پابلو نرودا یه کتاب داره به اسمِ «دفتر پرسشها». چند ماه مونده به مرگش این کتاب رو کامل میکنه. تمامِ کتابش فقط و فقط سؤاله. سؤالایی که ذهن آدمو قلقلک میده و با روح و روان آدم بازی میکنه.
این زیر چنتاشو که به نظرم بامزهست مینویسم.
* چرا هواپیماهای خیلی بزرگ با بچههاشان به آسمانگردی نمیروند؟
* چرا به هلیکوپترها نمیآموزند که از خورشید عسل بمکند؟
* اگر مُرده باشم و خودم خبر نداشته باشم، ساعت را از که بپرسم؟
* چرا درختان، شکوهمندیِ ریشههاشان را در زیر خاک پنهان میکنند؟
* بهشت چند کلیسا دارد؟
* برگهای کدام یک بیشتر است: درخت گلابی یا کتابِ «در جستوجوی زمان گمشده»؟
* چرا برگها وقتی احساس زردی میکنند خودکشی میکنند؟
* چرا ابرها هرچه میگریند شاد و شادتر میشوند؟
* آیا صلح، صلح کبوتر است و جنگ، کار پلنگ؟
* راست است که در سرتاسر آسمان، دارند زَروَرَق پخش میکنند؟
* یک گربه چند سؤال دارد؟
* آیا این، همان خورشید دیروز است؟ یا این آتش با آن آتش فرق دارد؟
* کفی را که از آبجو سر میرود چگونه اندازه میگیریم؟
* اگر ما حرفمان را زده باشیم، دیگران تا کِی حرف میزنند؟
* ماه نوامبر چند ساله است؟
* پاییز با اینهمه پول زرد چه میخرد؟
* و برنج به که میخندد، با بیشمار دندانهای سفیدش؟
* راست است که تمساحهای حشری فقط در استرالیا یافت میشوند؟
* راست است شبها بر فراز کشورم کرکسی سیاه پرواز میکند؟
* راستی چرا پنجشنبه خودش را به بعد از جمعه نمیاندازد؟
* چه کسانی از خوشحالی فریاد زدند، وقتی رنگ آبی به دنیا آمد؟
* دوچرخهی بیصاحاب، آزادیاش را چگونه بهدست آورد؟
* میدانی در پاییز زمین به چه میاندیشد؟
* و میدانی کدام سختتر است، بذری را به دانه رساندن یا نهالی را چیدن؟
* هندوانه به چه میخندد وقتی به قتل رسیدهاست؟
* هرگز نیامدن بهتر از دیر کردن نیست؟
* عشق... عشـــق... عشـــــــقهای آن زنان و عشـــــــقهای آن مردان، اگر دیگر نیستند، کجا رفتهاند؟
* دیروز... دیروز از چشمانم پرسیدم: کِی دوباره یکدیگر را میبینیم؟
* پس راست نبود که خدا در ماه زندگی میکند؟
* آیا 4 برای همه 4 است؟ آیا همهی هفتها برابرند؟
* نوری که زندانی به آن میاندیشد، همان نور است که بر تو میتابد؟
* چرا باغ در انتظار برف، خود را عریان میکند؟
* فاصلۀ بین خورشید و پرتقال به عددِ صحیح چند متر است؟
* خورشید را چه کسی بیدار میکند، وقتی بر تخت شعلهورش به خواب میرود؟
* از که میتوانم پرسید: برای چه کاری به این جهان آمدهام؟
* در زندگی احمقانهتر از این هست که نامت «پابلو نرودا» باشد؟
* آیا نمیتواند یک بوسۀ بهاری هم تو را بکشد؟
* اندوه گوسفندی تنها، چه نام دارد؟
* اگر مگسها عسل بسازند، زنبورها رنجیدهخاطر خواهند شد؟
* عمر کرگدن از وقتی مهربان میشود، چقدر است؟
* آیا برگها در زمستان با ریشهها زندگی مخفی دارند؟
* آیا آنکه همیشه منتظر بوده، از آنکه هرگز انتظار کسی را نکشیده، بیشتر رنج میبرد؟
* انتهای رنگینکمان کجاست؟ در روح تو یا در افق؟
* که بود آن زن که وقتی خواب بودی، در رؤیاهایت با تو عشقبازی کرد؟
* اشیاءِ درونِ رؤیاها چه میشوند؟ آیا رهسپار خوابهای دیگران میشوند؟
* و آیا پدری که در رؤیاهایت زندگی میکرد، با بیداریات دوباره میمیرد؟
* کجاست آن کودکی که من بودم؟ در من است هنوز یا رفته؟
* و آنجا که فضا به پایان میرسد، نامش مرگ است یا بینهایت؟
* چرا امواج دریا از من همان را میپرسند که من از آنها پرسیدم؟
* چرا از شهرهایی که بوی زن و ادرار میدهند بیزارم؟
* چگونه به لاکپشت بگویم که در کُندی از او پیشم؟
* آیا ما مهربانی را میآموزیم یا صورتکِ مهربانی را؟
* و مورچه با کدام ارقام، سربازان مُردهاش را از کل تفریق میکند؟
* گردباد وقتی ساکن است چه نام دارد؟
* کارِ اجباری هیتلر در دوزخ کدام است؟