شنیده ام که می گویند دخترهای با موی لخت، روتین راحت تری نسبت به مو فرفری ها دارند. شاید درست باشد. موی لخت روتین خاصی ندارد. همین است. حرف گوش نمی دهد. همین یکجور می ایستد. اما این طور نیست که دخترهای با موی لخت، در شرایط احساسی مختلف، موها را همین جور به امان خدا رها کنند. نمونه اش خودم. حسابی که حوصله داشته باشم کلاسیک می بافمشان. یا می دهم دوست صمیمی ام تیغ ماهی از بالای سرم شروع کند به بافتن. بخواهم بروم پیاده روی یا ورزش، دم اسبی سفت می بندمشان و تا جایی که کش نفس دارد، تابش می دهم دور دسته موهایم. وقتی اعصابم درب و داغان باشد، بالای سرم توی دست مشتشان می کنم و کش می اندازم دورش. می شوم یک سامورایی بی اعصاب که اگر کُدی که نوشته جواب ندهد، هاراکیری می کند. اما امان از روزهای ناراحتی. روزهایی هست که مود آدم به قول غربی ها بلوست. چه دلیل این باشد که معشوق آدم، دلش را شکانده باشد، کسی از اهل فامیل حرفی پشت سر آدم زده باشد، دوست بچگی های آدم مرده باشد، یا آدم با خودش قهر باشد. از آن روزهایی است که موها، ول می شوند به امان خدا. از دو طرف صورت می ریزند دور آدم و حتی دستی برای بردن آن ها پشت گوش هم بالا نمی رود. اگر مو لختی دیدید که اینطور موهایش را بی شانه زدن و مدل دادن رها کرده، یک احتمال بدهید که با خودش یا دیگری قهر است.