در زندگی پنهان ماهیها چه میگذرد؟
اثر جاناتان بالکوم (Janathan Balcombe)
ماهیها چه چیزهایی را از ما مخفی کردهاند؟
وقتی از ماهیها صحبت میکنیم، احتمالاً اولین چیزی که به ذهنمان میرسد این است که با ماهی چه غذاهای فوقالعادهای میشود تهیه کرد. یا شاید به یاد آکواریومهای زیبا و رنگارنگی میافتیم که تا به حال دیدهایم. یا اگر در جوار رودخانه و دریا زندگی میکنیم، تجربیات شیرین ماهیگیری را به یاد میآوریم.
از نظر طبقهبندی جانورشناسی، بیشتر ماهیها، جانوران اکتوترم (ectotherm) یا به اصطلاح ما «جانوران خونسرد» هستند و این باعث میشود این تصور ایجاد شود که ماهیها جانورانی ابتداییاند. بر اساس تئوری تکامل، ماهیها، برخلاف دوزیستان و حیوانات خشکیزی، برای زندگی در خشکی تکامل نیافتهاند و در آب باقی ماندهاند، که این مسئله باعث میشود موجودات قدیمیتری به نظر برسند.
علاوهبر این، ماهیها مغز کوچکی دارند، چهره آنها بیانگر هیچ حالت و احساس خاصی نیست و چشمهایشان همیشه کاملاً باز است. با این تفاصیل، سادهترین راه این است که ما ماهیها را احمق فرض کنیم.
اما کتاب «آنچه یک ماهی میداند» باورهای ما در مورد ماهیها را به کلی زیر و رو خواهد کرد و زندگی شگفتانگیز آنها در اعماق آب را به تصویر خواهد کشید.
بالکوم در هشت سالگی، زمانی که به یک کمپ تابستانی رفته بود به ماهیها علاقهمند شد. در آن کمپ تابستانی، وقتی بالکوم توانست در مسابقه ماهیگیری، برای اولین بار یک ماهی را به دام بیندازد، احساس پیروزی میکرد و آن شب، ماهی خوشمزهای خورد. اما این خاطره شگفتانگیز برای بالکوم با احساسات دوگانه و گیجکنندهای همراه بود. او که پسربچه حساس و لطیفی بود و به حیوانات علاقه زیادی داشت، وقتی میدید مردم یا ماهیگیران چگونه قلاب را از دهان ماهیهای به دام افتاده بیرون میآورند و آنها را در سبدهای سیمی قایق میگذارند و مردن آنها را تماشا میکنند، اندوه بر قلبش سایه میافکند.
بالکوم بعدها در دوران تحصیل در کالج، مجذوب دورههای ماهیشناسی شد و در این دورهها با انواع ماهیها، نحوه زندگیشان، زیستگاهها و رفتارشناسی آنها آشنا شد. اما از سوی دیگر، کشتن ماهیهای زنده در آزمایشهای درسی و مشاهده آنها در زیر میکروسکوپ کالبدشکافی، او را بسیار ناراحت میکرد.
زمانی بالکوم در موزهای در کانادا ماهی قزلآلای دریاچهایِ عظیمالجثهای را دید که بیش از صد پوند وزن داشت و در یک ماده نگهدارنده روغنی نگهداری میشد. او با خود فکر کرد این ماهی زمانی موجودی زنده بوده است که آزادانه در آبها شنا میکرده، اما اکنون در تاریکی غوطهور و به مواد شیمیایی آلوده شده است. او معتقد بود شاید بهتر بود که ماهیْ شکار و خورده میشد و بافتهایش دوباره به زنجیره غذایی بازمیگشت.
تجربیات و مشاهداتی از این دست، باعث شد بالکوم دست به نگارش کتاب حاضر بزند. بالکوم در این کتاب سعی کرده است حقایق علمی را از داستانها و باورهای نادرستی که درباره ماهیها وجود دارد، بزداید و جنبههای ناشناخته ماهیها را نشان دهد. کاری که بالکوم در این کتاب کرده است، کاملاً با ارزشگذاری ماهیها از دیدگاه انسانی متفاوت است؛ چرا که عموماً ما ماهیها را صرفاً به دلایل اقتصادی و به عنوان غذا یا حیوانات زینتی در آکواریومها، ارزشمند میدانیم. اما بالکوم با اینکه ماهیها را صرفاً به عنوان منابع غذایی، مانند گندم و سویا بشناسیم و از آنها بهرهبرداری کنیم مخالف است. او معتقد است ماهیها موجوداتی زنده و متفکر هستند.
او در این کتاب از دیدگاههای متفاوت، مانند رفتارشناسی حیوانات، زیستجامعهشناسی، نوروبیولوژی و بومشناسی به بررسی زندگی ماهیها میپردازد و از مثالهای واضح و جالب و اطلاعات دقیقی استفاده میکند که به ما درک بهتری از دنیای ماهیها میدهد: درباره نحوه تفکر، احساسات و سازگاری آنها با محیط بیرون.
بالکوم امیدوار است که انسانها با مطالعه این کتاب بتوانند در رابطه خود با ماهیها تجدیدنظر کنند.
ماهیها از تواناییهای بینایی فوقالعادهای برخوردارند
اگرچه به نظر میرسد چشم ماهیها حرکت نمیکند یا آنها قادر به پلک زدن نیستند، اما ماهیها نسبت به انسانها از سیستم بینایی بسیار توسعهیافتهتری برخوردارند.
نکته اول اینکه چشم ماهی ها شبیه به چشم ماست. سه جفت ماهیچه از کره چشم ماهیها حمایت میکند تا چشم آنها بتواند در همه جهات بچرخد. آنها میتوانند هر دو چشم خود را کنترل و به ترتیب، به جهات مختلف نگاه کنند. این بدان معنی است که مغز آنها میتواند دو میدان بینایی را به صورت همزمان پردازش کند.
به عنوان مثال، کفشکماهیها را در نظر بگیرید. آنها که بدنی مسطح و پهن دارند، بر روی پهلویشان بر کف دریا میخوابند. آن چشم کفشکماهی که بر روی کف دریا قرار گرفته است و دیگر قابل استفاده نیست، به تدریج به سمت دیگر سر (که به سمت محیط بیرون قرار دارد) حرکت میکند. به این ترتیب، هر دو چشم کفشک ماهی در یک سمت صورتش قرار میگیرد و ماهی میتواند از هر دو چشمش استفاده کند.
آنها توانایی قابلتوجهی در استتار کردن دارند، نیمی از بدن آنها که به سمت کف دریا قرار گرفته است، کاملاً سفید و نیم دیگر که به سمت بیرون است، همرنگ محیط است و از این طریق، کفشکماهی میتواند به راحتی در ته دریا پنهان شود.
یک ماهی دیگر که ماهی چهارچشم نام دارد، در امتداد سواحل اقیانوس اطلس آمریکای مرکزی و جنوبی زندگی میکند و درواقع از یک لنز دوکانونی طبیعی بهره میبرد.
چشمهای این ماهی شبکیه تقسیمبندیشده دارد. وقتی این ماهی بر روی سطح آب شنا میکند، مرز بین قسمت فوقانی و تحتانی شبکیهاش دقیقاً با سطح آب مماس میشود. این بدان معنی است که قسمت بالایی چشم ماهی میتواند تصویر بالای آب را ببیند و قسمت زیرین چشم که در زیر آب قرار گفته، میتواند زیر آب را ببیند. به این ترتیب، ماهی چهارچشم میتواند در حالی که با قسمت بالایی چشمش، مراقب حمله پرندههای شکارچی است، با قسمت پایینی چشمش میتواند به دنبال شکار خود در زیر آب بگردد.
کوسهها که همه ما آنها را میشناسیم، ترجیح میدهند در شب که میزان نور بسیار کم است، به جستجوی شکار بپردازند. چشم آنها دارای لایهای از سلولهای بازتابنده است که با شبکیه احاطه شده. نوری که به این لایه برخورد میکند، به جسم موردنظر بازتابانده میشود و باعث میگردد دید کوسهها در شب افزایش پیدا کند. اگر بتوانید چشمان یک کوسه را در شب ببینید، متوجه میشوید که شبیه به چشمان درخشان گربهها در شب است.
علاوهبر این نمونهها، بیشتر ماهیهای استخوانی امروزی، تتراکروماتیک هستند، یعنی دارای چهار سلول مخروطی حساس به نور هستند که باعث میشود بتوانند رنگهایی را که برای انسانها قابلمشاهده نیست ببینند. چشم انسانها دارای سه سلول مخروطی است و تریکروماتیک خوانده میشود.
به همین دلیل، برخی ماهیها میتوانند نور را در طیف فرابنفش یا نزدیک به آن ببینند. مانند دوشیزهماهی که در صخرههای مرجانی زندگی میکند. در طیف نور UV، چهره گونههای مختلف ماهیها، الگوهای منحصربهفردی دارند. بسته به درک ماهیها از نور UV، آنها میتوانند دقیقاً تشخیص دهند که کدام ماهی از همگونه آنهاست و کدام یک نسبتی با آنها ندارد.
حس شنوایی، بویایی و چشایی ماهیها بسیار برتر از انسانهاست
تا قبل از دهه ۱۹۳۰، دانشمندان معتقد بودند ماهیها قوه شنوایی ندارند؛ زیرا آنها فاقد اندامهای شنوایی خارجی مانند گوش هستند.
کارل فون فریش (Karl von Frisch)، زیستشناس اتریشیِ برنده جایزه نوبل سال ۱۹۷۳، که به خاطر کشف زبان رقص زنبورهای عسل مشهور است، برای اولین بار در اواسط دهه ۱۹۳۰ تواناییهای شنیداری ماهیها را نشان داد.
فریش با استفاده از یک گربه ماهی کور، یک مطالعه ساده اما مبتکرانه ابداع کرد. او تکهای گوشت را به انتهای یک چوب بست و در نزدیکی گربهماهی در داخل آب گذاشت. گربهماهی از طریق بو متوجه وجود غذا میشد و سعی میکرد آن را پیدا کند. پس از چند روز تکرار این کار، فریش قبل از قرار دادن غذا در آب، شروع به سوت زدن میکرد. پس از شش روز، وقتی قبل از قرار دادن غذا یک بار سوت میزد، گربه ماهی شروع به جستجوی غذا میکرد. این آزمایش ثابت کرد که ماهیها میتوانند صداها را بشنوند.
امروزه میدانیم که آب رسانای بسیار خوبی برای امواج صوتی است. به همین دلیل، ماهیها در آب میتوانند از صداهای بیشتر و قویتری لذت ببرند. شنوایی آنها نیز بهتر از شنوایی انسان است. آنها نه تنها میتوانند پالس سریع صدا را تشخیص دهند، بلکه در شناسایی منبع صدا نیز مهارت دارند. البته، حساسیت شنوایی ماهیها، آنها را در برابر صداهای بلند در زیر آب که انسانها باعث ایجاد آنها هستند، آسیبپذیر میکند.
تفنگهای بادی که در اکتشافات دریایی در سواحل نروژ مورداستفاده قرار میگیرند، اصواتی با شدت زیاد و فرکانس پایین تولید میکنند که صداهایی مشابه زمینلرزه دارند. این فعالیت انسانی به طور مستقیم باعث کاهش تعداد ماهیها و کاهش میزان صید آنها در این مناطق شده است.
ماهیها نه تنها به صداهایی با فرکانس پایین حساس هستند، بلکه درک آنها از صداهای فرکانس بالا نیز بسیار قدرتمند است.
به عنوان مثال، دو نوع شاهماهی که در آبهای آمریکای مرکزی زندگی میکنند، از محدوده شنوایی تا ۱۸۰۰۰۰ هرتز برخوردارند که بسیار بالاتر از محدوده شنوایی ۲۰۰۰۰ هرتزی انسان است. ماهیها از این توانایی ویژه برای استراقسمع اصوات اولتراسونیکی که دلفینهای شکارچی از خود ساطع میکنند بهره میگیرند.
ماهیها حتی توانایی گوش دادن به موسیقی را دارند و میتوانند الگوهای مربوط به تن و آهنگ صدا را تشخیص دهند. آزمایشهای گوناگون نشان داده است که ماهی کُوی (Koi یا کپور زینتی) نهتنها میتواند موسیقی بلوز را از موسیقی کلاسیک تمایز دهد، بلکه تمایزهای بین این دو ژانر را هم متوجه میشود. اگر برای این ماهیها، موسیقیهایی که قبلاً نشنیدهاند پخش شود، میتوانند آنها را بر اساس سبکهای هنری شناختهشده، طبقهبندی کنند. علاوهبر این، ماهیهایی که برای آنها موسیقی پخش میشود، سریعتر و بهتر رشد میکنند. و اگر این موسیقیها به همراه نویز پخش شوند، اثری بر رشد آنها نخواهد داشت.
حس بویایی و چشایی ماهیها بسیار حساستر از سگها است. آنها از سرنخهای شیمیایی «بوییدنی» برای یافتن غذا، جفتیابی، تشخیص خطرات و یافتن راه خانه استفاده میکنند.
ماهی سالمون چشم جورابی (Sockeye salmon) میتواند حضور میگو را در شرایطی که نسبت میگوها به آب، یک به صد میلیون باشد، تشخیص دهد. چنین چیزی به این معناست که پنج قاشق نمک یا شکر در یک استخر شنا بریزیم و از یک نفر بخواهیم تشخیص دهد در آب چه چیزی ریخته شده است. اما در بین همه ماهیها، مارماهی آمریکایی است که میتواند یک ده میلیونم از آب سکونتگاه خود را در استخر تشخیص دهد. آنها با استفاده از قویتر شدن بوی خانه، میتوانند به یک مکان خاص برای تخمگذاری مهاجرت کنند.
علاوهبر اینها، ماهیها میتوانند در صورت وجود خطر، ماده هشداردهندهای به نام فِرومون آزاد کنند که به منزله هشدار برای دوستان و همراهانشان عمل میکند. فرومون بسیار قدرتمند است؛ به گونهای که اگر در یک آکواریوم ۱۴ لیتری، یک هزارم میلیگرم از پوست خرد شده ماهی وجود داشته باشد، همین مقدار کم میتواند واکنش ترسناکی را در ماهیهای دیگر برانگیزد. برای درک قدرت فرومون، تصور کنید که یک مارشمالو را به ۱ میلیون قطعه خرد کنید. سپس یک تکه از آن را در یک سینک پر از آب بیندازید و توقع داشته باشید طعم شیرینی را احساس کنید.
شاید برایتان سوال شده باشد که آیا ماهیها میتوانند متوجه طعمها شوند؟ پاسخ این پرسش بیتردید مثبت است. ماهیها دقیقاً به همان دلیلی که ما حس چشایی داریم، یعنی یافتن غذای خوشطعم موردعلاقهمان، از حس چشایی برخوردارند. اگر ماهیها را در آکواریوم تماشا کنید، احتمالاً خواهید دید که گاهی اوقات ماهیها یک قطعه کوچک از غذا را امتحان میکنند و بعد آن را از دهانشان بیرون میاندازند. آنها قبل از اینکه تصمیم به خوردن آن غذا بگیرند، چندین بار این کار را تکرار میکنند.
تا قبل از دهه ۱۹۳۰، دانشمندان معتقد بودند ماهیها قوه شنوایی ندارند؛ زیرا آنها فاقد اندامهای شنوایی خارجی مانند گوش هستند.
کارل فون فریش (Karl von Frisch)، زیستشناس اتریشیِ برنده جایزه نوبل سال ۱۹۷۳، که به خاطر کشف زبان رقص زنبورهای عسل مشهور است، برای اولین بار در اواسط دهه ۱۹۳۰ تواناییهای شنیداری ماهیها را نشان داد.
فریش با استفاده از یک گربه ماهی کور، یک مطالعه ساده اما مبتکرانه ابداع کرد. او تکهای گوشت را به انتهای یک چوب بست و در نزدیکی گربهماهی در داخل آب گذاشت. گربهماهی از طریق بو متوجه وجود غذا میشد و سعی میکرد آن را پیدا کند. پس از چند روز تکرار این کار، فریش قبل از قرار دادن غذا در آب، شروع به سوت زدن میکرد. پس از شش روز، وقتی قبل از قرار دادن غذا یک بار سوت میزد، گربه ماهی شروع به جستجوی غذا میکرد. این آزمایش ثابت کرد که ماهیها میتوانند صداها را بشنوند.
امروزه میدانیم که آب رسانای بسیار خوبی برای امواج صوتی است. به همین دلیل، ماهیها در آب میتوانند از صداهای بیشتر و قویتری لذت ببرند. شنوایی آنها نیز بهتر از شنوایی انسان است. آنها نه تنها میتوانند پالس سریع صدا را تشخیص دهند، بلکه در شناسایی منبع صدا نیز مهارت دارند. البته، حساسیت شنوایی ماهیها، آنها را در برابر صداهای بلند در زیر آب که انسانها باعث ایجاد آنها هستند، آسیبپذیر میکند.
تفنگهای بادی که در اکتشافات دریایی در سواحل نروژ مورداستفاده قرار میگیرند، اصواتی با شدت زیاد و فرکانس پایین تولید میکنند که صداهایی مشابه زمینلرزه دارند. این فعالیت انسانی به طور مستقیم باعث کاهش تعداد ماهیها و کاهش میزان صید آنها در این مناطق شده است.
ماهیها نه تنها به صداهایی با فرکانس پایین حساس هستند، بلکه درک آنها از صداهای فرکانس بالا نیز بسیار قدرتمند است. (عکس 3)
به عنوان مثال، دو نوع شاهماهی که در آبهای آمریکای مرکزی زندگی میکنند، از محدوده شنوایی تا ۱۸۰۰۰۰ هرتز برخوردارند که بسیار بالاتر از محدوده شنوایی ۲۰۰۰۰ هرتزی انسان است. ماهیها از این توانایی ویژه برای استراقسمع اصوات اولتراسونیکی که دلفینهای شکارچی از خود ساطع میکنند بهره میگیرند.
ماهیها حتی توانایی گوش دادن به موسیقی را دارند و میتوانند الگوهای مربوط به تن و آهنگ صدا را تشخیص دهند. آزمایشهای گوناگون نشان داده است که ماهی کُوی (Koi یا کپور زینتی) نهتنها میتواند موسیقی بلوز را از موسیقی کلاسیک تمایز دهد، بلکه تمایزهای بین این دو ژانر را هم متوجه میشود. اگر برای این ماهیها، موسیقیهایی که قبلاً نشنیدهاند پخش شود، میتوانند آنها را بر اساس سبکهای هنری شناختهشده، طبقهبندی کنند. علاوهبر این، ماهیهایی که برای آنها موسیقی پخش میشود، سریعتر و بهتر رشد میکنند. و اگر این موسیقیها به همراه نویز پخش شوند، اثری بر رشد آنها نخواهد داشت.
