گروه هنری سوبژه
گروه هنری سوبژه
خواندن ۴۴ دقیقه·۲۱ روز پیش

برگرفته‌ای از کتاب «تانگ‌فو»

تانگ فو Tongue Fu!
تانگ فو Tongue Fu!

به جای کناره‌گیری از مردم، چگونه برخورد کردن با آن‌ها را بیاموز

اثر سم هورن (Sam Horn)

چگونه با آدم‌های بدقلق کنار بیاییم

سال ۱۹۸۹ بود که دکتر دی اوشیرو، متخصص برنامه‌های مداوم تعلیم و تربیت، به سم هورن پیشنهاد داد که در زمینه چگونه برخورد کردن با افراد بدقلق، بخصوص در سازمان‌ها، همایش‌هایی را در دانشگاه هاوایی برگزار کند.

سم پس از آن پیشنهاد، صدها همایش برای افراد مختلف برگزار کرد و هدفش این بود که به انسان‌ها آموزش دهد که چطور اعتمادبه‌نفسشان را آن‌قدر افزایش بدهند که حرف‌های آزاردهنده دیگران بر روی روحیه‌شان تأثیر نگذارد.

او می‌گوید که تانگ‌فو صرفاً طریق رویارویی با رفتارهای ناعادلانه نیست؛ بلکه فلسفه‌ای برای زندگی است؛ روشی که از طریق آن، افراد می‌توانند با یکدیگر سازگارتر برخورد کنند، از ناسازگاری‌ها پیشگیری کنند و نسبت به افراد بی‌ملاحظه و مردم‌آزار مهربان باشند.

قطعاً هیچ‌کس از مصاحبت با افراد بدقلق لذت نمی‌برد؛ ولی این هم بخشی از زندگی روزمره است.

روشهای کتاب تانگ فو به شما یاد میدهد که ماهرانه افراد بدقلق و بدزبان را خلع سلاح کنید تا روابط اجتماعیتان کمتر با تنش همراه باشد.

این کتاب به شما دلایل و توجیهات خوب و به دور از ستیزه‌جویی زیادی آموزش می‌دهد که بتوانید هر زمان مورد تحقیر و بی‌مهری قرار گرفتید، حرف دلتان را به‌راحتی بزنید.

خلاصه کتاب تانگ‌فو، روش برخورد با افراد دشوار، نوشته سم هورن به شما می‌آموزد که چطور روی پای خودتان بایستید، بدون اینکه به فرد دیگری آسیب بزنید. یک بازی برد-برد که در آن، نه لطمه می‌بینید و نه لطمه می‌زنید.

غلبه بر درماندگی

طبیعی است که وقتی کسی سرت داد بزند یا بابت چیزی که تقصیر تو نبوده سرزنشت کند، دلخور بشوی. با خودت می‌اندیشی: «منصفانه نیست!» یا «چقدر تو احمق و پستی!» یا «اصلاً حالش را ندارم با آدمی مثل تو دهن‌به‌دهن بشوم!»

البته که این واکنش‌ها قابل درک است و برای همه ما غیرقابل اجتناب؛ اما نکته‌ مهم این است که این واکنش‌ها نه‌تنها چیزی را بهتر نمی‌کند، بلکه وضعیت را از آنچه هست خصمانه‌تر و منفی‌تر می‌کند. امّا جای نگرانی نیست؛ سم‌هورن در این بوک‌لایت بوکاپو شما را با روش‌هایی آشنا می‌کند که در وضعیت‌هایی که مورد حمله زبانی قرار می‌گیرید، به‌جای اینکه به‌طور خودکار حرفی نسنجیده بزنید، سریع مغزتان را به کار بیندازید و برای دفاع از خودتان بهترین حرف ممکن را بر زبان بیاورید.

اولین کاری که باید انجام بدهی این است که از خودت بپرسی: «من چه احساسی دارم؟»، «اگر به‌جای طرف مقابل بودم چه احساسی داشتم؟» یا «چرا آنها این‌قدر بدقلق هستند؟»

همین سؤال‌های ساده به قدری قدرت دارند که باعث می‌شوند موقعیت طرف مقابل را به شکل عمیق‌تری تجربه کنید و از نفرتتان نسبت به او کاسته شود. کنفوسیوس، فیلسوف چینی نیز گفته است: «بشر هرچه بیشتر بداند، بیشتر عفو می‌کند.» وقتی بیشتر درباره احساسات طرف مقابلتان فکر کنید و صرفاً احساسات خود را در نظر نگیرید می‌توانید با او همدلی بیشتری داشته باشید و مکالمه‌تان را نتیجه‌بخش‌تر پیش ببرید. صبوری و استفاده از عبارات همدلانه موجب می‌شود که در بدخلقی دیگران فرو نرویم و درگیر ناسازگاری و تضادی که برنده‌ای ندارد نشویم.

فلسفه تانگ فو بر این پایه و اساس است که نه تنها امکان پذیر بلکه ارجح است که در برابر یک فرد تندخو بخشنده و با گذشت باشیم.

اگر تو در قبال افراد تندخو، به جای خشم و غضب، دلسوزانه واکنش نشان دهی، می‌توانی حالت خصومت را در آنان به هماهنگی تبدیل کنی و با از بین بردن خشم آنان، هم خودت را خوشحال کنی و هم دیگران را. همان‌طور که دالایی‌لاما گفته است:‌ «اگر دلت می‌خواهد دیگران خوشحال شوند، بخشنده باش و اگر می‌خواهی خودت خوشحال باشی، باز هم بخشنده باش.»

یکی دیگر از کارهایی که می‌توانی برای نجات خودت و طرف مقابل انجام بدهی این است که از طریق شوخی، جرّو‌بحث را مهار کنی. برای این کار بهتر است پاسخ‌هایی از پیش‌ آماده‌شده در نظر بگیری. دکمه‌های جوش آوردن خودت را بشناس و به جمع‌آوری توجیه‌هایی برای سیخونک‌های کلامی بگرد. پاسخ‌های خنده‌دار بسیار کمک‌کننده است. باعث می‌شود که هم شما مجبور نباشید پاسخ سؤال‌های بی‌ربط را بدهید و هم طرف مقابلتان درعین‌حال که می‌فهمد سؤالش بی‌جا بوده، از رفتار شما ناراحت نشود.

به این مثال توجه کنید: فرض کنید شما فرد چاقی هستید و همیشه با این حرف مواجه می‌شوید: «چقدر چاق شده‌ای!»

خب، اگر حرف زجردهنده طرف مقابلت واقعیت داشته باشد، می‌توانی با لبخندی ملیح بگویی: «حق با توست.» و سپس، موضوع بحث را عوض کنی. یا می‌توانی به‌شوخی خودت را تحقیر کنی و بگویی:‌ «آره؛ من تمام رژیم‌های غذایی رو به گند می‌کشم.» یا «من چاق نیستم؛ فقط از لحاظ افقی، خدا مورد لطف قرارم داده.» و پاسخ‌هایی از این دست که خودت بهتر می‌توانی پیداشان کنی.

بدان که در چنین موقعیت‌هایی، رمز کار در این است که نظرات بی‌پایه و اساس مردم را نپذیری و به آنان فرصت ندهی بعد از ابراز عقیده اول، دومی را هم بگویند. صرفاً موقرانه و با کمی چاشنی شوخی جواب بده و موضوع صحبت را عوض کن.

تقریباً در بیشتر مجادله‌ها و بحث‌ها، کار درست این است که به جای اینکه یکدیگر را به چشم دشمن خونی ببینیم، درک کنیم که در مورد موضوعی، احساس یا عقیده‌ای متفاوت داریم و یک عقب‌نشینی ماهرانه داشته باشیم.

مثلاً در بحث‌هایی که میان همسران بر سر مسائل خانوادگی یا بر سر فرزندان اتفاق می‌افتد، احتمال این سوءتفاهم که زن و مرد مقابل هم هستند، محتمل است. در این مواقع، یکی از بهترین جملاتی که می‌تواند شما را نجات دهد این است که به یکدیگر بگویید و تأکید کنید که «ما هردو در یک جبهه هستیم» یا «ما هردو یک چیز را می‌خواهیم.»

حالا بیایید به یک مذاکره فکر کنیم که در آن به بن‌بست می‌خورید. تو رضایت نمی‌دهی، طرف مقابل هم همین‌طور. در این مرحله، اگر پافشاری کنی، تمام آنچه را تکمیل کرده‌ای از دست می‌دهی. پس بگو: «بیا سر مسئله دیگری برویم» و بعد، سراغ جنبه‌ای توافقی برو که کمتر مجادله دارد. این عبارت، راهی اساسی برای تغییر دادن موضوع است؛ بی‌آنکه تغییر عقیده داده باشی. بعد که جوی مصالحه‌آمیز به وجود آمد، به مبحث قبلی برگرد و در شرایطی مطلوب، از پس آن بر بیا.

شرایط ویژه دیگری هم وجود دارد که در آنها می‌توانی از ترفندهای کلامی و رفتاری بخصوصی استفاده و اوضاع را بهتر کنی. در بوک‌لایت بعدی بوکاپو درباره آنها خواهیم گفت.

همدلی با افرادی که مشکل دارند

ما معمولاً وقتی با افراد غمگین مواجه می‌شویم، تلاش می‌کنیم که به هر شکلی که می‌توانیم تسکینشان بدهیم. اما نکته‌ای که معمولاً فراموش می‌کنیم این است که مردم نصیحت لازم ندارند. آنها فقط محتاج همیاری و مساعدت هستند. بنابراین، بهتر است که دفعه بعدی که نگران کسی هستی، از ابزار روانشناسی کمک بگیری و از طریق پیش کشیدن مشکلات طرف مقابل، سر صحبت را باز کنی. اینجا بسیار مهم است که سعی نکنی او را از مشکلاتش دور کنی.

حالا شاید بپرسی که ابزار روانشناسی چیست؟

یعنی بر زبان آوردن حرف‌های فرد به بیانی دیگر برای تسکین او. هیچ روانشناسی موافق تمام حرف‌های بیمارش نیست؛ فقط حرف‌های او را با پیچ و خم دادن به آنها تکرار می‌کند. اگر مراجعی به روان‌شناس بگوید:‌ «من هیچ دوستی ندارم» و روان‌‌شناس جواب بدهد: «چطور ممکن است؟! حتما یک دوست که داری!» بااینکه سخنی سرشار از حسن نیت است، امّا درحقیقت، نوعی نکوهش است و به مراجع این حس را می‌دهد که حرفش به‌خوبی فهمیده نمی‌شود.

در این مواقع، روان‌شناس سعی می‌کند به بیمار کمک کند تمام احساساتش را مدنظر قرار دهد. روان‌شناس به‌جای اینکه حرف‌های بیمار را دست‌کم بگیرد، از طریق بازتاب آنها، در کارش موفق می‌شود. او در مورد بیمار منزوی و تنها می‌گوید: «تو احساس می‌کنی هیچ دوستی نداری؟» و به این ترتیب، بیمار وارد جزئیات می‌شود.

مهم ترین نکته در اینجا این است که به طرف مقابلتان حرف نزنید؛ بلکه با او حرف بزنید.

و قطعاً منظورم از تکرار جملات طرف مقابل، تکرار طوطی‌وار نیست. این حس خوبی به آنها نخواهد داد. منظورم از تکرار این است که احساسات و جملات آنها را به بیانی دیگر و با کلمات خودتان مطرح کنید.

حالا به وضعیتی فکر کن که سر کارت هستی و کسی تلفن می‌زند و هنوز گوشی را برنداشته شروع می‌کند به گله کردن که «این چه‌جور کار کردن است؟! من هفته پیش، یک کاتالوگ از شما خواستم و هنوز به دستم نرسیده. چرا این‌قدر طول کشیده؟!»

در چنین شرایطی مهم‌ترین کار این است که اصلاً شروع به توجیه نکنی. به جای آن، هروقت کسی گله کرد، ابتدا از خودت بپرس: «آیا حرفی که می‌زند واقعیت دارد؟» اگر این‌طور بود، فقط کافی است که این عبارت جادویی را استفاده کنی: «حق با شماست.»

به طور کل، این قانون را به‌خاطر بسپار: موافقت، عذرخواهی، اقدام.

• موافقت یعنی بگویی: «حق با شماست.»

• عذرخواهی یعنی بگویی: «متأسفم که چنین اتفاقی افتاده است.»

• اقدام هم یعنی بگویی: «اجازه بدهید که بررسی‌های لازم را انجام بدهم.»

امّا اگر فردی به تو گله کند و مقصر نباشی چه؟

پاسخ این است که معذرت‌خواهی و اظهار تأسف به معنی اقرار به تقصیر نیست؛ بلکه اظهار همدردی و شریک شدن در غم دیگری است تا آن فرد احساس کند کسی هست که به شرایط بد او توجه کرده باشد. حتی اگر موردی پیش آمد که بجا نبود با فرد شاکی موافقت کنی، دست‌کم احساساتش را تأیید کن (موافقت) و کاری مفید انجام بده (اقدام). روش تأیید و اقدام بلافاصله شدت احساسات فرد گله‌مند را کاهش می‌دهد و از بدتر شدن اوضاع هم جلوگیری می‌کند.

واژه «امّا» هم یک قاتل حرفه‌ای است. کافی‌ است جملاتی تأثیرگذار و همدلانه بگویید، امّا در ادامه آنها از کلمه «امّا» استفاده کنید. همین واژه کوچک می‌تواند کاری کند که بحث بالا بگیرد؛ چون بسیار کلیشه‌ای است و نشان می‌دهد که شما کاملاً دچار همدلی نشده‌اید و رفتارتان مصنوعی است. از این به بعد، به جای واژه «امّا» از حرف «و» استفاده کن. این حرف به جای ایجاد مانع، پیوند ایجاد می‌کند و به جای درگیر کردن افراد به بگو‌مگو، باعث پیش‌روی گفتگو می‌شود.

همیشه یادتان باشد که ما باید از مردم بابت گله و شکایتشان متشکر باشیم. اگر مردم مشکلاتشان را با ما در میان نگذارند، معنی‌اش این نیست که همه‌چیز بی‌عیب و نقص است؛ بلکه به این معناست که اشتباهاتمان به گوشمان نمی‌رسد. بنابراین، پس از عذرخواهی و اقدام، تشکر کردن را فراموش نکنید.

بیایید به وضعیت دیگری فکر کنیم. اگر کسی عمداً تو را به بازی بگیرد، باید چه کار کنی؟

قانون اصلی مذاکره می‌گوید:‌ «تدبیر شناخته‌شده بی‌اثر است.» اگر گیر کسی بیفتی که عمداً سعی کند تو را تضعیف کند، تدابیر مزورانه‌اش را از طریق لو دادن او دفع کن.

بدان که تانگ فو در مورد خوب بودن است، نه جنگ و جدل هدف این است که حرکت مهاجم را از طریق رو کردن تدابیر منفی اش خنثی کنیم؛ نه اینکه او را هلاک کنیم

اگر مردم تلاش کنند که تو را تحت فشار بگذارند تا تصمیمی عجولانه بگیری چه؟

احتمالاً آنها می‌خواهند با قرار دادن تو در حالتی شتاب‌زده، امتیازهایی را در اختیارشان قرار دهی؛ کاری که اگر در حالت عادی بودی، اصلاً انجام نمی‌دادی. می‌توانی در این مواقع، با این جملهْ ترفند آنها را خنثی کنی: «تو که سعی نداری من را وادار کنی در تصمیم‌گیری‌ام عجله کنم؟ نه؟» و با این جمله، آنان دیگر این کار را نمی‌کنند.

درباره خبر بد دادن چه تجربه‌ای داری؟ آیا پیش آمده که حامل خبر بدی بوده باشی و گیرنده آن خبر، تمام ناراحتی‌هایش را سر تو که هیچ نقشی در مسأله نداری خالی کند؟ دوست داری بدانی چطور می‌توانی مانع این مسأله بشوی؟ حالتی بخصوص به خودت بگیر. شانه‌هایت را بالا بینداز، کف دست‌هایت را به حالت باز، رو به بالا بگیر و بگو: «حالا چرا ناراحتی‌ات را سر من خالی می‌کنی؟! به من چه ربطی دارد؟!»

هوراس، نویسنده رومی می‌گوید: «عصبانیتْ جنونی زودگذر است.» اگر مردم متوجه جنون و دیوانگی خود شوند، مراقب هستند تو را هدف خشم خود قرار ندهند و شاید چنین چیزی بگویند: «متوجه هستم. می‌دانم منصفانه نیست تو را سرزنش کنم، اما این آخرین چیزی بود که دلم می‌خواست امروز بشنوم.» یا عذرخواهی می‌کنند و می‌گویند: «متأسفم که عقده‌ام را سر تو خالی کردم. این خبر در بدترین زمان ممکن به من رسید.»

در بوک‌لایت بعدی بوکاپو درباره زمان‌‌هایی حرف می‌زنیم که سکوت کردن بسیار نجات‌بخش است.

چسباندن زبان به سقف دهان

ساکت ماندن در زمانی که مورد بدرفتاری قرار داری، کاری است دشوار. تو دلت می‌خواهد به طرف مقابلت حرفی بزنی؛ امّا عصبانیت مانند یک هوس زودگذر عمل می‌کند. حالا ممکن است به بعضی از حرف‌هایی که در عصبانیت می‌زنی، در گذشته فکر کرده باشی؛ امّا اینکه به آنها فکر کرده‌ای به این معنا نیست که باید حتماً گفته شوند. ما ممکن است در طول روز به خیلی چیزها فکر کنیم؛ حتی چیزهای منفی یا زشت؛ ولی فکر کردن لزوماً به معنای عمل کردن نیست. حرف‌های زمان عصبانیت هم از این دست افکار محسوب می‌شوند. بنابراین، بهتر است که به عملی کردن این هوس زودگذر فکر نکنی و راه دیگری برای مواجهه با خشمت بیابی. این بخش به تو یاد می‌دهد که چطور می‌توانی در مواقع حساس، زبانت را به سقف دهانت بچسبانی تا به دردسر نیفتی.

قبل از اینکه حرفی بزنی، از خودت بپرس که آیا آنچه می‌خواهی بگویی، به نحوی به ضررت تمام نمی‌شود؟ اگر امکانش هست که نتیجه عکس شود، زبانت را به سقف دهانت بچسبان.

درست است که مسائل را صادقانه حل‌وفصل کنی. بددهان نباش و بدگویی نکن. اگر قرار است چیزی بگویی، حرفی سازنده بزن. مثلاً می‌توانی به‌جای بدگویی کردن از دیگران بگویی: «من خیلی چیزها از او یاد گرفتم.» بی‌شک این حرف واقعیت دارد و راهی محترمانه است که نشان می‌دهد چه احساساتی نسبت به او داری.

می‌خواهی یک فایده دیگر سکوت را بدانی؟

اگر کسی شروع کرد به کله‌شقی، یک مکث همراه با سؤال‌هایی مانند «خب، تو چه پیشنهاد می‌کنی؟» یا «اگر جای من بودی چه می‌کردی؟» یا «احساس تو در این مورد چیست؟» بهترین راه برای قانع کردن او است تا از دید تو به قضیه نگاه کند و متوجه نظر تو بشود. به طور کل، سکوت به مراتب مجاب‌کننده‌تر از نطقی شیوا است.

راحت بودن در قبال سکوت، مخصوصاً در مذاکرات خیلی مهم است.

یک بار دیگر فرض کن برای شغلی با تو مصاحبه می‌شود و از تو در مورد میزان حقوق می‌پرسند. اگر یک‌دفعه از دهانت بپرد: «سی و پنج هزار دلار»، مصاحبه‌کننده می‌فهمد با تو می‌شود چانه زد و حقوق را کم کرد. در این مرحله، او ممکن است از روش سکوت استفاده کند، ابروانش را بالا دهد و بگوید: «نکند شوخی می‌کنی؟!»

وقتی با چنین واکنشی مواجه شوی، ممکن است عقب نشینی کنی و با حالتی زبون بگویی: «باشد؛ سی‌هزار دلار هم خوب است؛ چون واقعاً دلم می‌خواهد اینجا کار کنم.» یا ممکن است به‌سرعت قصد توجیه کنی و بگویی: «سر کار قبلی هم همین‌قدر می‌گرفتم.» یا «این حقوقی است که شرکت‌های دیگر برای همین شغل می‌دهند.» ولی به هر حال، اشتیاق تو برای اینکه حاضری پول کمتری هم بگیری مشخص است.

اما اگر عبارت «سی‌و‌پنج‌هزار» دلار را با لحنی قاطع و مطمئن ادا کنی، حرف تو با یک چرخش به سمت پایین خاتمه پیدا می‌کند و این‌طور القا می‌شود که خواسته تو قاطعانه است. اگر مصاحبه‌کننده بخواهد از راه سکوتْ تو را امتحان کند، همان‌طور حالت خود را حفظ کن. مصاحبه‌کننده‌های کارکشته این مهارت را دارند که بدانند اگر کسی توانایی داشته باشد زمانی که تحت‌فشار است سکوت خود را حفظ کند، دارای پختگی و اقتدار شخصی است که خود، سرمایه‌ای مهم برای هر تشکیلاتی محسوب می‌شود.

نویسنده اعتقاد دارد که «چسباندن زبان به سق» یکی از مهم‌ترین مهارت‌ها در تانگ‌فو است. وقتی یاد بگیری چطور در موقعیت‌های آسیب‌رسان ساکت بمانی، می‌توانی با خودت دوست باشی.

اما گاهی هم در شرایطی قرار می‌گیریم که باید حتماً حرفی بزنیم، ولی مشکلی که پیش می‌آید این است که دچار سکوت می‌شویم و ناگهان حس می‌کنیم که نمی‌دانیم چه باید بگوییم. دلت می‌خواهد بدانی که در چنین شرایطی چه چیزهایی می‌توانی بگویی؟ با ما به بوک‌لایت بعدی بوکاپو سر بزن.

حرف زدن، وقتی آدم نمی‌داند چه بگوید

دلت می‌خواهد بدانی وقتی کسی سمج می‌شود چه باید بگویی؟

راستش قبل از هرچیز، بسیار مهم است که بدانی وقتی کسی با حرف‌های آزاردهنده‌اش تو را تحت‌فشار گذاشته است، چه چیزی را نباید بگویی. مثلاً نباید سعی کنی که با عبارتی مانند «حقیقت ندارد» از خودت دفاع کنی یا حرف‌های منفی او را منکر شوی و بگویی: «من این حرف را قبول ندارم.»

چرا؟ چون اگر کسی تو را آماج حرف‌هایی نامنتظر قرار دهد و تو آشفته‌خاطر حرف‌های او را انکار کنی، درواقع به قلب حمله شدید او کشیده می‌شوی. اگر کسی بگوید: «چرا همیشه حالت تدافعی داری؟» و تو بگویی: «من تدافعی نیستم!» در حقیقت، گفته او را تحقق بخشیده‌ای. اگر کسی زنی را متهم کند که او بیش‌از‌حد احساساتی است و زن مخالفت کند و بگوید که اصلاً احساساتی نیست، ناخودآگاه این مطلب را ثابت کرده است.

به طور کل وقتی با دیگران یا با خودت حرف میزنی، سعی کن در اکثر مواقع لبخندی مونالیزایی بر لب داشته باشی و فقط از كلمات مثبت استفاده کنی

اگر همکارت به تو هشدار می‌دهد: «عصبانی نشو وقتی...» و تو جواب می‌دهی که عصبانی نیستی، درواقع این حالت در ذهنش نقش می‌بندد. اگر کسی به تو بگوید: «این‌قدر بی‌عرضه نباش!» و تو جواب بدهی که : «من بی‌عرضه نیستم!» درواقع از این حرف منفی استفاده می‌کنی تا تصور بی‌تجربگی را در خود تقویت کنی.

در کل، بهتر است به جای واکنش، دنبال منشاء بگردی. به این معنا که اگر کسی با تو بدرفتاری کرد، به جای غر زدن، سؤالی مطرح کنی. مثلاً عبارت «منظورت چیست؟» یا «چطور؟» از آن عبارت‌های خوبی است که طرف مقابلت را سر جایش می‌نشاند. این عبارت سؤالی در چندین مورد کارایی دارد؛ خشم تو را به تأخیر می‌اندازد و از واکنش تهاجمی‌ات جلوگیری می‌کند. عبارت «چه در سرت می‌گذرد؟» هم باعث می‌شود که علت را بهتر بفهمی و بتوانی پاسخ بهتری بدهی.

حالا به وضعیتی فکر کن که فردی مرتکب اشتباه می‌شود. تو در این حالت چه می‌کنی؟ می‌دانی چه بگویی؟

نگران نباش، ما به تو کمک خواهیم کرد. اگر یکی از اطرافیانت اشتباهی مرتکب شد، به‌جای اینکه کاری کنی خطای او علیه تو به کار گرفته شود، بگذار برایت کارایی داشته باشد. وقایع دلخراش را معلم در نظر بگیر و همان‌طور که قبلاً هم گفتیم، حتماً یادت بماند که از حرف «وَ» به‌جای «امّا» استفاده کنی. اگر شما با کسی اختلاف عقیده دارید، احتمالاً از کلمه «امّا» زیاد استفاده می‌کنید. این کلمه تضادی دائمی ایجاد می‌کند. از حالا به بعد، از «و» استفاده کن تا آنچه را می‌گویی، به هم وصل کند و تو بتوانی عقاید بحث‌‌برانگیزت را بی‌آنکه به ستیزه بینجامد ابراز کنی. با این حساب، به‌جای اینکه آدمی ناخوشایند و پرغصه بشوی، به فردی بهتر تبدیل خواهی شد.

حال بیا کمی به کلمه «باید» و مواقعی که از آن بیشتر استفاده می‌کنیم بیندیشیم. یکی از زمان‌هایی که به طرف مقابلمان امرونهی می‌کنیم، وقتی است که یک اشتباه از طرف او رخ می‌دهد. همه ما اشتباه می‌کنیم، اما درست همین‌جاست که تفاوت بین خرده‌گیری و مربی‌گری مشخص می‌شود. تفاوتشان در این است که در این مواقع، کلمه «باید» را کنار بگذاریم و به‌جای استفاده از آن، فقط به طرف مقابل پیشنهاد بدهیم که چطور می‌تواند کاری را درست یا بهتر از قبل انجام دهد.

هیچ‌کس از شنیدن امر‌ونهی خوشش نمی‌آید. به عبارات بعدی نگاهی بینداز:«باید تلفن بزنی!»«باید شماره حسابت رو به من بدی تا موجودی تو رو تأیید کنم.»«باید از فلانی بپرسی!»

این جملات، همین حالا هم که فقط در حال خواندنشان هستید، حالتان را بد کردند. مگر نه؟

واقعیت این است که ما فقط وقتی دلمان بخواهد کاری را انجام بدهیم، داوطلبانه آستین بالا می‌زنیم. به همین دلیل، بسیار مهم است که امر‌ونهی را به خواهش و تقاضا تبدیل کنیم یا پیشنهاد بدهیم. تبدیل دستور به توصیه یا پیشنهاد، باعث می‌شود مردم از حالت اکراه در انجام کاری در بیایند و از سر رغبت آن کار را انجام دهند.

تصور کن چقدر احساس بهتری خواهی داشت، اگر کسی امرونهی را به‌صورت جمله‌ای سؤالی به زبان بیاورد: «الان اون اینجا نیست؛ می‌خوای دوباره زنگ بزنی یا ترجیح می‌دی پیغام بذاری؟»

حالا شاید با خودت بگویی که در محل کار چه؟ آنجا وقتی می‌خواهم از کارمندانم تقاضایی کنم، نمی‌توانم حق انتخاب و استقلال عمل را کاملاً به عهده خودشان بگذارم.

سؤال شما کاملاً منطقی است. نکته‌ای که در چنین شرایطی وجود دارد این است که وقت صرف کنیم و جمله‌ای امری را در ماهرانه‌ترین شکل ممکن بر زبان بیاوریم. وقتی به طرزی مؤدبانه امر‌ونهی کنی، در طرف مقابلت این انگیزه ایجاد می‌شود که با تو همکاری کند. به‌طور کل، تمام تلاشت را به کار بگیر که دستورت را به شکل تقاضا مطرح کنی، نه اینکه آن را مثل یک گلوله از یک هفت‌تیر شلیک کنی.

به این مثال‌ها دقت کن:

«برای نمایشنامه چه می‌خواهی ببری؟»، «کار تک‌نوازی موسیقی‌ات به کجا کشید؟»، «ماشین به حد کافی بنزین دارد که بتوانی به اداره برسی؟»، «به نظرت گل‌ها به آب احتیاج دارند؟»

توجه داشته باش که چطور این پرسش‌ها به طریقی ملایم‌تر و پرمهرتر باعث اقدام می‌شود. از این به بعد، موقرانه دیگران را راهنمایی کن. به‌جای اینکه مغرورانه مردم را وادار به انجام کاری کنی که باعث دلخوریشان می‌شود، کمکشان کن که خودشان نتیجه‌گیری کنند. به‌جای اینکه با دستور دادن، قوه ابتکار آنان را نابود کنی، با سؤال کردن ذهنشان را تحریک کن.

کارهای دیگری هم هست که می‌توانی در صحبت کردن با افراد انجام دهی. برای آشنایی با آن‌ها با ما به بوک‌لایت بعدی بیا.

پاک کردن ذهن از مانع «نمی‌توانی، چون...»

اگر کسی درخواست تو را رد کند، چه احساسی به تو دست می‌دهد؟ فرض کن سؤال کنی: «می‌شود این ماه زودتر چک حقوقی‌ام را دریافت کنم؟ آخر هفته می‌خواهم به مسافرت بروم.» و رئیست پرخاش‌کنان بگوید: «نه، نمی‌توانی! چون هنوز از طرف بخش مالی تأیید نشده است.»

کلمات «نه» و «نمی‌توانی» مثل درهایی هستند که محکم توی صورتت می‌خورند. چقدر احساس تو بهتر می‌شد اگر رئیست به جای اینکه بگوید تو نمی‌توانی این کار را بکنی، به این مسئله اشاره می‌کرد که چه می‌توانی بکنی و می‌گفت: «بله، به‌محض اینکه امور مالی چک حقوقی‌ات را تأیید کرد، می‌توانی آن را بگیری.» کلمات «بله » و «به محض اینکه» مثل دری است که به روی تو باز می‌شود.

از حالا به بعد، اگر کسی چیزی از تو خواست، یادت باشد که اغلب می‌توانی خواسته او را برآورده کنی، منوط به یک شرط کوچک. به جای اینکه بر این تمرکز کنی که چه کاری را نمی‌توان انجام داد و چرا، سعی کن بفهمی چطور و چه موقع می‌توان کاری را انجام داد.

به جای اینکه توضیح بدهی چه کارهایی را نمی توان انجام داد بگو که چه کارهایی را میتوان انجام داد.

به‌جای اینکه مردم را از خود برانی، به آنان کمک کن. تلاش صادقانه تو در کمک به آنان، به خودت هم نفع می‌رساند. در این‌ مواقع می‌توانی از عباراتی مانند «به‌ محض اینکه» و «درست بعد از» استفاده کنی.

اما چه می‌شد اگر این عبارات وجود نداشتند؟ اگر هیچ راهی نبود که به خواسته‌ات برسی؟ چه می‌شد اگر برای کمک به مردم، کاری از دستت برنمی‌آمد؟ حواست باشد که اگر در استفاده از کلمه «راهی وجود ندارد» سماجت به خرج دهی، هم خودت کلافه می‌شوی و هم طرف مقابل.

از حالا به بعد، بهتر است حتی برای خبرهای بد هم از عبارات «دلم می‌خواست» یا «امیدوارم» استفاده کنی. عباراتی نظیر «کاری نمی‌شود کرد» یا «راهی وجود ندارد»، همه و همه فقدان احساس را می‌رساند و عبارات «دلم می‌خواهد» و «امیدوارم» همدلی را.

تو نمی‌توانی همیشه آنچه را مردم می‌خواهند به آنان بدهی، فقط می‌توانی به آنان توجه کنی.

مثلاً به جای اینکه بگویی: «من نمی‌توانم مطلب تو را در بولتن خبری این ماه چاپ کنم، چون دیگر دیر است»، بگو: «ای کاش می‌توانستم این مطلب را در بولتن خبری این ماه چاپ کنم، ولی بولتن الان زیر چاپ است و اگر دوست داشته باشی، می‌توانم آن را نگه دارم و مطمئن باش که ماه بعد چاپش می‌کنم.»

در بوک‌لایت بعدی درباره وضعیت دیگری خواهیم گفت؛ اینکه چطور می‌توانی جلوی گزافه‌گویی را بگیری. با ما همراه باش.

پرهیز از گزافه‌گویی

وقتی در موردت غلو می‌کنند چه احساسی داری؟ مثلاً وقت‌هایی که می‌گویند: «تو هیج‌وقت به من گوش نمی‌کنی!»، «تو همیشه دیر میای!»، «همه‌ش همه‌چی باید مطابق میل تو باشه!»

گزافه‌گویی باعث افراط در ابراز واکنش می‌شود. وقتی در مورد حقیقت غلو شود، دیگران صبر و حوصله‌شان را از دست می‌دهند، به‌شدت معترض این مورد غیرمنصفانه می‌شوند و بلافاصله استثنایی بودن مورد را گوشزد می‌کنند.

حفظ دقت و ظرافت در ارتباط بسیار مهم است. حرفهای روزمره تو در مورد مسائلی به خصوص باید بیشتر حالت عینی و واقعی داشته باشد تا ذهنی و غیر واقعی.

مثلاً تحقیرهایی غیرصحیح مانند: «همیشه یادت می‌رود به گربه غذا بدهی. می‌خواهی از گرسنگی بمیرد؟» زود باعث خشم می‌شود.

گله‌گزاری از فرزند یا همسرت که به گربه غذا نداده است به جای خود؛ اما نمی‌توانی بگویی که او به گربه اهمیت نمی‌دهد. حالا او مستعد است که پرخاشگرانه تکذیب کند. در عوض می‌توانی بگویی: «در این هفته، این دفعه سوم است که غذای گربه را نداده‌ای. چرا؟»

این جمله بی‌طرفانه که همراه با درخواست جهت کسب اطلاع است، گفتگو را متوجه اتفاق می‌کند، نه فرد . به‌جای اینکه فرزندت یا همسرت را در حالت سرکشی و تدافعی قرار بدهی، به او فرصت می‌دهی توضیح بدهد و رفتارش را اصلاح کند.

کلماتی مانند «بدترین»، «وحشتناک» و «غیرممکن» جزء کلماتی است که غلو به حساب می‌آید. ویلیام شکسپیر گفته است که موقعیت‌ها صرفاً خوب یا بد نیستند. بد و خوب آن به تعبیر و تفسیر ذهنی ما بستگی دارد. به همین دلیل است که باید دقیقاً توضیح بدهی که چه اتفاقی افتاده است تا احساساتت متناسب با وضعیت باشد. اگر در توضیحاتت غلو کنی، درواقع، احساساتت را گزاف کرده‌ای. شاید هم در مورد پیامد غلو کنی. اگر تصویر ذهنی‌ات کاملاً منفی باشد، نگرش تو هم منفی می‌شود.

حالا از کجا می‌توانی مطمئن باشی که احساساتت متناسب با حقایق است؟ وقتی اتفاقی می‌افتد، فوراً صحت افکارت را بررسی کن و از خودت بپرس: «این حقیقت دارد؟» وقتی به دسته‌های قبوض و صورت حساب‌ها نگاه می‌کنی و با خودت می‌گویی که صد سال طول می‌کشد تا تمام این‌ها را پرداخت کنی، بلافاصله از خودت بپرس که آیا این حقیقت دارد؟ اگر حقیقت ندارد و گزافه‌گویی است، از خودت سؤال کن که پس چه چیزی حقیقت دارد؟ دقیق باش. ممکن است متوجه شوی واقعیت این است که فقط سه ماه طول می‌کشد تا بدهی‌ات را بپردازی. حالا تو به جای اینکه برای خودت مصیبت درست کنی، به‌طور صحیح وضعیت را ارزیابی کرده‌ای.

رویدادها ----> واکنش ----> پرسش «واقعیت دارد؟» -----> پرسش «حالا واقعیت چیست؟» -----> احساسات صحیح

تبدیل تضاد به تعاون

آیا می‌توانی فردی را نام ببری که وقتی تو حرف می‌زنی، واقعاً گوش بدهد؟

چه چیزی باعث می‌شود یک انسانْ شنونده‌ای خوب به حساب بیاید؟ افرادی که تو را از موهبت توجه خودشان برخوردار می‌کنند باعث می‌شوند چه احساسی داشته باشی؟ نسبت به خودشان چه احساسی داری؟

حدس می‌زنم از بین صدها نفری که می‌شناسی، شاید فقط بتوانی از یکی دو نفر نام ببری که واقعاً به حرف‌های تو گوش می‌سپارند. به همین کمی!

وقتی شش دانگ حواس خودت را به کسی بدهی مثل این است که میگویی: «الان تو مهمترین چیز در دنیای من هستی

در ادامه، کارهای بخصوصی را که می‌توانی انجام بدهی تا واقعاً به حرف مردم گوش کنی، به‌طور خلاصه بیان می‌کنیم. این روش‌ها هم به فرد مقابلت کمک می‌کنند، هم به تو تا کسی را که به‌راستی ناراحت است تسلّا بدهی.

می‌پرسی چطور؟ وقتی کسی بخواهد حواس تو را متوجه خودش کند بدخلق می‌شود. اگر کسی متوجه شود که پیامش به تو نمی‌رسد، عصبانی می‌شود و ممکن است شروع کند به فریاد زدن.

اما اگر گوش‌هایت را به آدمی عصبانی بسپاری، معمولاً صدایش را پایین می‌آورد، منطقی‌تر می‌شود و نیازی نمی‌بیند نقش بازی کند تا تو را متوجه کند.

خودت را وقف کن تا در این مهارت خبره شوی و بتوانی هرگونه ارتباطی را بهبود ببخشی و گسترش دهی. می‌توانی رئیس، پدر یا مادر، کارمند، همسر، خواهر، برادر یا دوستی بهتر باشی. یادت باشد نسبت به افرادی که به راستی به تو گوش می‌سپارند چه احساسی داری. آیا برای داشتن آنها خدا رو شکر نمی‌کنی؟ سعی کن همین حالت را برای دیگران داشته باشی. در این صورت، آنان هم احترامی خاص برای تو قائل خواهند بود.

همان‌طور که ناتان میلر اظهار داشته است، بیشتر مردم به حرف‌ها گوش نمی‌سپارند و صرفاً منتظرند تا نوبت به آنان برسد و حرف بزنند. به‌هر‌حال، برای لحظه‌ای از فکر کردن دست بکش تا بتوانی به حرف طرف مقابل گوش بدهی.

همسر نویسنده که خلبان سابق نیروی دریایی است، به این مسئله می‌گوید: «اختلال در ارسال»

از لحاظ فنی برای خلبانان ناممکن است که هم‌زمان پیام‌های رادیویی را بفرستند و دریافت کنند. آنان باید اول حرف بزنند، بعد گوش بدهند.

تو می‌توانی از این مورد رادیویی دوطرفه در مکالمات روزمره‌ات استفاده کنی و ارتباطت را گسترش دهی. تصور کن وقتی حرف زدنت تمام می‌شود، دکمه تمام را فشار می‌دهی و فرصتی در اختیار ذهنت می‌گذاری تا پیام بعدی را دریافت کند. تو در سکوت، هر کلمه‌ای را جذب می‌کنی. به حرف طرف مقابل گوش می‌کنی و سپس جواب حرف‌های او را می‌دهی.

دلت می‌خواهد راه دیگری را بدانی؟ رمز کار در این است که صبر نکنی تا ببینی داری گوش می‌کنی یا نه. با آن مواجه شو. شاید هرگز دلت نخواهد دیدگاه او را بدانی. اصطلاح سراپا گوش بودن به گوشت خورده است؟ می‌توانی یاد بگیری که با سه حرکت هم‌زمان، علاقه‌ات را به گوش سپردن نشان بدهی.

• نگاه کن. این حرکت فیزیکی به این معناست که: «کارم می‌تواند صبر کند. تو مهم‌تری.»

• ابروانت را بالا ببر. حالت توجه و علاقه به چهره‌ات بده.بالا بردن ابروان و به چهره حالت توجه دادن، وضعیت خمودی تو را خنثی و کنجکاوی‌ات را تحریک می‌کند.

• به جلو خم شو.این‌طوری به او القا می‌کنی: «من در اختیار تو هستم.»

برای رفتارهای لجام‌گسیخته در گفت‌و‌گوها هم می‌توان قوانینی در نظر گرفت که به هر دو طرف کمک کند بهتر بشنوند و بهتر پاسخ بدهند.

به طور کل، جای تعجب است که بیشتر ارتباط‌ها و گفت‌ و شنودها دارای قاعده و قانون نیست. هیچ نوع خط مشی و مقرراتی وجود ندارد که در موردش توافق شده باشد و نشان دهد که چه کاری مناسب است یا نیست.

همه‌چیز همین‌طور الله‌بختکی پیش می‌رود. مردم حرف یکدیگر را قطع می‌کنند، رشته سخن را به دست می‌گیرند و به فرد دیگر فرصت حرف زدن نمی‌دهند. هیچ معیاری برای رفتار و کردار ما وجود ندارد.

برای بهتر کردن روابطتان بهتر است که رهنمودهایی برای گفت‌ و شنود داشته باشید؛ مثلاً اینکه کسی حق ندارد به کسی فحش بدهد. موافقت کنید که دوباره حرف‌هایی را که در گذشته بابتش عذرخواهی شده است مطرح نکنید. روی یک مقوا چیزی شبیه «زنگ تفریح» بنویسید و در میان صحبت، آن را به طرف مقابل نشان بدهید تا او بفهمد که دیگر دارد زیادی پیش می‌رود. از طریق وضع قراردادهای ارتباطی می‌توانید رابطه خوب خودتان را با عزیزانتان حفظ کنید.

رؤسای جلسات هم می‌توانند قوانینی این چنینی برای خودشان وضع کنند:

1. هربار با یک نفر حرف بزنند و به گوینده اصلی نگاه کنند. اگر کسی حرف را قطع کرد، نگاهش نکنند و با این کار، جلوی ادامه دادن او را بگیرند.

2. شرکت‌کنندگان می‌توانند در مورد هر مطلبی، فقط یک‌بار صحبت کنند تا نوبت حرف زدن به همه برسد.

3. رؤسا می‌توانند در حدود دو دقیقه خودشان حرف بزنند یا زمان مناسب را خودشان تعیین کنند. برای این کار، یک فرد را به عنوان زمان‌نگه‌دار انتخاب کنند و از او بخواهند که ده ثانیه قبل از پایان دو دقیقه، به سخنگو هشدار بدهد.

همچنین، در گفت‌وگوهایت اگر مخالف حرف یا نظری بودی، حواست باشد که نگویی: «نه، این‌طور نیست» یا «واقعیت ندارد.» اینکه به کسی بگویی اشتباه می‌کند، مطمئن‌ترین راه برای عصبانی کردن اوست. به جای این کار، سیاستمدارانه با کسی مخالفت کن و در جمله‌ات فاعل «من» را به کار ببر. بگو: «من در این مورد با تو موافق نیستم.» یا «من نظر دیگری دارم.» تفاوت را می‌بینی؟ استفاده از کلمه ساده «من» راهی است برای بیان موقعیت خودت بی‌آنکه شخصاً به فردی که نظر مخالف دارد، حمله کرده باشی.

خیلی بهتر است که از قضاوت کردن بپرهیزی. به دیگران فرصت بده. اگر خودت را در وضعیتی دیدی که از کسی فاصله می‌گیری، صرفاً برای اینکه از او خوشت نمی‌آید، در موردش از این چهار کلمه استفاده کن: «به او فرصت بده.»

به جای اینکه به طور ذهنی در مغزت فرو کنی که فردی دردسرآفرین است، با ذهن باز به حرف‌های او گوش بده. شاید غافلگیرت کند و رفتاری در پیش بگیرد که اصلاً انتظارش را نداشتی. به آن‌ها برچسب نزن. قلب و ذهن خودت را از سر رفتارهای کلیشه‌ای و تعصب به روی مردم نبند. بگذار هدف تو به جای برچسب‌زدن به مردم، دادن عشق باشد و به آنان فرصت بده.

دریافت بیشتر خواسته، نیاز و حق

می‌دانی چطور باید جلوی کسی بایستی یا کوتاه بیایی؟

ایستادن یا نایستادن جلوی کسی، خود مسئله‌ای است که باید بررسی شود. صرفاً به این علت که از رفتار کسی در مورد خودت خوشت نیامده است، به این معنی نیست که خودت را زرنگ بدانی و حرفت را بزنی. زرنگ کسی است که قبل از رویارویی با دیگران، تمام جوانب را در نظر می‌گیرد.

فرد یا وضعیتی را در نظر بیاور که تو را معذب می‌کند. با استفاده از این معیارها، می‌توانی بفهمی عاقلانه است حرفی بزنی یا احتمال خطر وجود دارد. از خودت بپرس:

آیا موضوع پیش پا افتاده است؟

شاید فروشنده‌ای تو را عزیزم خطاب کند و تو از این کلمه خوشت نیاید. از خودت سؤال کن که آیا دوباره آن آدم را می‌بینی؟ باید اقرار کنم این مسئله هیچ تأثیری روی صلح جهانی ندارد. اصلاً در موردش فکر نکن.

۲. آیا یک نگرانی ماندگار است؟ شاید با فروشنده‌ای کار می‌کنی که روزی بیست‌بار تو را عزیزم خطاب می‌کند. خطر این مسئله بیشتر است و یک‌بار نیست که عصبانی‌ات می‌کند. در این صورت بهتر است با او صحبت کنی که از این کلمه استفاده نکند.

۳. وضعیت چگونه است؟ موقعیت را بررسی کن. شاید تازه یک هفته است سرکار رفته‌ای و کسی که تو را عزیزم خطاب می‌کند، بیست سال است در آنجا مشغول به کار است و مدتهاست که همه را این‌گونه خطاب می‌کند. آیا دیگران هم از این مسئله دلخور هستند یا تنها تو دلخوری؟

۴. آیا این رفتار عمدی است یا سهوی؟ به نظرت عمداً این کار را می‌کند تا لج تو را در بیاورد یا از روی محبت چنین چیزی را می‌گوید؟

۵. آیا می‌شود تغییری ایجاد کرد؟ آیا آن فرد می‌تواند رفتارش را تغییر دهد؟ آیا تحریک شده است تا با تو به‌ گونه‌ای متفاوت رفتار کند؟ شاید او می‌تواند اسم تو را صدا بزند، اما از روی عادت همه را عزیزم خطاب می‌کند و حالا دلیلی نمی‌بیند عادتش را عوض کند و می‌گوید: «من همینم که هستم، مشکل توست که دوست نداری.»

۶. آیا این یک پیروزی کوتاه‌مدت و باخت درازمدت است؟ از خودت بپرس: «اگر من در این مورد پافشاری کنم، چه می‌شود؟ آیا در این جنگ برنده‌ام یا بازنده؟ آیا بهتر نیست به سود هدفی بزرگ‌تر، از این مورد ناچیز چشم‌پوشی کنم؟»

به طور کل، اگر وضعیتی ناراحتت می‌کند، می‌توانی در مورد آن، دو کار انجام بدهی:

1. دیگران را عوض کنی. قبل از اینکه به اقدامی تند دست بزنی (شغلت را رها کنی، طلاق بگیری، ترک تحصیل کنی.) اول از خودت بپرس که آیا تغییری که در موردش فکر می‌کنی، به دردبخور است؟ اگر نیست، پس ولش کن. اگر بخواهی عجولانه خودت را از وضعیتی ناخوشایند بیرون بکشی، شاید در وضعیتی قرار بگیری که به همان اندازه برایت ناراحت‌‌کننده است.

2. خودت را عوض کنی. این انتخابی است که نتیجه‌ای خوب به همراه دارد. در روند تغییر، چه بی‌محاباتر شوی یا تصمیم بگیری به جنبه‌های مثبت قضیه تمرکز کنی، معمولاً تحت تأثیر بهبود رفتار طرف مقابل قرار خواهی گرفت. با تغییر دادن خودت، می‌توانی دنیای خودت را هم در جهت بهبود دگرگون کنی.

اگر پیامد تصمیم تو سخت و مهیب است، وقتش رسیده دیدگاهی تازه را در خودت پرورش دهی. نگاه کردن به چشم‌انداز فعلی‌ات با دیدی تازه، ممکن است باعث وسعت بینش و درک تو شود.

حالا شاید وضعیت‌هایی هم پیش بیاید که در آن‌ها مجبور باشی به طرف مقابلت یک «نه» محکم بگویی. در بوک‌لایت بعدی خواهیم گفت که در این شرایط چه کنی.

برای موفقیت نمی‌توان فرمولی ثابت ارائه کرد؛ اما برای شکست چرا؛ اینکه سعی کنی همه را خشنود سازی!

دوست داری یاد بگیری «نه» بگویی بی‌آنکه شغل یا دوستی‌ات به مخاطره بیفتد؟

یکی از موارد مهم این است که هم‌زمان به حق‌و‌حقوق خودت و دیگران احترام بگذاری. این خود ممکن است بسیار پر چالش باشد. چه موقع مردم را بر خودت ارجح و چه موقع خودت را مقدم می‌دانی؟

اگر دائم به هر موردی جواب مثبت بدهی ارتباط تو با دیگران ارتباطی سالم نخواهد بود. همچنین اگر فقط احساسات خودت را در نظر بگیری باز رابطه ای ناسالم خواهی داشت.

یکی از مسائل اساسی و مهم برای ایجاد ارتباطی موفقیت‌آمیز و حفظ آن این است که همه‌چیز در حالت توازن باشد. حرف از عمل آسان‌تر است؛ بنابراین، ما ابزاری ملموس تدارک دیده‌ایم که کمک می‌کند برایت مشخص شود چه موقع مناسب است با مردم سازگاری داشته باشی، پاسخ مثبت بدهی و چه موقع صراحتاً «نه» بگویی.

اگر با تصمیمی سخت مواجه شده‌ای که تو را از پا انداخته است، ترازویی قدیمی را مجسم کن. احتیاجاتی متفاوت را در نظر بگیر که می‌توانی یا نمی‌توانی از عهده‌شان بربیایی. بعد هریک را در یک کفه قرار بده. حالا تو ذهنیتی عینی داری که به چه کسی «بله» بگویی و به چه کسی «نه.» اگر کفه به نفع تو سنگین شد، شاید وقتش است آنچه را طرف مقابل می‌خواهد، به او بدهی. امّا اگر دائم منافع دیگران را در نظر می‌گیری، پس‌زدن این درخواست نه‌تنها خودخواهانه نیست، خیلی هم عاقلانه است.

گاهی بزرگترین دلیلی که باعث می‌شود ما نتوانیم به دیگران «نه» بگوییم این است که می‌ترسیم روابطمان با خانواده، دوست یا همکارانمان خدشه‌دار شود. در اینجا می‌توانی با چند روش آشنا شوی که کمکت می‌کنند بدون ترس از این اتفاق، «نه» بگویی.

1. بگو: «مایلم فرصت داشته باشم درباره‌اش فکر کنم.»

2. بگو: ««نه، بله؛» تقاضاهایی به‌خصوص را رد کن و گزینشی دیگر را که بیشتر مناسب حال خودت است پیشنهاد بده.

3. «نه» بگو و مسئله را از راهی دیگر حل‌و‌فصل کن.

4. محکم و موقرانه و بدون شرمندگی نه بگو. اگر تمام مدت در حال خدمتگزاری هستی و هیچ خدمتی دریافت نکرده‌ای، حق داری بدون اینکه احساس ناراحتی کنی، نه بگویی.

حواست باشد درعین‌حال که احساسات خودت را ارزیابی می‌کنی، احساسات آنان را هم تأیید کنی. بر زبان آوردن جملاتی مانند: «متأسفم»، «به‌هیچ‌وجه نمی‌توانم این کار را انجام بدهم» یا «باید بفهمی که این چند سال سرم شلوغ است»، صرفاً باعث دلخوری می‌شود.

مهربان بودن به این معنا نیست که آدم همیشه خودش را با خواسته‌های دیگران وفق دهد. در برابر نیازهایی که با آن مواجه می‌شوی، موضعی منصفانه، هم نسبت به خودت و هم نسبت به دیگران داشته باش. دراین‌صورت، وقتی «بله» بگویی، سقوط نمی‌‌کنی.

پایان مدبرانه به گفت‌وگو

وقتی کسی همین‌طور یک‌نفس حرف می‌زند، دلت می‌خواهد چه کار کنی؟در تمام همایش‌های نویسنده، درباره این معضل بحث می‌شود و همه دلشان می‌خواهد یاد بگیرند چطور می‌توانند از گفتگویی خارج شوند، بی‌آنکه برچسب بی‌ادب بر آنان زده شود.

راه های زیادی وجود دارد که میزان پرچانگی این و آن را کاهش بدهیتدابیر زیر به تو کمک میکند سیاستمدارانه گفت و گویی یک طرفه را تمام کنی

۱. نیازها را بررسی کن.

۲. خودخوری نکن که کی حرفش تمام می‌شود. شاید هرگز حرفش تمامی نداشته باشد. حرفش را قطع کن. یادت باشد که اسمش را صدا بزنی. بله، نام او را بردن باعث می‌شود یک ثانیه مکث کند و همین به تو فرصت می‌دهد حرف بزنی.

۳. حرف‌هایش را جمع‌بندی و خلاصه کن. به عبارت دیگر، تکرار حرف‌های او باعث می‌شود متقاعد شود که به حرف‌هایش گوش می‌کردی و این نکته‌ای مهم در خروج ملایم از گفت‌و‌گوست. بازگویی آنچه گفته شده، خاتمه‌ای بر گفت‌و‌گوست.

۴. به نحوی گفت‌و‌گو را کوتاه کن. از جملاتی مثل این‌ها استفاده کن:«به محض اینکه گوشی را بگذارم، باید...»، «بلافاصله بعد از این گفت‌و‌گو می‌خواهم...»، «کاش وقت داشتم بیشتر با تو حرف بزنم، ولی باید شام را آماده کنم.» یا «دلم می‌خواست گوش می‌دادم که در تک‌نوازی پیانوی پسر تو چه پیش آمد، اما باید بروم و ...»

۵. با عباراتی دوستانه گفت‌و‌گو را ختم کن. با عبارت‌هایی نظیر «متشکرم که مرا متوجه کردی»، «حتماً به توصیه‌ات عمل می‌کنم» یا «خوشحالم که اوضاع روبه‌‌راه است» به گفت‌و‌گو پایان بده.

مراقب باش لحن کلامت دوستانه و درعین‌حال جدی باشد. اگر آهنگ صدایت را با دودلی پایین بیاوری و مثلاً بگویی: «باشد»، باز به طرف مقابل میدان داده‌ای.

برای این کارها نیاز به اعتمادبه‌نفس بیشتری داری. حالا دوست داری بدانی که چطور اعتمادبه‌نفس نشان دهی تا حس احترام مردم را تحریک کنی؟

یکی از راه‌ها، خودسازی پنج‌ثانیه‌ای است. این کار، راهی آسان برای عملکرد توأم با اعتمادبه‌نفس است. اگر تو افسرده‌ هستی، احتمالاً حالت بدنی‌ات خمیده است و روحیه‌ات خمود. این خمودی را کنار بگذار و خودت را از ترس رها کن: با عقب بردن شانه‌ها، بالا بردن چانه، حالت ورزشکارانه به خود گرفتن، هماهنگی وزن بدن به روی پاها. برای لحظه‌ای احساس خوش‌بینی می‌کنی؛ چون همه‌چیز به‌راستی رو به بالا قرار می‌گیرد. سرت را بالا بگیر تا از حالت خمودی بیرون بیایی. خودسازی پنج‌ ثانیه‌ای در دنیای واقعی فوق‌العاده است. حواست باشد هر وقت خمود و کسل هستی، وضع بدنی‌ات را تغییر بدهی. از این خودسازی پنج‌ثانیه‌ای استفاده کن تا احساس شادابی کنی.

تجسم نیز می‌تواند کمک کند که عملکردت در هر زمینه‌ای گسترش پیدا کند.

سه روش زیر توضیح می‌دهد که تجسمْ چطور و چرا کارایی دارد:

1. حتی‌الامکان موقعیت‌های واقعی را مجسم کن. این کار کمکت می‌کند که موقعیت یا مکانی را که قرار است با آن مواجه شوی به خوبی تصور کنی و به این ترتیب، با آنچه پیش می‌آید، آشنایی پیدا کنی. انگار از قبل آنجا بوده‌ای.

2. آنچه را دوست نداری رخ بدهد، در ذهن مجسم کن و ببین می‌خواهی چه واکنشی در برابرش نشان دهی.

3. به گونه‌ای مثبت تمرین را انجام بده و گفت‌و‌گوها را هم مجسم کن که دقیقاً چه می‌خواهی بگویی و به چه کسی. دقت کن حتما در تجسم خودت از واژه‌های مثبت استفاده کنی، نه منفی.

پنج اصل مجاب‌سازی

برای اینکه بتوانی افراد را نسبت به نظر یا کاری که می‌خواهی انجام دهی مجاب کنی، از این پنج اصل پیروی کن:

1. با توقعات مثبت به وضعیت نزدیک شو.

2. پیش‌بینی کن و دلیل اختلاف را بر زبان بیاور.

3. نظریه‌ات را شماره‌گذاری و مستند کن.

4. نیازهای طرف مقابلت را در نظر بگیر و به زبان خودشان با آن‌ها حرف بزن.

5. آنان را تحریک کن که پیشنهاد تو را امتحان کنند.

اگر با شکست مواجه شدی، این کارها را انجام بده:

عقب‌نشینی: با آرامش عقب‌نشینی کن. نمی‌خواهد در را پشت سرت محکم ببندی. شاید بخواهی دوباره از همان راه برگردی. جواب منفی را با وقار و آرامش بپذیر.

ارزیابی مجدد: چرا جواب منفی داد؟ به احتیاجات آنان توجه نکردی؟ فراموش کردی مطالب خودت را برحسب اولویت شماره‌گذاری کنی؟ جاهایی را که در آن نقطه ضعف داشتی، بهبود ببخش و مدارکی رو کن که دفعه اول از آن‌ها استفاده نکرده‌ای.

دستیابی مجدد: برای ملاقاتی دیگر برنامه‌ریزی کن و برای گفتن نظریاتت با این جمله شروع کن: «می‌دانم که قبلاً راجع‌به این مسئله صحبت کردیم. حالا من مواردی تازه دارم که بُعدی تازه را در این مورد شکل می‌دهد.» سپس عقیده‌ات را بگو و از پنج قانون اصلی مجاب‌سازی هم استفاده کن.

یادت باشد که آنها را مجاب کنی نه اینکه تحت فشارشان قرار دهی اما چه فرقی بین این دو وجود دارد؟

روش سقراط (تبدیل کردن گفته‌ها به‌صورت سخنانی بی‌نیاز به جواب) برای مجاب‌سازی موفقیت‌آمیز بسیار مهم است. بین تحت فشار گذاشتن کسی برای اینکه تصمیمی بگیرد یا ارائه دادن نظریه به طریقی منظم که به فرد فرصت می‌دهد خودش تصمیم بگیرد، تفاوتی فاحش وجود دارد. از طریق درگیر کردن فعالانه مردم و قرار دادن آنان در حالت تفکر، می‌توانی مقاومت آنان را از بین ببری. به عنوان مثال، به‌جای اینکه بگویی: «به نظر من خانم‌های همکار هم احتیاج به جایی دارند که بعد از ورزش، لباسشان را در آنجا عوض کنند»، سؤال کن: «دوست داری بدانی نصب کمد‌های لباس برای کارمندان زن چقدر غیبت آنان را به‌علت بیماری و هزینه‌های جبران خسارت کاهش می‌دهد؟»

قصه گفتن هم می‌تواند کمک زیادی به مجاب‌سازی بکند. تیرون ادواردز می‌گوید: «گاهی روایاتْ بهترین وسیله برای ابراز حقایق هستند و اگر جالب و بجا باشند، معمولاً مؤثرتر و قوی‌تر از مباحثه و برهان واقع می‌شوند.»

تعریف کردن مطالب و حکایاتی موفقیت‌آمیز با جزئیاتی حسی، باعث تحریک ِمنطقِ نیمکره چپ مغز و احساسات ِ نیمکره راست مغزِ شنونده می‌شود. حتی سرسخت‌ترین منتقدان هم از شنیدن قصه‌ای که به‌خوبی تعریف شود، لذت می‌برند.

اما چه می‌شود اگر تو تمام این تدابیر را به کار بگیری، ولی کارایی نداشته باشد؟ احتمالاً تو با یک زورگو طرف هستی. کسی که عمداً روی مردم را زمین می‌اندازد. بدان که دوری کردن از آدمی زورگو که عمداً مردم را اذیت می‌کند، بهترین خط مشی است.

اما اگر مجبوری با او سر و کله بزنی، این پیشنهاد می‌تواند کمکت کند:

روان‌شناسان رفتاری پی برده‌اند بیشتر زورگوها و قلدرها تا جایی که به آنان اجازه داده شود، بدرفتاری می‌کنند. آنان مسئول اعمال خود نیستند؛ دیگران باید مسئول باشند. چطور می‌توانی کاری کنی که زورگو مسئولیت اعمالش را به گردن بگیرد؟ از کلمه «تو» استفاده کن. بیشتر کارشناسان امور روان‌پزشکی بر اهمیت استفاده از کلمه «من» تأکید دارند. وقتی می‌خواهی احساساتت را ابراز کنی، می‌توانی بگویی: «من هیچ خوشم نمی‌آید با این لحن حرف بزنی.» یا «خیلی حالم گرفته شد که قرار ملاقاتت را فراموش کردی.» در وضعیت معمولی، مناسب است که خودت را مسئول احساسات خودت بدانی، نه اینکه دیگران را بابت احساس خودت سرزنش کنی.

متأسفانه استفاده از کلمه «من» برای قلدرها کارایی ندارد. آن‌ها بعد از شنیدن این جملات، رفتار پرخاشگرانه‌تری نشان می‌دهند. در عوض، اگر از کلمه «تو» استفاده کنی، آنان جوابگوی عمل خود می‌شوند. بگو: «تو باید محترمانه با من صحبت کنی!» یا «لازم است تو به من خبر بدهی که دیر میایی سر قرار!»

راستش قلدرها فقط به فردی احترام می‌گذارند که می‌گوید: «بس کن!»

تو در مقابل قلدرها حق انتخاب داری. به‌جای قبول بدرفتاری و خون دل خوردن، حرف دلت را بزن. حد و حدودی تعیین و کاری کن همان‌طور با تو رفتار شود که دلت می‌خواهد و سزاوار است.

فرصت دادن برای شروعی دیگر

آیا کسی را می‌شناختی که خیلی به هم نزدیک بودید و یک‌دفعه از هم جدا شدید؟ آیا سوگند خورده‌ای هرگز از او عذرخواهی نکنی چون فکر می‌کنی او مقصر بوده؟ آیا غرور سرسختانه‌ات باعث شده است دوباره به سراغ او نروی؟

راستش تو به فلسفه‌ای احتیاج داری تا کمکت کند به گونه‌ای مثبت با مردم یا زمانه روبه‌رو شوی. بسیار مهم است که دوباره واکنش‌های احساسی خودت را به شکلی برنامه‌ریزی کنی که از تو حمایت کنند.

وقتی اتفاقی منفی میافتد فلسفه سازنده تو کمکت میکند به جای عصبانی شدن بردبارانه از عهده چالش بر بیایی

ویکتور فرانکل از فاجعه‌ای جان سالم به در برد و تجارب خود را در کتابی تحت عنوان «انسان در جستجوی معنا» نوشت. این کتاب کم‌حجم از طرف سازمان کتابخانه ملی امریکا به‌عنوان یکی از ده کتاب مفیدی که تابه‌حال نوشته شده است انتخاب شد. فرانکل در این کتابْ جمع‌بندی کرده است: «تو نمی‌توانی آنچه را برایت رخ می‌دهد مهار یا انتخاب کنی. تو فقط می‌توانی در مورد واکنش خودت در برابر آن، حق انتخاب داشته باشی.»

تصمیم بگیر افکاری را که جنبه خیرخواهانه ندارد، در فلسفه شخصی‌ات نگنجانی. حرکت‌های انتقام‌جویانه را با این جمله عوض کن: «ترجیح می‌دهم مهربان باشم» یا «آرام و بخشنده باقی می‌مانم.» به‌جای اینکه در این فکر باشی که در احساسات کینه‌توزانه زیاده‌روی کنی، ذهن خود را به این معطوف کن که می‌خواهی چه رفتار عاقلانه‌ای در پیش بگیری.

کسی را سرمشق قرار بده که او را تحسین می‌کنی و به‌سرعت به مهارت دست پیدا کن. از کسی که سرمشق آرامش و متانت است، خیلی چیزها می‌توانی یاد بگیری. همین حالا فکر کن چه کسی را می‌شناسی که در زیر آتش گلوله هم همچنان وقار و متانت خود را حفظ می‌کند؟ اگر با وضعیتی دشوار روبه‌رو شدی، روش او را اتخاذ کن و پایت را جای پای او بگذار.

اگر در اوج غضب هستی و نمی‌توانی به پیاده‌روی طولانی‌مدت بروی، نفس عمیق بکش. تنفس کوتاه و نامرتب، ذهن را سراسیمه و سردرگم می‌کند. استادان ماهر یوگا و هنرهای رزمی یاد گرفته‌اند نفس‌های ضرباهنگ‌دار و عمیق بکشند تا انرژی مثبت خویش را باردار و خود را آرام کنند. آنان می‌دانند اگر نفسشان بند بیاید، وضعیتشان نامرتب می‌شود و به‌سرعت اختیار خود را از دست می‌دهند.

می‌توانی یاد بگیری که با تنفس از قسمت شکم به مدت پنج دقیقه، به اوج آرامش برسی. جایی خلوت را در نظر بگیر و آنچه حواس تو را پرت می‌کند، از آنجا بیرون ببر. فقط حواست را متوجه تنفس خودت کن. وقتی عمل دم را انجام می‌دهی، از راه بینی اکسیژن را وارد کن و تا چهار بشمار و شکمت را پر از هوا کن. همان‌طور که تاهی، استاد فنون ژاپنی می‌گوید: «چنان نفس بکش که نفس‌هایت به سواحل بهشت برسد.»در وهله اول، ممکن است معذب شوی، اما اگر به تمرین ادامه دهی، به مرحله‌ای می‌رسی که جسمت را فراموش می‌کنی و وارد دنیایی آرامش‌بخش می‌شوی که چیزی جز تنفس در آن نیست.

داری از خودت می‌پرسی که چطور ممکن است در موقعیت‌های ناهنجار، تنفس به آدم کمک کند؟ می‌دانی، تنفس از شکم یکی از مهم‌ترین راه‌ها برای خنثی کردن واکنش جنگ و گریز است. عادت به تنفس صحیح باعث آرامش جسمانی تو می‌شود. ضربان قلب و فشار خونت پایین می‌آید، آرامش روحی و روانی هم پیدا می‌کنی و ذهنت ساکت و آرام می‌شود. اگر تردید داری، امتحانش مجانی است. چیزی که از دست نمی‌دهی.

همچنین، با انتخاب رفتار مهربانانه با مردم، بی‌توجه به اینکه آنان چه رفتاری با تو دارند، روشی را دنبال می‌کنی که دلت می‌خواهد داشته باشی، نه اینکه اجازه دهی آنها شیوه رفتاری خاصی برای تو انتخاب کنند.

داری فکر می‌کنی نمی‌دانی از کجا شروع کنی، نه؟ سردرگمی باعث عدم تحرّک می‌شود و وضوحْ موجب اقدام. هدف از این بخش آخر، کمک به توست تا اولویت‌هایت را مشخص و به آن‌ها عمل کنی.

معلوم است که نمی‌توانی یک‌دفعه در تمام این روش‌های پیشنهادی خبره شوی. منطق حکم می‌کند دو تا از این پیشنهاد‌ها را که به نظرت از بقیه مهم‌تر است انتخاب کنی. بعد دقیقاً بنویس چطور برنامه‌ریزی می‌کنی تا از آن‌ها بهره ببری. آن یادداشت را در جایی نصب کن که دائم جلوی چشمت باشد تا از مورد مدنظرت همیشه استفاده کنی.

لطفاً دوباره کتاب را مرور کن. نگاهی اجمالی به صفحات آن بینداز و موردی را انتخاب کن که مخصوصاً مناسب روحیه‌ات باشد. بنویس چرا این مورد را دوست داری. به عنوان مثال: «این مورد را دوست دارم، چون به من کمک می‌کند شنونده‌ای بهتر برای فرزندم باشم.»

حالا دقیق یادداشت کن چطور می‌خواهی این اصول را عملی کنی. به عنوان مثال: «می‌خواهم بپرسم منظور فلانی چیست. وقتی ندانم چه بگویم، حرفی می‌زنم که موجب پشیمانی می‌شود.» یا «عوض اینکه توضیح بدهم چه چیز و چرا اشتباه است و کسی دلخور شود، می‌گویم حالا چه می‌شود کرد.» یا «فلسفه خودم را پیاده و شوخ‌طبعی‌ام را هم حفظ می‌کنم. مهم نیست چه می‌شود. این‌طوری هیچ‌کس قدرت نخواهد داشت روز مرا ضایع کند.»

حواست باشد برنامه‌های عملی‌ات واضح و مشخص باشد.

سخن پایانی

داری فکر می‌کنی مطمئن نیستی بتوانی عادات خودت را تغییر بدهی؟ هلن کلر از تجربیات خود این‌طور نتیجه گرفت: «هر کاری دلمان بخواهد انجام بدهیم، تا وقتی به اندازه کافی به آن چسبیده‌ایم، می‌توانیم انجامش دهیم.»

تمرین ساده زیر هم می‌تواند کمکت کند که بر تردید و دودلی‌ات غلبه کنی:لطفاً با خط خوش این جمله را بنویس: «من در تانگ‌فو مهارت دارم.»همین جمله را با دست دیگرت هم بنویس.

نوشتن با آن یکی دستت چطور بود؟ چه احساسی داشتی؟ جمله دوم چطور به نظر می‌رسد؟ بیشتر مردم عقیده دارند نوشتن با دستی که به آن عادت ندارند، ناراحت‌کننده و وقت‌ تلف کردن است.

می‌پرسی که منظورم چیست؟آیا باور داری که نوشتن هم نوعی مهارت است؟ تنیس چطور؟ کامپیوتر چه؟ البته که همه این‌ها هم نوعی مهارت هستند. مردم با علم به انجام دادن این چیزها متولد نشده‌اند. باید آن‌ها را مرحله به مرحله یاد بگیرند. برای خبره شدن در هر مهارتی باید این سه مرحله را طی کرد:

سخت و ناراحت‌کنندهوقتی کاری تازه و متفاوت انجام می‌دهی، معمولاً به‌خوبی انجام نمی‌شود. بنابراین، به تمرین ادامه بده. این کار تو را به سوی مرحله آموزشی بعدی پیش می‌برد.

کاربرددر این مرحله، روش‌هایی را به کار می‌بری که به تو یاد داده شده است. نتایجی رضایت‌بخش به دست می‌آوری و با امید بیشتری تمرینت را ادامه می‌دهی.

خودکاردر این مرحله، تو حتی در مورد کاری که انجام می‌دهی فکر نمی‌کنی. به‌طور خودکار آن را انجام می‌دهی و اصول کار به خوبی انجام می‌شود.

تعجب کردی، بله؟ می‌گویی این چه ربطی به تانگ‌فو دارد؟ البته که تانگ‌فو هم مهارت است و مثل هر مهارت دیگری برای خبره شدنْ احتیاج به زمان دارد. امیدوارم هرروز این مهارت‌های تانگ‌فو را به کار ببری و آن‌ها را با حال و هوای عاشقانه و علو طبع در هم بیامیزی. اگر این کار را بکنی، در برخورداری از صلح و آرامش سرآمد می‌شوی.

#کتابخانه

#معرفی_کتاب

#سوبژه

#خلاصه_کتاب


کتابمعرفی کتابخلاصه کتابکتاب خوانی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید