانان بود.

حجت‌الاسلام عیسی نریمیسا، از روحانیونی بود که در ۲۰ سالگی اسیر شد و هشت سال را در اردوگاه‌های بعثی گذراند. او در خاطرات خود درباره نقش روحانیت در میان اسرا می‌گوید: «در همه اردوگاه‌ها روحانیونی حضور داشتند و امور را اداره می‌کردند. شاید در بعضی اردوگاه‌های کوچک روحانی حضور نداشت؛ ولی اخبار اردوگاه‌های دیگر را که نظم و مدیریت در آن حاکم بود، می‌گرفتند و الگوبرداری می‌کردند. ما وارد یک اردوگاه شدیم که همه جوانان ۱۶، ۱۷ ساله بودند. آنها روحانی نداشتند. وقتی آنجا رفتیم و کلاس‌های آموزشی برای‌شان گذاشتیم تعدادی از آزادگان به ما گفتند اگر ما شما را نمی‌شناختیم، می‌گفتیم یکی از پیامبران و فرشتگان هستید و آمده‌اید تا امورات ما را سامان بدهید. می‌گفتند ما چند سال است که اسیر هستیم و عمرمان به بطالت می‌گذشت.»

روحانی آزاده جلال جابریان درباره نقش تبلیغی و جهادی روحانیت در دوران اسارت می‌گوید: «نقش تبلیغی روحانیان در اردوگاه دارای دو بعد بود؛ ترویج روحیه شهادت‌طلبی و ایثار و غلبه بر سختی‌ها و امیددهی به اسرا. در آن دوران فرهنگ و روحیه استقامت در اردوگاه‌ها حاکم بود و در راستای فرهنگ استقامت روحانیون اردوگاه‌ها برنامه مدون و جامعی تنظیم کرده بودند که سبب می‌شد بچه‌ها در این مسیر ماندگار شوند و به بیراهه نروند. ۸۰ درصد کار تبلیغی روحانیان بر حاکم کردن فرهنگ استقامت در اردوگاه‌ها ختم می‌شد؛ چرا که دشمن لحظه‌ای از هجمه و تبلیغات منفی فرهنگی علیه اسرا دریغ نمی‌کرد. جلوگیری از ایجاد ناامیدی هم کار تبلیغی دیگر روحانیان بود.» حجت‌الاسلام محمدهاشم عاملی در ۹ اردیبهشت ۱۳۶۵ در یک عملیات ایذایی اسیر شد. عاملی در مورد فعالیت‌هایش در اسارت می‌گوید: «من در طول مدتی که در اسارت بودم حتی بعضی از سال‌ها تا هشت ساعت تدریس می‌کردم. بدون داشتن کتابی ناچار بودم اندوخته‌هایم را به بچه‌ها منتقل کنم. چون طلبگی را زود شروع کرده بودم و اندوخته‌های علمی‌ام را مرور و تدریس می‌کردم. بعداً از کتاب‌هایی که آوردند استفاده کردم. چون طلبه‌ای که سطح علمی‌اش بالاتر از من باشد، در اردوگاه نبود، بیشتر زمانم به تدریس می‌گذشت.»

نریمیسا هم درباره حساسیت بعثی‌ها روی روحانیون آزاده می‌گوید: «بعثی‌ها روی پاسداران و روحانیون خیلی حساس بودند. اگر می‌فهمیدند کسی روحانی است می‌گفتند پس بقیه آزادگان از او تبعیت می‌کنند. به همین خاطر روحانیون همیشه در مظان اتهام بودند و اگر یک روحانی را در جبهه می‌گرفتند شهیدش می‌کردند. روحانیون زمان رزم لباس نظامی نمی‌پوشیدند وبه همین دلیل پس از اسارت عراقی‌ها متوجه هویت‌شان نمی‌شدند. اگر یک روحانی را در جبهه می‌گرفتند تبلیغات زیادی علیه روحانیون انجام می‌دادند. در اردوگاه هر مخالفتی که می‌شد سریع روحانیون را احضار می‌کردند و می‌گفتند مقصر شما هستید و حتماً تحریک‌شان کردید تا مخالفت کنند و هر مخالفتی را حتی مخالفت‌های شخصی را به گردن روحانیون می‌انداختند. مسئولان اردوگاه به من و سایر روحانیون می‌گفتند که ما فرمانده ظاهری هستیم و الان که شما وارد شده‌اید فرمانده واقعی خواهید بود.»

حالا جای این سؤال است که آیا امروز مبلغان رسانه‌ای و غیر رسانه‌ای‌، روحانی و غیرروحانی در مظان اتهام دشمن هستند؟ در چنین شرایطی وضعیت رسانه‌های ما چگونه است؟ آیا آنها در مسیر تولید و تزریق هدف و امید قرار دارند؟ برای یافتن پاسخ‌های این پرسش‌ها باید به صفحات اول روزنامه‌ها، پایگاه‌ها و خبرگزاری‌های کشور و همین‌طور کانال‌های خبری نگاهی کرد.


شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید