ویرگول
ورودثبت نام
پَراَنگیز
پَراَنگیزفکر های قبل خوابی....
پَراَنگیز
پَراَنگیز
خواندن ۱ دقیقه·۲ ماه پیش

لحظه ها

بعضی لحظه ها مال خود خود ادم اون لحظه ای که پیامش میخونی لبخند میزنی اون لحظه که هدیه بهت میده اون لحظه که باهم روی یه سکو بقل خیابون میشینید اون لحظه که همه ادم های موردعلاقه ات دور میزن و دارن میشمرن که شمع فوت کنی اون لحظه ای که دستت میگیره اون لحظه ای که بقلت میکنه همه همه اش مال خودت نه بقیه مال خود خودت دلت میخواد زمان برات وایسه توی اون لحظه یا تاجایی که میشه طولانی بشه اینا میشه هایلایت های زندگی که وقتی سرت به عقب برگردونی نگاهشون کنی دوباره همون حس هارو برات بسازه وقتی بزرگتر بشی جای لبتابت میله های بافتنی بگیره و روی دیوارت به جای پوستر های فیلم های موردعلاقه ات قاب عکس های رنگاورنگ میگیره دیگه به جای بکگراند های رنگی گوشیت عکس نوه هات و بچه هات جاشو میگیره اونوقت که دیگه یادت نمیاد چرا یه هفته قهر بودی با دوستت سر دروغی که بهت گفت دیگه یادت نمیاد توی مهمونی اشتباهی روی دامنت روغن ریخت فقط یادت میاد چه روزهایی کنار هم توی خیابون راه رفتید و بقل کردید همدیگه رو الا میاد بقلت کنارت میشینه برات چایی داغ میاره و باهم به برگ های پاییزی که کف حیاط رو پوشونده نگاه میکنید چند ماه یا سال دیگه ام وقتی روی تخت بیمارستان دراز کشیدی کنارت نشسته و دستت گرفته بغض توی گلوش و چشماش برات میلرزه همه بچه و نوه هات کنار تخت ان و دارن نگاهت میکنن اخرین لبخندت به این دنیا میزنی و دستش سعی میکنی با اخرین زورت محکم فشار بدی و با اخرین نفسات بهش میگی منتظرت میمونم هرچقدر که طول بکشه میخوام با تو ادامه راه برم و چشمات میبندی .....
کاش یکی بیاد که همینقدر کنارش حالم خوب باشه حالت خوب باشه

زندگیلحظه ها
۰
۰
پَراَنگیز
پَراَنگیز
فکر های قبل خوابی....
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید