گروه هنری سوبژه
گروه هنری سوبژه
خواندن ۱۸ دقیقه·۱۰ روز پیش

برگرفته‌ای از کتاب «شمال حقیقی»

شمال حقیقی  True North
شمال حقیقی True North

براساس ارزش‌های خودتان رهبری کنید

اثر بیل جورج (Bill George)

شمال حقیقی خودتان را پیدا کنید و بگذارید راهنمای شما برای تبدیل شدن به رهبری قوی باشد

گاهی این‌طور به نظر می‌رسد که رهبران بزرگ جهان از حمایت یک نیروی ماوراءطبیعی برخوردارند. آن‌ها بسیار متمرکزتر، باهوش‌تر و کاربلدتر از آنی هستند که مانند سایر افراد تصمیم‌گیری کنند؛ این‌طور نیست؟

اما باید گفت که لزوماً این‌‌گونه نیست.

نویسنده کتاب شمال حقیقی، بیل جورج، با ۱۲۵ رهبر بزرگ جهان مصاحبه کرده و نشان‌ داده است که آن‌ها با سایر افراد چندان تفاوتی ندارند.

رهبران بزرگ خصایص منحصربه‌فردی دارند که نمی‌توان آن‌ها را در قالب مفاهیم کلیشه‌ای همچون «بینش» یا «استعداد» خلاصه کرد.

در عوض، این رهبران قادرند بر روی چیزهای درست متمرکز شوند. آن‌ها می‌دانند کدام مسائل از بیشترین اهمیت برخوردارند و بر روی همان‌ها متمرکز می‌شوند. اما چگونه؟

آنها از شمال حقیقی خود پیروی میکنند. شمال حقیقی قطب نماییاست که نشان میدهد این رهبران واقعاً چه کسانی هستند و آنها را برایتبدیل شدن به بهترین رهبر ممکن هدایت میکند.

همان‌طور که در ادامه اشاره خواهیم کرد، زمانی که به نظر می‌رسد دنیای اطراف شما درهم‌ریخته و آشفته است یا از کنترل خارج شده، شمال واقعی به کمکتان می‌آید تا در مسیرتان باقی بمانید، با خودتان صادق باشید و بینشی قوی پیدا کنید.

خلاصه کتاب شمال حقیقی کمکتان می‌کند که شمال واقعی خود را بیابید و به یک رهبر بزرگ و قدرتمند تبدیل شوید.

از داستان زندگی خود به عنوان منبع الهام و اشتیاق بهره بگیرید

داستان زندگی هرکدام از ما، داستان منحصربه‌فردی است که رویدادها و روابط گذشته‌مان آن را رقم زده‌ است. بااین‌حال، رهبران قوی بیش از سایر افراد از این تجربیات درس گرفته‌اند.

رهبران اصیل افرادی واقعی هستند؛ یعنی با خود و باورهایشان صادق‌اند و به همین خاطر می‌توانند دیگران را برای بهره بردن از حداکثر توانشان به تکاپو وادارند. آنها بیشتر به فکر خدمت به دیگران هستند تا موفقیت یا شهرت خود.

درک معنی رویدادهای کلیدیِ داستان منحصر به فرد زندگی‌تان، شما را راهنمایی و کمک می‌کند تا بر شمال حقیقی خودتان متمرکز شوید. این به نوبه خود باعث می‌شود که در مسیر تبدیل شدن به یک رهبر قوی قرار بگیرید.

در این خصوص، می‌توان به هاوارد شولتز (Howard Schultz)، بنیان‌گذار استارباکس اشاره کرد. زمانی که پدر شولتز پس از یک تصادف، کارش را از دست داد، کل خانواده آن‌ها از بیمه سلامت محروم شدند. مادر شولتز باردار بود و نمی‌توانست کار کند. به همین خاطر، پدر و مادرش دائم قرض می‌کردند و از طلبکارهایشان فراری بودند.

شولتز با خود عهد کرده بود که اگر زمانی فرصت و امکانش را داشته باشد، یک زندگی متفاوت را برای کارگران رقم بزند. او استارباکس را بنا نهاد؛ اولین شرکتی که در ایالات متحده امریکا، حتی برای کارگران نیمه‌وقتش نیز بیمه سلامت در نظر می‌گرفت. در این مورد خاص، تجربه و خاطرات شولتز از پدرش، او را در مسیر تبدیل شدن به یک رهبر قوی و اصیل قرار داد.

داستان زندگی رهبران اصیل هم الهام بخش ما برای تأثیرگذار بودن در جهان است و هم نمایی از زندگیشان هم ترسیم میکند

ریتا کلارک کینگ (Reatha Clark King)، رئیس سابق شرکت جنرال میلز(General Mills)، شرکتی معتبر در صنایع غذایی امریکا را در نظر بگیرید. به عنوان یک زن سیاه‌پوست فقیر که در دهه 1940 در ایالت جورجیا زندگی می‌کرد، فقر و تبعیض نژادی همواره از موانع پیش روی وی بودند. باوجوداین، او با دریافت بورسیه تحصیلی، درنهایت توانست در رشته ترموشیمی مدرک دکترا کسب کند. هدف کینگ ایجاد فرصت‌های بیشتر برای نیازمندان و کمک به غلبه بر موانعی مانند تبعیض نژادی و جنسیتی است. او از داستان زندگی خود الهام گرفت تا به آنچه که هست وفادار بماند و از حرکت در مسیر شمال واقعی خویش بازنماند.

ثروت و موفقیت باعث نمی شود رهبران اصیل کسانی را که پشت سر گذاشته‌اند فراموش کنند، بلکه برای کمک به آن‌ها احساس مسئولیت می‌کنند.

خودمحوری می‌تواند باعث ازدست‌رفتن قطب‌نمای درونی خود شود

خطر انحراف از مسیرِ تبدیل شدن به یک رهبر اصیل درست زمانی اوج می‌گیرد که سیل تحسین‌ و تمجیدها به سمت شما سرازیر می‌شود.

پنج نوع رهبر کهن الگویی وجود دارند که به آسانی شمال واقعی خود را از دست میدهند وانمود کنندگان توجیه کنندگان افتخار طلبها انزواطلبها و شهاب سنگها.

• افراد وانمودگرا فاقد خودآگاهی و عزت نفس هستند و موفقیت را از طریق حیله‌گری و سلطه‌جویی به دست می‌آورند. آن‌ها تفکری سیاست‌زده دارند و زمانی که به قدرت رسیدند نمی‌دانند چگونه باید از آن استفاده کنند.

• ضعف توجیه‌گرایان این است که از ارزش‌های خود دور می‌شوند. این افراد مدیرانی هستند که هرگز هیچ مسئولیتی را بر عهده نمی‌گیرند، بلکه هر کاری از دستشان بر می‌آید انجام می‌دهند تا منافع‌شان تأمین شود. توجیه‌گرایان سلامت بلندمدت شرکت را فدای منافع کوتاه‌مدت خود می‌کنند.

• افتخارطلب‌ها افرادی هستند که همه ما با آن‌ها آشنا هستیم. آن‌ها برای نشانه‌های ظاهری موفقیت، مانند پول، شهرت، شکوه، قدرت و تحسین کار می‌کنند و انگیزه می‌گیرند.

• بزرگترین اشکال انزواطلب‌ها ناتوانی آن‌ها در ایجاد ساختارهای حمایتی فردی، مانند روابط نزدیک یا ارتباط با مشاوران، است. آن‌ها معتقدند قادرند و حتی مجبورند که کارها را به تنهایی پیش ببرند. از آنجایی که سرسختانه اهداف خود را دنبال می‌کنند، احتمالاً حتی متوجه نمی‌شوند که رفتارشان آن‌ها را به عنوان فردی انزواطلب نشان می‌دهد.

• شهاب‌سنگ‌ها زندگی منسجمی ندارند. آن‌ها به قدری سریع پیش‌ می‌روند که نمی‌توانند از اشتباهاتشان درس بگیرند و هرگز برای خانواده یا دوستان خود وقت ندارند. به قدرت رسیدن ناگهانی آن‌ها اغلب آن‌ها را غرق در مشکلات شخصی و حرفه‌ای می‌کند.

یک مثال واقعی از کهن‌الگوی وانمودگرایان، فیلیپ پرسل (Philip Purcell)، مدیر عامل سابق مورگان استنلی است. او، پس از ادغام بانک سرمایه‌گذاری با تجارتِ واسطه‌گری، با چالش بزرگی روبرو شد. پرسل با دستکاری حیله‌گرانۀ ترکیب هیئت‌مدیره و خارج کردن افرادی که رهبری او را زیر سؤال می‌بردند، پایگاه قدرت خود را محکم کرد. بسیاری از سبک «رهبری» او ناامید شدند و چندین کارمند با استعداد شرکت او را ترک کردند.

درهرحال، هرکس ممکن است زمانی راهش را گم کند، اما می‌توانید به مسیر برگردید اگر بدانید رهبری قدرت گرفتن خودتان نیست، بلکه قدرتمند کردن دیگران برای رهبری است.

رهبری اصیل به معنای توانمندسازی دیگران در مسیرشان است

برخی از رهبران فکر می‌کنند قدرت آن‌ها در توانایی‌شان برای ایجاد انگیزه در دیگران به‌منظور پیروی از آن‌ها نهفته است؛ اما این امر افسانه‌ای بیش نیست.

رهبر اصیل بودن به معنای داشتن حامیانی که از شما پیروی می‌کنند نیست، بلکه به معنای تشویق کردن و انگیزه دادن به دیگران برای رسیدن به حداکثر توانمندی خودشان است.

اغلب لازم است یک اتفاق محرک را تجربه کنید تا بتوانید به درک هدف اساسی رهبری خود برسید. به عنوان مثال، اپرا وینفری در یکی از برنامه‌های خود با فردی به نام ترودی چیس (Trudy Chase) که در کودکی مورد آزار جنسی قرار گرفته بود مصاحبه‌ کرد. در طول مصاحبه، وینفری تجربیات دردناک دوران جوانی خود را به یاد آورد و دستخوش احساسات شدیدی شد. پس از آن مصاحبه مهم، او دریافت که مأموریتش فراتر از دنبال کردن موفقیت شخصی خودش است و حول محور توانمندسازی مردم در سراسر جهان، به‌ویژه زنان، می‌چرخد.

داستان وینفری نوعی رویداد دگرگون‌کننده را نشان می‌دهد که اکثر رهبران اصیل آن را تجربه می‌کنند. اغلب در این لحظاتِ سخت است که متوجه می‌شوید رهبری اصیل به معنای پیشرفت خود و علایقتان نیست، بلکه به معنای تبدیل شدن به منبع الهامی برای دیگران است تا آن‌ها نیز بتوانند بهترینِ خودشان را نشان دهند.

پس از تجربه این دگرگونی این باور را که خودتان قهرمان سفرتان هستید کنار میگذارید تا دیگران را به سمت ندایی بزرگتر هدایت کنید.

نمونه چنین چیزی را در استیو روچایلد (Steve Rothschild) می‌بینیم. او در دهه سی زندگی‌اش، به عنوان نایب رئیس جنرال میلز، احساس می‌کرد مردی میان‌سال است که فرصت رضایت‌داشتن از رهبری تیم خود را پیدا نکرده. یک سال بعد، او تصمیم گرفت جنرال میلز را ترک کند؛ چراکه شور و اشتیاقش را در کمک به افراد فقیر و محروم پیدا کرد.

روچایلد می‌خواست کاری کند که چنین افرادی از نظر مالی خودکفا شوند و استحکام خانوادگی بیشتری را فراهم کنند. بنابراین، مأموریتی را آغاز کرد تا با آموزش بزرگسالان بیکار و کم‌کار، کارمندان ماهری را برای کارفرمایان تربیت کند و بدین‌ترتیب سازمان Twin Cities RISE را بنیان نهاد.

هدف رهبری شما شمال واقعی شماست. در ادامه، نگاهی عمیق‌تر به قطب‌نمایی درونی خواهیم داشت که شما را به سمت هدف راهنمایی می‌کند.

خودآگاهی حرکت شما را در جهت صحیح تضمین می‌کند

«خودت را بشناس!»قدیمی‌ بودنِ این توصیه‌ آشنا، عمل کردن به آن را آسان‌تر نمی‌کند. از همه اینها گذشته، ما موجوداتی پیچیده با جنبه‌های مختلف شخصیتی هستیم.

دقیقاً‌ به همین دلیل ما به یک قطب‌نما نیاز داریم. قطب‌نمایی که به ما کمک ‌کند به گونه‌ای عمل کنیم که رهبری‌مان با سبک زندگی دلخواهمان همسو باشد. وقتی از چنین قطب‌نمایی استفاده کنید در مسیر شمال حقیقی خود حرکت می‌کنید.

خودآگاهی در قلب این قطب نما قرار دارد. شما باید بدانید در کدام نقشها بهترین عملکرد را دارید و باید نقاط قوت و علایق خود را نیز بشناسید.

یکی از ثمرات اصلی خودآگاهی این است که به شما کمک می‌کند به اعتمادبه‌نفس واقعی دست پیدا کنید. بروس چیزن (Bruce Chizen) مدیر عامل شرکت ادوبی، در ابتدا به دلیل مهارت‌نداشتن در مهندسی نسبت به فعالیت در صنعت تکنولوژی مردد بود، اما می‌دانست که در تجارت و بازاریابیِ محصول توانمند است و می‌تواند در مورد مهندسی نیز آموزش ببیند و یاد بگیرد. این ارزیابی از مهارت‌ها و توانایی‌هایش اعتمادبه‌نفس لازم برای حرکت به سمت مدیرعامل شدن را برای وی به ارمغان آورد.

دلیل دیگر در اهمیت خودآگاهی جلوه‌گر می‌شود و به شما کمک می‌کند اختلاف سطح مهارت‌های خود را با بهره‌گیری از مهارت‌های همکارانتان جبران کنید. ند بارنهولت (Ned Barnholt)، مدیر عامل سابق اجیلنت (Agilent)، معتقد است خودآگاهی به رهبران این امکان را می‌دهد که کاستی‌های خود را ببینند و به آن‌ها کمک می‌کند تیم‌های قوی‌تری بسازند. بارنهولت به اندازه کافی خودآگاهی داشت که بداند او برای حسابداری ساخته نشده است. بنابراین، او خود را با کارشناسان مالی ماهر احاطه کرد.

از طرف دیگر، فقدان خودآگاهی می‌تواند منجر به مشکلات بزرگی شود. به عنوان مثال، دیوید پوتراک (David Pottruck)، مدیرعامل سابق چارلز شواب (Charles Schwab)، بسیار سخت‌کوش بود و نمی‌توانست درک کند دلیل نفرت همکارانش از او چیست. زمانی که رئیسش امتیاز پایینی در میزان قابل‌اعتمادبودن به او داد، پوتراک کاملاً غافلگیر شد. دلیل رئیسش این بود: همکارانش او را فردی خودخواه می‌دیدند. پوتراک باید به‌شدت تلاش می‌کرد تا با نقاط کور خود مقابله کند و خود را از زاویه دید دیگران ببیند. اما تلاش او نتیجه داد؛ او درنهایت، پس از جلب حمایت همکارانش، شرکت را به موفقیت چشمگیری رساند.

ارزش‌ها و اصول خود را به کار بگیرید

در‌حالی‌که خودآگاهی قلب قطب‌نمای شماست، حال باید ارزش‌ها و اصولی که رهبری شما را هدایت می‌کند کشف کنید. چه چیزی برای شما بیشترین اهمیت را دارد؟ حفظ یکپارچگی؟ یا کمک به دیگران؟

هنگامی که بدانید چه چیزی در زندگی شما اهمیت دارد، به‌خوبی قادر خواهید بود اصول رهبری خود را که تعیین‌کننده سبک رهبری شماست مشخص کنید. درواقع، این اصول ارزش‌های شما هستند که به مرحله عمل رسیده‌اند. وقتی همه‌چیز خوب پیش می‌رود، زندگی براساس ارزش‌های خود آسان است. اما زمانی که سختی‌ها از راه می‌رسند، مانند زمانی که موفقیت، شغل یا زندگی در معرض خطر است، این ارزش‌ها به طور جدی مورد تهدید قرار می‌گیرند و حتی ممکن است تغییر کنند.

به عنوان مثال، دیوید گرگن (David Gergen)، مشاور سابق رئیس جمهور ریچارد نیکسون، جرالد فورد، رونالد ریگان و بیل کلینتون، می‌خواست زندگی خود را مطابق ارزش‌هایش پیش ببرد که خانواده‌اش به او منتقل کرده بودند، اما زمانی که رسوایی واترگیت رخ داد، گرگن احساس کرد نمی‌تواند استعفا دهد، زیرا نمی‌خواست فرد ترسویی باشد که از یک کشتی در حال غرق شدن می‌گریزد. اگرچه او خودش فاسد نبود، همچنان در موقعیتی بود که پایان زندگی شغلی‌اش محسوب می‌شد.

گرگن پس از اینکه متوجه شد نیکسون هم قبل از برملا شدن رسوایی و هم پس از گمراه کردن افکار عمومی فاقد شفافیت کافی بوده است، به این نتیجه رسید که اصل رهبری او شفافیت است.

قطب نمای اخلاقی و ارزشی را میتوان از هر راه قابل تصوری آزمایش کرد اما هنگامی که شمال واقعی خود را کشف کردید میتوانید بدون انحراف از مسیر به ارزشهای خود پایبند بمانید.

نارایانا مورتی، بنیانگذار اینفوسیس (Infosys)، را در نظر بگیرید، او می‌خواست به دنیا نشان دهد که می‌توان تجارتی را در هند بدون فساد اداره کرد و ایجاد ثروت به صورت قانونی و اخلاقی ممکن است. به عنوان مثال، اینفوسیس مجبور شد یک سال تمام منتظر بماند تا خط تلفن آن‌ها نصب شود؛ چرا‌که از پرداخت رشوه خودداری کرده بودند!

اگرچه این امر در ابتدا رشد شرکت را دشوار می‌ساخت،  اصل صداقت رهبری مورتی نظم و انضباط را در سراسر شرکت القا کرد؛ چیزی که هرکسی با پایبندی به آن  اهمیتش را متوجه شد.

به گفته مورتی، ارتباط مستقیمی بین سیستم ارزش‌های شرکت او و موفقیتی که آن‌ها در 24 سال گذشته داشته‌اند وجود دارد.

انگیزه‌هایی را بیابید که شما را به سوی حداکثر توانمندی هدایت کند

رهبران اصیل علاوه‌بر  اینکه به خودآگاهی و ارزش‌ نیاز دارند، باید به  دنبال انگیزه مناسب نیز باشند. البته، برای انجام این کار ابتدا باید بدانید که چه چیزی به شما انگیزه می‌دهد و شما را به پیش می‌راند.

دو نوع انگیزه وجود دارد: بیرونی و درونی.انگیزه‌های بیرونی شامل مواردی مثل نمرات خوب، مدال‌ها یا دستمزد بالا و چیزهایی از این دست هستند. انگیزه‌های درونی اما از درک شما از معنای زندگی، به عبارت دیگر، شمال واقعی شما نشأت می‌گیرند. این انگیزه‌ها اغلب ارتباط تنگاتنگی با داستان زندگی شما دارند و می‌توانند مواردی مانند رشد شخصی، رضایت از انجام یک کار خوب یا وفادار ماندن به باورهایتان باشند.

انگیزه‌های درونی از درون شما سرچشمه می‌گیرند درنتیجه ظریف‌تر از انگیزه‌های بیرونی هستند. اما درواقع، بسیاری از مردم هرگز از این انگیزه‌های قدرتمند بهره نمی‌برند. حقیقت این است که تمرکز وسواس‌گونه جامعه بر سود مادی و فشارهای اجتماعی همراه آن باعث می‌شود بسیاری از رهبران به جای انجام کارهایی که از انگیزه‌های درونی آن‌ها برمی‌خیزد به دنبال تحسین جهانی و عمومی باشند.

به عنوان مثال، بسیاری از رهبران جوان برای پرداخت وام یا مال‌اندوزی مشاغلی با درآمد بالا را انتخاب می‌کنند. آن‌ها بر این باورند که پس از ده سال یا بیشتر، می‌توانند به سراغ کارهایی که برایشان رضایت‌بخش است بروند. اما در عوض، آن‌ها به سبک زندگی خود معتاد و به طور روزافزونی بی‌انگیزه و ناراضی می‌شوند.

به عنوان یک رهبر اصیل باید بدانید که کلید توسعه در پاک کردن خود از همه انگیزه های بیرونی نیست بلکه متعادل کردن آنها با انگیزه های درونیاست.

باب فیشر، رئیس Gap، مثال خوبی برای نشان دادن نحوه برقراری تعادل بین این انگیزه‌هاست. روزی در اواسط دهه بیست زندگی خود، برای ماهیگیری به رودخانهFeather رفت و در آنجا با بقایای زنگ‌زده تجهیزات حفاری معدن طلا روبرو شد. این منظره، او را در مورد محیط‌زیست عمیقاً نگران کرد. این آگاهی محیطی منجر به انگیزه درونی جدیدی در فیشر شد. او کارمندانش را گردهم آورد تا ببینند چه چیزهایی را می‌توان در شرکت بازیافت کرد و به هیئت‌مدیره شورای دفاع از منابع طبیعی (NRDC) پیوست. ابتکار او نه‌تنها به محیط‌زیست (انگیزه درونی)، بلکه به وجهه عمومی شرکت (انگیزه بیرونی) کمک کرد.

با سرمایه‌گذاری در روابط پایدار، تیم پشتیبانی خود را تشکیل دهید

همه افراد به حمایت و قدردانی نیاز دارند، حتی مدیران رده بالا که کاملاً متکی و مطمئن‌به‌خود به نظر می‌رسند. رهبران بزرگ این نیاز را درک می‌کنند و از این رو تیم‌های پشتیبانی فوق‌العاده‌ای را تشکیل می‌دهند.

درواقع، بسیاری از رهبران اصیل مربیانی داشته‌اند که برای توسعه مهارت‌هایشان  به‌منظور تبدیل شدن به رهبرانی بهتر و داشتن اعتمادبه‌نفس بیشتر برای رهبری اصیل، به یاریشان شتافته‌اند.

این مربیان لزوماً باعث نمی‌شوند که شما احساس خوبی نسبت به خودتان داشته باشید، اما آن‌ها عشق عمیقی را به شما ارزانی می‌دارند که به شما کمک می‌کند درس‌های مهم و حیاتی را بیاموزید.

از نزدیک شدن به مربیان نترسید. همیشه چیزهایی وجود دارد که بخواهید از افراد باتجربه‌‌ای که مایلند به شما کمک کنند و شما را به چالش بکشند یاد بگیرید.

زمانی که دیو دیلون (Dave Dillon) در دهه بیست زندگی خود به سر می‌برد، معاون ارشد بازارپردازی در سوپرمارکت فرای (Fry)، بخشی از شرکت خانوادگی دیلونز، بود. روزی چاک فرای (Chuck Fry)، شخصی که سوپرمارکت فرای را به دیلونز فروخته بود، با او تماس گرفت. فرای به او پیشنهاد داد تا در یکی از فروشگاه‌های فرای قدم بزنند. از آن زمان، آن‌ها حداقل یک ساعت در روز با یکدیگر صحبت می‌کنند و فرای به دیلون می‌آموزد که چگونه پتانسیل شرکت را به حداکثر برساند.

گروه‌های حمایتی شخصی نیز می‌توانند  مانند مربیان منبع قدرتمندی از دانش و توصیه‌های مفید باشند که به رشد شما به عنوان یک رهبر کمک می‌کنند.

یکی از نویسندگان کتاب حاضر، بیل جورج (Bill George)، هر چهارشنبه صبح به مدت 75 دقیقه با گروهی مردانه که 30 سال پیش تشکیل شده است ملاقات می‌کند. درواقع، او و سایر اعضای گروه، همگی، این گروه را یکی از مهم‌ترین عناصر زندگی خود می‌دانند.

این گروه آن‌ها را قادر می‌سازد تا باورها، ارزش‌ها و درک خود از مسائل حیاتی را بررسی کنند. چنین گروهی می‌تواند، در صورت نیاز، یک منبع مناسب برای دریافت بازخوردهای صادقانه باشد.

برای پیدا کردن یک گروه پشتیبانی حتی لازم نیست از محل کارتان خارج شوید؛ کافی است به داخل شرکت خود نگاهی بیندازید. همکاران شما با چالش‌های مشابه شما روبرو هستند و در مورد چیزهایی که شما نمی‌توانید ببینید به شما اطلاعات می‌دهند.

ایجاد یک تیم پشتیبانی به گروه‌های حمایتی شخصی یا مربیان محدود نمی‌شود. همسر، خانواده و دوستان نزدیک شما نیز بخشی از این شبکه پشتیبانی هستند. رهبر بودن می‌تواند به تنهایی و انزوا بینجامد. بنابراین، روابط خوب خود را حفظ کنید.

تمام جنبه‌های زندگی خود را یکپارچه کنید تا همیشه به خودتان وفادار بمانید

همانطور که دیدیم، رهبری اصیل فقط به این معنا نیست که شما در محل کارتان چه کسی هستید. برای اینکه بیشترین بهره را از شمال واقعی خود ببرید، باید یک زندگی یکپارچه داشته باشید.

یک زندگی یکپارچه زندگی ای است که عناصر اصلی زندگی شخصی و حرفه ای شما از جمله کار خانواده و دوستان را در کنار هم جمع میکند و شما میتوانیددر هر محیطی واقعاً یک نفر یعنی خودتان باشید.

برای بسیاری از مردم تعجب‌آور است که بتوان به طور هم‌زمان زندگی شخصی و شغلی خوبی داشت. اما باید گفت که کاملاً ممکن است. کافی است به این موضوع ساده توجه کنید که شما نمی‌توانید در هر لحظه و هر مکانی برای همه افراد حاضر باشید. گاهی اوقات باید چیزی را از دست بدهید تا چیزی به دست آورید.

در این مورد می‌توان به کریس جانسون اشاره کرد که یک ستاره نوظهور در مدترونیک(Medtronic) بود. جانسون پس از ارتقایافتن به سِمت مدیر تجارت جهانی مدترونیک متوجه شد زمان زیادی را به دور از خانه و خانواده در سفرهای بین‌المللی طاقت‌فرسا می‌گذراند.

او مدترونیک را به مقصد یک شرکت سرمایه‌گذاری خطرپذیر دیگر ترک کرد تا بتواند زمان بیشتری را با دخترانش بگذراند. در اصل، او آزادی لازم برای برقراری تعادل مناسب بین کار و خانواده را پیدا کرد. این تعادل مستلزم آن بود که او برخی از پتانسیل‌های شغلی را به‌خاطر گذراندن زمان بیشتر با خانواده از دست بدهد.

علاوه‌بر‌این، رهبران اصیل همیشه از اهمیت صادق بودن آگاهند. این باعث می‌شود در قله‌های زندگی از خودراضی نباشند و در سختی‌ها فراموش نکنند چه کسی هستند.

یکی از راه‌های انجام این کار این است که مکانی را پیدا کنید که بتوانید با رفتن به آن مکان به خودتان بازگردید. بسیاری از رهبران اصیل، محل خاصی را برای خود انتخاب کرده‌اند که می‌توانند با خانواده‌شان برای احیای خود و بازیابی دیدگاهشان به آنجا بروند.

آکشاتا مورتی (Akshata Murthy) که به عنوان دختر نارایانا مورتی، مدیرعامل اینفوسیس، در بنگلور بزرگ شده است، مرتباً برای دیدن دوستان قدیمی و خانواده بزرگ خود به هند برمی‌گردد و متعهد شده است که روزی در آنجا تأثیرگذار باشد.

شما نمی‌توانید از استرس رهبری اجتناب کنید، اما می‌توانید تعادل بین زندگی شخصی و حرفه‌ای خود را حفظ کنید.

سخن پایانی

شمال حقیقی قطب‌نمایی درونی است که جهت صحیح مسیر زندگیتان را به شما نشان می‌دهد. مهم‌ترین مواردی که از کتاب شمال حقیقی می‌آموزیم عبارتند از:

۱. الهام گرفتن از داستان زندگی خود

رهبران اصیل از داستان زندگی‌ خود به عنوان منبع الهام استفاده می‌کنند. درک معنی رویدادهای کلیدی داستان زندگیتان به شما کمک می‌کند تا بر شمال حقیقی خودتان متمرکز شوید.

۲. انحراف از مسیر

خطرِ انحراف از مسیرِ تبدیل شدن به یک رهبر اصیل زمانی افزایش می‌یابد که رهبران تمجید و تحسین می‌شوند. پنج دسته از رهبران وجود دارند که به آسانی شمال واقعی خود را از دست می‌دهند: وانمودکنندگان، توجیه‌کنندگان، افتخارطلب‌ها، انزواطلب‌ها و شهاب‌سنگ‌ها.

۳. تبدیل «من» به «ما»

رهبری اصیل به معنای تشویق کردن دیگران برای رسیدن به حداکثر توانمندی خودشان است.

۴. خودآگاهی

خودآگاهی در قلب قطب‌نمای درونی شما قرار دارد. شما باید بدانید در کدام نقش‌ها بهترین عملکرد را دارید و باید نقاط قوت و علایق خود را نیز بشناسید.

۵. پیروی از ارزش‌ها و اصول

هنگامی که بدانید چه چیزی در زندگی شما اهمیت دارد، به‌خوبی قادر خواهید بود اصول رهبری خود را که تعیین‌کننده سبک رهبری شماست مشخص کنید.

۶. انگیزه‌ها

به عنوان یک رهبر اصیل باید بدانید که کلید توسعه در پاک کردن خود از همه انگیزه‌های بیرونی نیست، بلکه متعادل کردن آن‌ها با انگیزه‌های درونی است.

۷. برخورداری از تیم پشتیبانی

همه افراد به حمایت و قدردانی نیاز دارند. حتی مدیران رده‌بالا که کاملاً متکی و مطمئن به خود به نظر می‌رسند. رهبران بزرگ این نیاز را درک می‌کنند و از این رو تیم‌های پشتیبانی فوق‌العاده‌ای را تشکیل می‌دهند.

۸. زندگی یکپارچه

برای اینکه بیشترین بهره را از شمال واقعی خود ببرید، باید یک زندگی یکپارچه داشته باشید. یک زندگی یکپارچه زندگی‌ای است که عناصر اصلی زندگی شخصی و حرفه‌ای شما از جمله کار، خانواده و دوستان را در کنار هم جمع می‌کند و شما می‌توانید در هر محیطی، واقعاً یک نفر، یعنی خودتان، باشید.

#کتابخوانی

#کتابخوان

#کتاب

#سوبژه

زندگی شخصیکتابخلاصه کتابمعرفی کتاب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید