بازیها: روانشناسی روابط انسانی Games People Play
اثر «اریک برن» (Eric Berne)
*چگونه بازیهای پنهان، روابط ما را کنترل میکنند*
بازیهای روانی در تعاملات انسانی اغلب بهطور ناخودآگاه انجام میشوند و تأثیرات منفی بر روابط دارند. اریک برن، بنیانگذار نظریه تحلیل رفتار متقابل، این بازیها را شناسایی کرده و نشان میدهد که تعاملات انسانی بر اساس سه حالت ایگو (والد، بالغ و کودک) شکل میگیرد. هر حالت ایگو ویژگیهای خاصی دارد که بر نحوه واکنش و رفتار افراد در موقعیتهای مختلف تأثیر میگذارد.
تعاملات میتوانند به دو نوع تراکنش سرراست (مثلاً بالغ-بالغ یا والد-کودک) یا تراکنش متقاطع (غیرمنتظره و غیرمنطقی) تقسیم شوند. بازیهای روانی زمانی رخ میدهند که این تراکنشها بهطور ناخودآگاه پیچیده و مخفی میشوند، باعث سردرگمی و مشکلات در روابط میشوند. آگاهی از این بازیها و شناخت حالات ایگو میتواند به شناسایی و جلوگیری از این رفتارها کمک کند و روابط سالمتری ایجاد کند.
در مثالهای مختلف بازیهای روانی، دو نفر ممکن است ظاهراً بهطور معصومانه با هم تعامل کنند، اما در واقع در حال انجام بازیهای پنهان با انگیزههای ناخودآگاه هستند. مثلاً در یک مکالمه ساده، مرد و زن در حال بازی کردن بهطور غیرمستقیم برای شروع یک رابطه عاشقانه هستند. بسیاری از این بازیها بهطور ناخودآگاه رخ میدهند و شناخت آنها میتواند به فرد کمک کند تا از دام این بازیها خارج شود.
اریک برن، انواع بازیهای روانی را در موقعیتهای مختلف طبقهبندی کرده است. برخی از این بازیها، مانند «ببین مجبورم کردی چه کار کنم؟» و «حالا گیرت آوردم…»، بهطور مداوم در زندگی رخ میدهند و به فرد اجازه میدهند که مسئولیتهای خود را به دیگران نسبت دهد یا خشمهای پنهانی را تخلیه کند.
در روابط زناشویی، بازیهایی مانند «دادگاه» و «زن سردمزاج» معمولاً برای کنترل و ابراز نارضایتی استفاده میشوند. این بازیها ممکن است باعث سردرگمی و ایجاد فاصله عاطفی در رابطه شوند و شناخت آنها میتواند به بهبود روابط کمک کند.
در مهمانیها، برخی بازیها ظاهراً بیضررند، اما ممکن است پیامهای روانی ضمنی داشته باشند. برای مثال، در بازی «شلمیل»، فرد خرابکاری میکند و تلاش میکند تا میزبان را مجبور کند نقش والد را بازی کند و او را ببخشد. در بازی «چرا آن کار را نمیکنی؟»، فرد مشکلاتش را مطرح میکند، اما در واقع هیچکدام از پیشنهادات جمع را نمیپذیرد، چون به دنبال احساس کودکانه بیمسئولیتی است.
در بازیهای خطرناکتر مثل «دزدوپلیس»، فرد میخواهد گرفتار شود تا تصویر خود بهعنوان بازنده تأیید شود. این رفتار حتی در زندانیها نیز دیده میشود که با تلاش برای فرار، میخواهند در فضای امن زندان بمانند.
در رواندرمانی هم بازیهایی مانند «بیبضاعت» و «من فقط میخواهم کمکت کنم» وجود دارند. در این بازیها، مراجعهکننده و درمانگر هر دو تمایلی به تغییر شرایط ندارند و هر دو در نقشهای کودک و والد باقی میمانند. این بازیها میتوانند به حفظ وضعیت کنونی و عدم پیشرفت کمک کنند.
تا اینجا دیدیم که چگونه بازیها بر الگوهای رفتاری ما تاثیر میگذارند. اما اگر از این بازیها دست بکشیم، زندگیمان به سمت روابط صمیمیتر و واقعیتر پیش میرود. بازیها معمولاً بدون آگاهی شروع میشوند و بسیاری از آنها از دوران کودکی شکل میگیرند. فرهنگها و خانوادهها بازیهای خاص خود را دارند که به افراد این امکان را میدهند تا بدون صمیمیت و آسیبپذیری با یکدیگر تعامل کنند.
اما برای داشتن روابط انسانی واقعی، باید این بازیها را شناسایی و کنار بگذاریم. ابتدا باید آگاه شویم که در چه بازیهایی درگیر هستیم، سپس نقابها را کنار بگذاریم و خود را و دیگران را به آسیبپذیری دعوت کنیم. در این صورت، میتوانیم در روابطمان صداقت و عمق بیشتری ایجاد کنیم.
برای مثال، اگر کسی همیشه از شما مشورت میخواهد ولی هیچگاه پیشنهادات شما را اجرا نمیکند، احتمالاً در یک بازی گرفتار شدهاید. به جای ارائه راهحلهای اضافی، از او بپرسید خودش چه فکر میکند که باید انجام دهد. این کار به او فرصت تفکر میدهد و شما را از این بازی خارج میکند.
#کتابخوانی
#ترویج_کتاب
#خلاصه_کتاب
#سوبژه
#کتاب_خوب_بخوانیم