حس بویایی و چشایی ماهیها بسیار حساستر از سگها است. آنها از سرنخهای شیمیایی «بوییدنی» برای یافتن غذا، جفتیابی، تشخیص خطرات و یافتن راه خانه استفاده میکنند.
ماهی سالمون چشم جورابی (Sockeye salmon) میتواند حضور میگو را در شرایطی که نسبت میگوها به آب، یک به صد میلیون باشد، تشخیص دهد. چنین چیزی به این معناست که پنج قاشق نمک یا شکر در یک استخر شنا بریزیم و از یک نفر بخواهیم تشخیص دهد در آب چه چیزی ریخته شده است. اما در بین همه ماهیها، مارماهی آمریکایی است که میتواند یک ده میلیونم از آب سکونتگاه خود را در استخر تشخیص دهد. آنها با استفاده از قویتر شدن بوی خانه، میتوانند به یک مکان خاص برای تخمگذاری مهاجرت کنند.
علاوهبر اینها، ماهیها میتوانند در صورت وجود خطر، ماده هشداردهندهای به نام فِرومون آزاد کنند که به منزله هشدار برای دوستان و همراهانشان عمل میکند. فرومون بسیار قدرتمند است؛ به گونهای که اگر در یک آکواریوم ۱۴ لیتری، یک هزارم میلیگرم از پوست خرد شده ماهی وجود داشته باشد، همین مقدار کم میتواند واکنش ترسناکی را در ماهیهای دیگر برانگیزد. برای درک قدرت فرومون، تصور کنید که یک مارشمالو را به ۱ میلیون قطعه خرد کنید. سپس یک تکه از آن را در یک سینک پر از آب بیندازید و توقع داشته باشید طعم شیرینی را احساس کنید.
شاید برایتان سوال شده باشد که آیا ماهیها میتوانند متوجه طعمها شوند؟ پاسخ این پرسش بیتردید مثبت است. ماهیها دقیقاً به همان دلیلی که ما حس چشایی داریم، یعنی یافتن غذای خوشطعم موردعلاقهمان، از حس چشایی برخوردارند. اگر ماهیها را در آکواریوم تماشا کنید، احتمالاً خواهید دید که گاهی اوقات ماهیها یک قطعه کوچک از غذا را امتحان میکنند و بعد آن را از دهانشان بیرون میاندازند. آنها قبل از اینکه تصمیم به خوردن آن غذا بگیرند، چندین بار این کار را تکرار میکنند.
قدرتهای پنهان ماهیها بسیار فراتر از حواس پنچگانه انسانهاست
ماهیها در ناوبری و مسیریابی عملکرد فوقالعادهای دارند و از روشهای مختلفی برای یافتن مسیرشان در مسافتهای کوتاه و طولانی استفاده میکنند. غارماهیهای کور میتوانند با حس کردن جریان متلاطمی که از موانع و پستیبلندیهای زیر آب منشأ میگیرد، متوجه شوند که به ترتیب چه موانعی در مسیر رسیدنشان به مقصد خود دارند.
ارّهماهی، طوطیماهی و ماهی سالمونِ چشم جورابی از قطبنمای خورشیدی استفاده میکنند و جهت حرکت خود را بر اساس زاویه تابش خورشید تنظیم میکنند. ماهیهایی که مسافتهای طولانی را میپیمایند مانند سالمون، برای ناوبری و مسیریابی بهتر، از میدان مغناطیسی زمین بهره میگیرند.
در طول روز، حس بینایی قوی به ماهیهایی که به صورت تودهای در کنار یکدیگر قرار میگیرند کمک میکند تا مانند پرندگان حرکت کنند. درک این رفتار ماهیها چندان سخت نیست، اما چگونه میتوانند حتی در تاریکی در کنار یکدیگر بمانند و به صورت توده به حرکت خود ادامه دهند؟ درواقع، آنها برای این کار از خطوط جانبی در دو طرف بدن خود کمک میگیرند تا تغییرات فشار آب اطراف خود و جریان آب را حس کنند و بتوانند فعالیتها و حرکات همراهان خود را تشخیص دهند.
ماهیها میتوانند محرّکهای الکتریکی را تشخیص دهند و حتی میتوانند خودشان الکتریسیته تولید کنند. برای مثال، مارماهیهای الکتریکی و لاروهای الکتریکی میتوانند با تخلیه الکتریکی بسیار قوی، شکار خود را بیهوش کرده یا بکشند یا متجاوزان و شکارچیها را دور کنند. برخی از ماهیهای الکتریکی ضعیفتر، از الکتریسیته خود برای برقراری ارتباط با سایر ماهیهای همنوع استفاده میکنند.
به عنوان مثال فیل ماهی ساکن در رودخانههای غرب آفریقا میتواند میزان مدت زمان دامنه و فرکانس ولتاژ پایین را تشخیص دهد.
فیلماهی با بهرهگیری از این دادهها، میتواند اطلاعاتی در مورد جمعیت، جنسیت، اندازه، سن، مکان، فاصله و غیره را تبادل کند.
علاوهبر اینها، فیلماهی برای جفتیابی و جذب جنس مخالف، از سیگنالهای الکتریکی با ترتیب و نظم خاصی استفاده میکند. حتی آنها میتوانند برای جلوگیری از تداخل این سیگنالها با سیگنالهای ماهیهای دیگر، سیگنالهای خود را تغییر دهند تا از دیگران متمایز شوند.
ماهیها علاوهبر تواناییهای ادراکی مختلفی که از آنها نام بردیم، دارای نوسانات عاطفی نیز هستند. آنها میتوانند مضطرب و عصبی یا شاد و خوشحال شوند.
مدت زیادی است که میدانیم احساسات انسان ارتباط بسیار نزدیکی با هورمونها دارد. در میان هورمونهای مختلف، هورمون اُکسیتوسین که هورمون عشق هم نامیده میشود، میتواند باعث شود افراد حس عاشق شدن را تجربه کنند. جالب اینجاست که هورمونهای مشابهی در ماهیها یافت میشود. در یک مطالعه، محققان این هورمون را استخراج کرده و به بدن گروهی از ماهیها به نام سیکلیدها (Cichlid) تزریق کردند و سپس این گروه را با گروه کنترل که محلول نمکی فیزیولوژیک به آنها تزریق شده بود، مقایسه کردند. آنها مشاهده کردند که گروه کنترل هیچ تغییر ظاهری نشان نداده است، درحالیکه گروه ماهیهای تحت درمان با هورمون، احساساتیتر، نسبت به رقیب بزرگتر تهاجمیتر و سازگارتر با سایر اعضای گروه خود شدند.
هنگامی که انسان با استرس مواجه میشود، بدنش هورمونی به نام «کورتیزول» ترشح میکند که در راستای تنظیم سطح استرس عمل میکند. این هورمون روی ماهیها نیز همین عملکرد و اثر را دارد. هنگامی که گورخرماهی معمولی در یک آکواریوم جدید قرار میگیرد، در چند دقیقه اول، عقبنشینی کرده و مردد عمل میکند. اما به زودی کنجکاوی بر او غالب میشود و آنها شروع به بررسی محیط جدید میکنند.
با این حال، گورخرماهیهایی که فاقد کورتیزول هستند، استرس زیادی دارند و تمایل دارند بیشتر تنها باشند. آنها کاملاً در گوشهای از آکواریوم ثابت میمانند و در سازگاری با محیط جدید مشکل دارند.
علاوهبر این، ماهیها نیز برای شاد شدن بازی میکنند. به عنوان مثال، محققان مشاهده کردند اگر در کنار یک آکواریوم که سیکلیدها در آن زندگی میکنند، چند گربه نیز حضور داشته باشند، بازی جالبی بین ماهیها و گربهها شکل میگیرد و آنها بارها این بازی را تکرار میکنند. بازی به این شکل است که وقتی گربهها میخواهند از آب آکواریوم بنوشند، ماهیها در گوشهای پنهان میشوند. هنگامی که گربهها زبانشان را وارد آب میکنند، ناگهان ماهیها وارد عمل میشوند و به سمت زبان گربهها هجوم میبرند. البته قبل از رسیدن ماهیها، گربهها فرار میکنند.
در این فعالیت، نه ماهیها آسیب می بینند و نه گربهها و سودی هم نصیب هیچ یک نمیشود، اما آنها بیوقفه با همدیگر بازی میکنند و سربهسر یکدیگر میگذارند. برخی محققان مشاهده کردهاند که در آکواریومهای استوانهای بلند، ماهیهای کوچک تا ته مخزن شنا میکنند و سپس حبابهای تولیدشده از لوله اکسیژن را به طور مکرر به سطح آب میبرند؛ درست مانند کودکی که از سرسره بالا میرود و سر میخورد.
ماهیها باهوش، انعطافپذیر، مبتکر و قادر به یادگیری هستند
اکولوژی شناختی مدرن معتقد است که هوش در حیوانات در اثر چالشهایی که حیوانات برای بقا با آن روبرو هستند شکل میگیرد. حال آیا ماهیها از هوش و قدرت ایدهپردازی برخوردارند؟ آنها چگونه با همنوعان خود تعامل دارند؟
به عنوان مثال، ماهی گابی (goby) یا ببرماهی را در نظر بگیرید. ماهی گابی بسیار کوچک است و در نوار جزر و مدی در دو طرف اقیانوس اطلس زندگی میکند. وقتی جزر و مد تمام میشود، آنها دوست دارند در آبگیرهای جزر و مدی گرم و ایزوله زندگی کنند؛ جایی که میتوانند به راحتی غذاهای دلخواهشان را بیابند. اما در این آبگیرها آنها به راحتی مورد هدف پرندگان شکارچی قرار میگیرند. ماهیها برای فرار مؤثر، میتوانند توپوگرافی آبگیرها و برکههای اطراف را به خاطر بسپارند، مسیر فرار را به طور دقیق طراحی کنند و به طور مداوم از یک آبگیر به آبگیر دیگر بروند تا بتوانند سالم به دریا بازگردند. در این فرایند، آنها نه در جهت اشتباه حرکت میکنند که در ساحل رها شوند و نه روی سنگها میپرند.
انسانها در طول زندگی خود همواره در حال اندوختن تجربه و یادگیری هستند. در مورد ماهیها هم این مسئله صادق است. ماهیها در یادگیری، بسیار سریع هستند.
به عنوان مثال کوسهها در دریا قایقهای ماهیگیری که موتورشان خاموش است را به دقت زیر نظر میگیرند.
زیرا در دریا خاموش شدن موتور به این معنی است که قایق ماهیگیری، ماهیها را به دام انداخته و آماده کشیدن تور است. کوسه از این فرصت استفاده میکند و قبل از اینکه ماهیگیر ماهیها را به قایق برساند، ماهیهای صیدشده را شکار میکند.
ماهیها دارای ذهنی انعطافپذیر هستند که در محیطهای پرورشی بسیار مفید واقع میشود. به عنوان مثال، سفرهماهیِ دیو و ماهی هامور در پارک اقیانوسی هنگکنگ، آکواریوم جورجیا در آتلانتا و پارک دیزنی در اورلاندو، همگی از طریق تقویت مثبت برای شنا کردن به سوی برانکاردها، برای حمل و نقل و همکاری با دامپزشک آموزش دیدهاند.
در مطالعهای که در سال ۲۰۱۴ انجام شد، مشخص شد که روغنماهیهای پرورشی اقیانوس اطلس میتوانند ابزارهای جدیدی اختراع کنند. در این مطالعه، یک برچسب پلاستیکی روی باله پشتی هر ماهی چسبانده شده بود که به محققان امکان شناسایی ماهیها را میداد. مخزن نگهداری ماهیها، دارای یک منبع تغذیه بود که با یک نخ و حلقه بسته شده بود. در صورت کشیده شدن نخ، منبع تغذیه مقداری غذا به درون آب آزاد میکرد. ماهیها خیلی زود به روش استفاده از این منبع عادت کردند و یاد گرفتند تا نزدیکی آن حلقه شنا کنند، آن را در دهان بگیرند، بکشند و منتظر غذا بمانند. طولی نکشید که ماهیها متوجه شدند که با چسباندن حلقه منبع تغذیه به برچسب شناسایی خود و سپس شنا کردن در فاصله کوتاه، میتوانند منبع تغذیه را فعال کنند. آنها دریافتند که این کار مؤثرتر از گرفتن حلقه با دهان است.
برخی از ماهیها حتی میتوانند نقش خود را تغییر دهند؛ به این معنا که نه تنها میتوانند از شکار شدن توسط پرندگان فرار کنند، بلکه میتوانند پرندگانی را که بر فراز آب پرواز میکنند نیز شکار کنند.
در دهه ۱۹۹۰، یک ببرماهی به یک دریاچه مصنوعی در سد شرودا (Schroda) در آفریقای جنوبی آورده شد. سد بسیار کوچک بود و غذای کافی برای همه ماهیان وجود نداشت. یک بار برحسب تصادف، یک ماهی جسور آنقدر خوششانس بود که توانست پرستویی را در حال عبور از بالای آب شکار کند. ماهیهای دیگر با دیدن این صحنه سعی کردند از این کار پیروی کنند. با تمرین مداوم، این مهارت جدید در این سد گسترش یافت. تنها ببرماهی در این سد میتوانست پرستوها را شکار کند و حتی ماهیها دو راه برای کمین کردن در آب ایجاد کردند.
تحقیقات کنونی ثابت کرده است که ماهیها به اندازه میمونها و اورانگوتانها باهوش هستند و ماهیها حتی در پیدا کردن غذا و علوفهجویی بهتر عمل میکنند.
ماهیها همانند ما انسانها زندگی اجتماعی دارند
در بوکلایتهای قبلی اشاره کردیم که ماهیها میتوانند همگونههای خود را با نگاه کردن به صورتشان تشخیص دهند. درواقع، ماهیها بیشتر تمایل دارند به صورت گروهی و در کنار ماهیهای همگونه خود زندگی کنند.
آنها برای مهاجرت و جابجایی راحتتر و همچنین شناسایی شکارچیان، تودههای بزرگ و منظمی را تشکیل میدهند. زندگیگروهی باعث میشود آنها بتوانند اطلاعات مختلف را بین اعضای گروه به اشتراک بگذارند و از مزایای جمعیت زیاد برای افزایش قدرت و ایمنی گروه استفاده کنند. حرکت یک گروه بزرگ از ماهیان در یک جهت باعث تولید جریان میشود و بنابراین، اعضای گروه در مصرف انرژی صرفهجویی میکنند.
علاوهبر این، یک دسته بزرگ از ماهیهای همنوع میتوانند باعث گیج شدن دشمن شوند. به عنوان مثال، شکارچیانی مانند ماهی لوتی، اردکماهیها و ماهی پهلونقرهای، در شکار ماهی از تودههای بزرگ ناتوان هستند. البته ما هنوز نمیدانیم چرا شکارچیان در مواجهه با گروههای بزرگ گیج میشوند، اما شاید همانطور که زیستشناسان توضیح می دهند، شکارچی مانند کودکی است که وارد شیرینیفروشی شده. در مواجهه با آن همه شکلات و آبنباتهای خیرهکننده، تصمیمگیری برای انتخاب یکی از آنها واقعاً دشوار است.
ینس کراوز زیست شناس ماهیها از دانشگاه کمبریج نشان داد که در یک گروه ۲۰ نفره از ماهیها موقعیت ماهیها در زمانی که توده ماهیها دستخوش تغییر نشدهاست ثابت نیست.
زمانی که ماهیها در حالت آمادهباش قرار میگیرند، بلافاصله تشکیلات سازمانیافتهای را تشکیل میدهند و در نزدیکی ماهیهای هماندازه خود باقی میمانند. در نتیجه، ماهیهای بزرگتر برای محافظت از گروه به سمت مرکز توده شنا میکنند و ماهیهای کوچکتر در لایه بیرونی قرار میگیرند تا در برابر حمله مقاومت کنند.
ماهیها میتوانند ماهیهای دوست و آشنا را از غریبهها تمیز دهند و این تواناییْ آنها را قادر میسازد یک سلسله مراتب اجتماعی ایجاد کنند. به عنوان مثال، یک ماهی گوپیِ (guppy) باهوش میداند چه زمانی میتواند به یک ماهی سطح پایینتر دستور بدهد و چه زمانی باید از یک ماهی با رتبه بالاتر اطاعت کند.
اگر گوپی شاهد دعوای دو گوپی دیگر باشد، به احتمال زیاد نسبت به بازنده، رفتار پرخاشگرانه نشان خواهد داد. از سوی دیگر، گوپی نر در حال مبارزه میتواند نسبت به حضور تماشاگران واکنش نشان دهد. اگر مادهها در حال تماشا باشند، گوپیها به بازنده رحم میکنند؛ زیرا مادهها دوست ندارند با نرهای پرخاشگر جفتگیری کنند. اگر تماشاچی نر باشد، گوپی مبارز، به شدت به حریفش حمله خواهد کرد.
ماهیها دارای میراث فرهنگی نیز هستند. به عنوان مثال، توده ماهیها از نسلی به نسل دیگر، مکانهای مناسب برای تخمریزی و جفتگیری و مسیرهای مهاجرت را حفظ خواهند کرد. حتی مدتها پس از مردن ماهی رهبر، گوپیها همچنان از همان مسیرهای قبلی استفاده میکنند. آنها حتی اگر مسیر کوتاهتر یا بهتری هم وجود داشته باشد باز هم به مسیر اصلی خودشان پایبند میمانند. البته این لجاجتْ زیاد دوام نمیآورد و به زودی راه کارآمدتر را در پیش میگیرند. این نشان میدهد که آنها عاقل هستند و می توانند دانش خود را مقایسه، ارزیابی و بهروز کنند.
ماهیها به صورت مشارکتی شکار میکنند. به عنوان مثال، کوترماهیان در یک مارپیچ تنگ شنا میکنند و برای شکار راحتتر، طعمه را به داخل آبهای کمعمق میکشانند. ماهیهای تن به شکل نیم دایرهای شنا میکنند تا ماهیهای کوچک را به دام خود بیندازند.
حتی ماهیهای از دو گونه مختلف میتوانند برای به دام انداختن شکار با یکدیگر متحد شوند. به عنوان مثال، هامورها و مارماهی مورای از سیگنال یا حرکات خاص برای رساندن منظور خود به یکدیگر و پذیرش نقشهای مکمل برای شکار طعمه به طور مشترک استفاده میکنند. مارماهی مورای که وظیفه تعقیب را بر عهده دارد، طعمه را از مخفیگاه بیرون میکشد و هامور وظیفه جلوگیری از فرار طعمه را برعهده دارد.
ماهیها علاوهبر تلاش برای در امان ماندن از شکارچیان، در زندگی اجتماعی خود باید تعارضات بین همنوعان خود را نیز حل کنند. برای محافظت از خود و جلوگیری از تشدید این درگیریها که میتواند منجر به جراحت یا حتی مرگ شود، ماهیها حتی میتوانند از یکدیگر دلجویی کنند. برای مثال، آنها در درگیریها قسمتهای آسیبپذیر بدن خود را در معرض دید قرار میدهند و برای جلوگیری از درگیری، ضعف نشان میدهند تا کار به جاهای باریک نکشد.
تولیدمثل سخت است و پرورش فرزندان از آن هم سختتر
ماهیها، شکلها و عادات مختلفی دارند. براساس مطالعات انجام شده، در حال حاضر در کل، سی و دو سیستم تولیدمثل وجود دارد. در میان ماهیها، برخی مادامالعمر تکهمسر، برخی چندهمسر و برخی غیرقابل اعتماد هستند و شریک ثابتی ندارند. شگفتآورتر اینکه تعداد زیادی از ماهیها کاملاً نر یا ماده نیستند.
به عنوان مثال، دلقکماهیها که نمونه بارز آنها را در انیمیشن در جستجوی نمو شاهد بودیم، به صورت گروهی زندگی میکنند. آنها براساس اندازه به صورت سلسله مراتبی رتبهبندی میشوند. در یک گروه از دلقکماهیها، بالاترین مرتبه به بزرگترین ماهی ماده بارور تعلق دارد و پس از آنها، چند ماهی نر بارور قرار دارد که بزرگترین آنها جفت ماده بزرگ خواهد بود. و آخرین مرتبه، کوچکترین ماهیهای نر معمولی هستند. هر ماهی تا زمانی که موقعیت بالاتر در دسترس باشد، در جایگاه خود باقی میماند. اگر بزرگترین ماهی ماده بمیرد، دومین ماهی نر بزرگ، ماده خواهد شد و به بالاترین مرتبه دست خواهد یافت و نر بعدی جفت او خواهد بود. درواقع، دلقکماهیها توانایی تغییر جنسیت دارند. بنابراین، طرح داستان در انیمیشن نمو در اصل کمی نادرست است. واقعیت این است که وقتی نمو مادرش را از دست داد، پدرش باید مادر جدیدش میشد.
ماهیها نیز مانند پرندگان برای خود آشیانه میسازند و حتی برای جذب جنس مخالف نقاشیهای شنی زیبایی میکشند. سپس یک زوج باهم تشکیل خانواده میدهند.
در یکی از گونههای مارماهی، نر و ماده با هم یک لانه شنی میسازند و تعدادی سنگ را در بالای لانه قرار میدهند. پس از تخمگذاری، آنها ماسههای ریز را که به تخمها چسبیدهاند، به هم میزنند و با این کار باعث میشوند تخمها در لانه فرو بروند. در مرحله بعد، والدین با همکاری یکدیگر سنگها را از بالای لانه به پایین منتقل میکنند؛ به طوری که آب در ماسهها جریان پیدا کند و تخمهای بارورشده را بپوشاند. سنگهایی که در پایین قرار میگیرند میتوانند شکافهای لانه را مسدود کرده و تخمها را در لانه نگه دارند. آنها این روند را در هر بار تخمگذاری تکرار میکنند. نتیجه این فرایند طولانی و دشوار، کمی ناراحتکننده است: این جفت در پایان تخمگذاری، آنقدر خسته شدهاند که به زودی میمیرند.
با این حال، تولیدمثل ماهیها به تخمریزی و جفتگیری محدود نمیشود و آنها روشهای خاص خود را برای پرورش فرزندان دارند.
سیکلیدهای آمریکای جنوبی که قبلاً به آنها اشاره کردیم به خوبی از نوزادان در حال رشد خود مراقبت میکنند. درست مانند نوزادان انسان که با شیر مادر تغذیه میشوند، فلسهای ضخیم تخصصیافته در بدن والدین، برای تغذیه نوزادان و تقویت ایمنی آنها مخاط ترشح میکند. یکی از گونههای گربهماهی در دریاچه مالاوی، تخمهایی میگذارد که صرفاً غذای دیگر نوزادان خواهند شد. گربهماهی با این کار برای کودکان خودش خاویار مغذی فراهم میکند.
در اکثر حیوانات خشکیزی، مادران بیشتر وظایف مراقبت از نوزاد را بر عهده دارند. اما در ماهیها، این پدران هستند که از فرزندان مراقبت میکنند. به عنوان مثال، در یک گونه ماهی زینتی در تایلند، ماهی نر مسئول ساخت لانههای حبابدار و محافظت از تخمهای در حال رشد تا زمان تولد است. وقتی پدر احساس خطر کند، بالههای سینهای خود را نزدیک سطح آب تکان میدهد و موجی ایجاد میکند تا نوزادان برای جلوگیری از خطر به داخل دهان او شنا کنند.
اما پدر قهرمان در میان ماهیها، اسبهای دریایی هستند. اسبهای دریایی ماده، تخمهای خود را در کیسه شکمی نر میگذارند و اسب دریایی نر تخمها را بارور کرده و تا زمان خروج نوزادان از تخم، تخمها را حمل میکند. این ماهیهای نر دقیقاً مانند ماهیهای ماده باردار هستند و زایمان آنها نیز شامل انقباضات برای بیرون راندن نوزادان از کیسه است.
انسان و ماهی؛ رابطهای نه چندان محبتآمیز با قدمتی چندهزارساله
در این بوکلایت میخواهیم به یکی از اهداف اصلی نویسنده از نگارش این کتاب، یعنی رابطه ما انسانها با ماهیها بپردازیم. بالکوم معتقد است که علت اصلی دیدگاه نادرست ما نسبت به ماهیها این است که آنها احساسات خود را ابراز نمیکنند.
برای مثال، در کتابی به نام Eating Animal، ماهیها اینگونه توصیف شدهاند: «ماهیها همیشه در دنیای دیگری سیر میکنند؛ ساکت، بیاحساس و بیروح، بدون دست و پا و با چشمهایی مرده.»
وقتی ماهی را با چوب ماهیگیری صید میکنیم، وقتی دهانش گرفتار قلاب ماست و بدنش از آب بیرون کشیده شده است، نمیتواند جیغ بزند یا ناله کند یا اشک بریزد. چشمان ثابت ماهی باعث میشود به اشتباه تصور کنیم که او قادر به حس کردن چیزی نیست. به همین دلیل است که ماهیها نمیتوانند همدردی ما را تحریک کنند و ما نیز نسبت به آنها احساس خاصی نداریم.
اما برخی از مردم ماهیها را دوست دارند و به زیبایی ماهی پی میبرند؛ دقیقاً به این دلیل که ماهیها با انسانها متفاوت هستند. در بوکلایتهای قبلی، متوجه شدیم که ماهیها موجودات ابتدایی یا احمقی نیستند: آنها آگاه، باهوش و دارای سطح معینی از تواناییهای شناختی هستند. آنها میتوانند درد و شادی را احساس کنند.
تولد ماهیها آسان نیست، اما پایان زندگی آنها به ویژه زمانی که به دست انسان رقم بخورد، غمانگیز و دردناک است.
قدیمیترین قلاب ماهیگیری ساخته انسانها، بیش از بیست هزار سال قدمت دارد. اولین تورهای ماهیگیری نیز در ۸۳۰۰ سال قبل از میلاد ظاهر شدند. اینکه انسانها از ماهیها به عنوان غذا استفاده کنند، بیدلیل و غیرمنطقی نیست، اما مشکل این است که در دوران مدرن، انسان دیگر برای بقا ماهی نمیگیرد، بلکه برای حداکثر سود ماهی میگیرد.
پیشرفت در تکنولوژی منجر به افزایش چشمگیر در میزان ماهیگیری شده است. دیوید آتنبرو (David Attenborough)، مجری مشهور BBC، زمانی به تمسخر گفت: «هرکسی که فکر میکند در یک محیط ثابت و محدود میتوان رشد بیحد و مرزی داشت، یا دیوانه است یا اقتصاددان.»
امروزه اینکه چه تعداد ماهی میتوانیم صید کنیم بر اساس تواناییهای ما تعیین نمیشود، بلکه تعداد ماهیهای باقیمانده تعیینکننده این موضوع هستند.
انسانها دوست دارند ماهیهای درنده بزرگ مانند تن، هامور، ارهماهی و غیره را بخورند. این ماهیها در رأس زنجیره غذایی دریایی قرار دارند و اگر جمعیت آنها کاهش یابد، جایگزینی آنها در کوتاهمدت عملاً غیرممکن است. با توسعه اقتصادی و پیشرفت تکنولوژی در دهه ۱۹۷۰، تعداد کل این ماهیها به میزان دو سوم کاهش یافته است.
از این منظر، ممکن است به نظر برسد که پرورش ماهی راهی برای نجات ماهیان وحشی است. اما این نیز چندان راهگشا نیست. انسانها بیشتر به ماهیهای گوشتخوار علاقه دارند که رژیم غذایی طبیعی آنها ماهیهای کوچکتر است.
پرورش کارخانهای از کاهش تعداد ماهیهای وحشی جلوگیری نکرده است؛ زیرا «ماهیهای طعمه» که برای تغذیه ماهیهای پرورشی استفاده میشوند، هنوز از دریا صید میشوند. درواقع، یک سوم ماهیهای صیدشده در جهان برای تغذیه انسانها استفاده نمیشوند، بلکه به ماهیها، خوکها و مرغهای پرورشی داده میشوند. به عنوان مثال، در سال ۲۰۱۳، ۳۰۰ میلیون شاهماهی صید شد و هیچیک خوراک انسانها نشدند؛ بلکه به عنوان مواد خام برای تهیه روغن ماهی، ماهی خشک، پودر ماهی استفاده شدند و سپس به فرآوردههای روغنی و خوراکی تبدیل گشتند.
اما امروزه مردم بیش از پیش به مضرّات ماهیگیری تجاری و آبزیپروری و آسیب به محیط زیست توجه میکنند. مردم به دنبال تغییر هستند. ولی چیزی که مردم نمیدانند این است که ماهیگیری تفریحی و به ظاهر بیضرر نیز چندان بیخطر نیست. به عنوان مثال، صورت و چشمهای ماهی اغلب هنگام گرفتار شدن در قلابها و تقلّا برای نجات از قلاب، به شدت آسیب میبیند. در روند بالا کشیدن ماهی، تلاش برای کنترل ماهیِ در حال مبارزه میتواند به لایه مخاطی محافظ اطراف فلس آسیب برساند که ممکن است منجر به عفونت شود.
با عمیقتر شدن تحقیقات علمی، دانش ما از ماهیها بسیار بیشتر شده است. با درک بهتر ماهیها، متوجه خواهیم شد که بین انسانها و سایر موجودات زنده، نوعی وابستگی متقابل و همزیستی وجود دارد و انسان باید به این همزیستی احترام بگذارد و رفتار خود با موجودات زنده و طبیعت را بهبود ببخشد.
سخن پایانی
ما با مطالعه این خلاصه کتاب آموختیم که ماهیها درست مانند ما انسانها از حواس بینایی، شنوایی، بویایی و چشایی برخوردارند. همچنین ماهیها دارای برخی قدرتهای خاص هستند، مانند ناوبری مغناطیسی، کنترل ولتاژ و غیره. بهعلاوه آنها قادر به تجربه احساسات مختلف مانند شادی، خشم و غم هستند.
دوم اینکه هوش ماهیها از پریماتها (میمونها و انسانها) کمتر نیست. آنها میتوانند از ابزار استفاده کرده و ایدهپردازی و برنامهریزی کنند. آنها در یادگیری نیز بسیار سریع هستند و میتوانند خود دست به نوآوری و ابتکار بزنند. ماهیها زندگی اجتماعی و روابط سلسلهمراتبی دارند و با یکدیگر همکاری کرده و تعارضات خود را حل میکنند.
ماهیها در طول تکامل خود روشهای مختلفی برای تولیدمثل داشتهاند و گوناگونی زیادی در این زمینه دارند. این امر از یک سو تداوم حیات را تضمین میکند و از سوی دیگر، تنوع گونهای بالایی را به وجود آورده است.
و درنهایت، رابطه انسان با ماهی چندان تعریفی ندارد و ما انسانها باورهای اشتباهی از ماهیها داریم. اما ماهیها گونههایی ابتدایی نیستند، از احساسات برخوردارند و رنج میکشند. بشر سالهاست که رفتار درستی با ماهیها نداشته است. آنها نباید به عنوان منابع اقتصادی برای بهرهبرداری در نظر گرفته شوند. روشهای فعلی ماهیگیری، پرورش ماهی تجاری و شیوههای ماهیگیری تفریحی بیرحمانه است و منجر به مرگ ماهیها و کاهش شدید گونهها میشود. ما باید در روابط خود با ماهیها و محیط زیست آنها بازنگری کنیم.
#کتابخوانی
#کتاب
#سوبژه