?شهید سید علی اکبر سامع، ۱۹ اسفند ماه ۱۳۴۵ در شهر اصفهان به دنیا آمد. بعد از پایان تحصیلات متوسطه، در رشته مهندسی برق دانشگاه صنعتی شریف پذیرفته شد. همزمان با تحصیل، در جبهه های حق علیه باطل نیز حضور داشت. ایشان در تاریخ ۲۰ دی ماه ۱۳۶۵ در منطقه شلمچه و در عملیات کربلای ۵ به فیض عظیم شهادت نایل آمد.
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
الف) خطاب به پدر:
پدرجان خدا را شاهد میگیرم که قصدم از نوشتن این جملات فقط کسب رضایت شما و اطمینان قلبی شماست و در ضمن بدانید فرزندی که بیست سال به پایش زحمت کشیدید و از فراهم کردن هرگونه امکانات و شرایط برای راحتی زندگی و تحصیل و درس خواندن مضایقه نکردید و جوانی خود را بر سر اینکار گذاشتید، چه حرفی برای گفتن دارد؛ همین جا فرصت را مغتنم میشمارم و خدا را گواه میگیرم و با صدای بلند میگویم الحق که شما وظیفه پدری خود را به نحو احسن بجا آوردید و از تحمل هیچ رنج و مشقتی برای آرامش خاطر و آسودگی من دریغ ننمود و من خدا را شکر میکنم که چنین پدری داشتم و به وجود شما افتخار میکنم یادم نمیرود روزهای بچگی و نوجوانیمان را که دستمان را میگرفتند و به جلسه قرآن مجید و نماز جماعت میبردید و از همان اول ما را قرآن خوان و نمازخوان و عاشق خدا و پیامبر و اهل البیت تربیت نمودید و من به صراحت میگویم که هرچه دارم مایهاش از تربیت صحیح و اسلامی شماست، خدا را به حق امام حسین(ع) قسم میدهم که به شما صبر و اجر عنایت کند و در دنیا به شما آبرومندی و صحت و سلامتی و در آخرت رو سفیدی نزد پیامبر و حضرت علی(ع) عنایت فرماید.
بابا ما که از سادات هستیم و خود را منسوب به پیامبری میدانیم باید بیش از دیگران خود را مقید به دستورات آنها بدانیم و بیش از دیگران زندگی و اعمال و حرکات آنها را سرمشق قرار دهیم، امام حسین هم روز عاشورا علی اکبر خود را از دست داد. علی اکبری که به پیامبر بیش از دیگران شبیه بود و یادگار او بود، بابا امام حسین هم علی اکبر خود را دوست میداشت و من هم مطمئنم و یقین دارم که محبت شما به من بود که گاهی باعث عصبانیت و ناراحتی شما میشدم ولی امام حسین گفت که راضیم به رضای خدا و شاهد شهادت جوان خود در صحنه کربلا بود چون اسلام در خطر بود و امام حسین اسلام را عزیزتر از جوان خود میدانست، انشاءالله شما نیز چنین هستید. درست است که زحمت کشیدید و با هر بدبختی و رنجی که بوده است مرا به اینجا رساندید، درست است که غم نبودن و شهادت من برای شما خیلی سنگین و گران است ولی بدانید که شما مورد نظر و عنایت خدا بودهاید که خدا چنین فیض عظمی را به من عطا فرموده است. من هم به اذن الهی در روز قیامت جواب این خدمت بزرگ شما به اسلام عزیز و انقلاب و ابراز وفاداری به امام عزیز را خواهم داد و شما را به صف انبیاء و اولیا الهی خواهم برد ما که در دنیا نتوانستم حق فرزندی را بجا آوریم، انشاءالله در قیامت و در روزی که پای همه به غیر از مؤمنان و بندگان خالص خدا بر صراط خواهد لرزید جبران خواهیم کرد.
میدانم که شما آنقدر روشن هستید که بدانید حق کدام است و کدام باطل، ولی چند جمله ای است که از ته دلم میخواهم آن را بیان کنم و یقین دارم که شما هم آن را به گوش و جان خواهید شنید.
باباجون گریه کردن حق مسلم شماست و شما در این مصیبت هرچه بکنید حقتان است چون داغ فرزند خیلی گران است ولی بدانید که با راحتطلبی و خوشگذرانی و در خانه ماندن، انسان عزیز خدا نمیشود. و تا خدا انسان را در بوته آزمایش قرار ندهد و او را به رنج و سختی و دوری از خانه و خانواده امتحان نکند و صدق و اخلاص او را ظاهر نکند، هم خود او و هم دیگران نمیفهمند؛ و عزت و شرف برای جامعه و امت هم از همین راه به دست میآید.
پس باباجون صبور باشید و از خدا بخواهید که شما را از صابران قرار دهد همانطوری که امام حسین در غم شهادت علی اکبر خود صبر کرد و گفت خدایا این قربانی را از من قبول کن و بدانید که خدا به شما نظر دارد پس کاری نکنید که موجبات ضرر و خسران و غضب الهی را فراهم آورید، محکم و استوار در مقابل طعن منافقان و ریشخند رفاه طلبان بایستید و فقط خدا را در نظر داشته باشید که شما چیزی را از دست نداده اید، سعادت و رستگاری جاودانی نصیب شما شده است و نکند خدای نکرده با بیتابی و گریه زیاد موجبات تمسخر و دلخوشی دشمنان اسلام و انقلاب و امام را بوجود آورید و دل آنها را خوش کرده و د دیگر خانواده شهدا را ناراحت و شکسته کنید.
بدانید که من این راه را مشتاقانه و با چشمی باز طی نمودم و نگاه به سالار شهیدان نمودم و این راه را از او یاد گرفتم و خدا را شکر میکنم که با حالتی به دیدارش میرسم که با ذلت و زبونی جانم گرفته نشده است بلکه آگاهانه و با شور و عشق جانم را و همه سرمایهام را به خاطر اسلام و انقلاب و عزت امام عزیز در راه خدا دادم از اینکه نتوانستم به دانشگاه بروم و تحصیل کنم ناراحت نباشید زیرا قصد و آرزوی قلبی من از تحصیل و درس خواندن این بود که خدمتی به اسلام و مسلمین بکنم حالا که خدا صلاح و مصلحت دانسته است خونم این چنین خواهد کرد منم راضی هستم به رضای الهی.
بر و نیکی و ایثار آن است که انسان از سر عزیزترین چیزی در راه خدا بگذرد و این آیه به خوبی در مورد شما صدق میکند که: "لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ " زیرا که شما از بهترین چیزتان یعنی جوانتان و حاصل عمر و ثمره جوانیتان در راه خدا و به خاطر انقلاب و وفاداری به امام عزیز دارید و من هم از بهترین چیزم یعنی جانم و موقعیت زندگی و شرایط تحصیل و درسم و فقط به خاطر خدا و ادای وظیفه گذشتم و از خدا میخواهم که به احسن وجه قبول نماید.
در آخر برای شما آرزوی طول عمر و صحت و سلامتی می کنم و از خدا می خواهم صبری که به امام حسین در هنگام شهادت علی اکبر داد به شما هم عنایت فرماید.
هرگاه دلتان برایم تنگ شد و مصیبت و غم بر شما چیره شد قرآن بخوانید و خدا را به یاد آرید که یاد خدا آرامش قلب و اطمینان خاطر میآورد.
بدانید که شهید ناظر به اعمال و حرکات شماست، این آنهایی که به دنیا چسبیده اید بمانید تا در غفلت و ذلت جان شما گرفته شود که دیگر راه فراری برای شما نخواهد بود و همانطور که به اذن الهی شفاعت شما و مادرم و برادران و خواهرانم را خواهم کرد جلوی آنهایی که با خوشگذرانی و رفاه طلبی پا روی خون من و دیگر شهدا بگذارند و اسباب ناراحتی و اذیت شما را فراهم آورند و به اسلام و انقلاب و امام عزیز ریشخند و تمسخر بزند را خواهم گرفت و رویم را از صورت یک یک آنها خواهم برگردانید، بدانید دنیا گذرا و فانی است آخر الا امر همه ما مرگ است پس خوشا به حال آنها که داوطلبانه و عاشقانه و با سر و صورت خونین به این دیدار می رسند در دنیا زندگی کنید تا جانتان را با ذلت بگیرند، آنچه میماند آنست که از پیش فرستادهاید، پس در پی فراهم کردن زادتوشه رحلت از دنیا باشید. که ناگاه کوس الرحیل بلند خواهد شد که ممکن است شما در آن موقع آماده نباشید و به هلاکت ابدی برسید.
پدرجان شما که جوانتان را در راه خدا داده اید سر یک بدنی که چند روز بعد خواهد پوسید دعوا نکنید که باید حتماً جنازه اش بیاید، اگر جنازه ام نیامد ناراحتی نکنید و قبر عسگری را همچون قبر من بدانید من آنجام، هر حرفی دارید آنجا بزنید.
خود را برای تحمل رنج ها و مصیبت ها و ناکامی ها و ناروایی ها آماده سازید و دل قوی داشته باشید که قادر یکتا پشتیبان و نگه دارنده شماست و تنها اوست که شما را از شر دشمنان نجات می بخشد و عاقبت شما را به خیر میگرداند و دشمنان شما را به انواع عذاب ها و شکست ها دچار میگرداند.
این مصیبت ها و سختی ها زودگذر و تمام شدنی است ولی به پاداش این جان فشانی ها و فداکاری ها به نعمت های ابدی و بی پایان خداوندی خواهید رسید و به سر پر کرامت و بزرگواری تکیه خواهید زد اگر میخواهید در مقام و عظمت شما خللی وارد نشود هیچگاه زبان به شکایت نگشایید و آنچه را که از قدر و منزلت الهی شما میکاهد بر زبان نیاورید.
ب) خطاب به مادرم:
مادر خدا را شاهد میگیرم که از کردهها و اعمال گذشتهام سخت پشیمانم و بهترین وسیله ابراز ندامت و خجالت خود را در نوشتن این چند نکته دانستم انشاءالله که شما از حق مادری خود خواهید گذشت و مرا خواهید بخشید شاید بیش از دیگران برادران و خواهرانم شما را اذیت و موجبات ناراحتی و عصبانیت شما را فراهم آوردم ولی هرکاری که کردم از روی بچگی و بی عقلی بوده است و الان با اشک چشمی که میریزم اول از شما و سپس از خدا طلب عفو و بخشش دارم و میدانم که بهشت زیر پای مادران است، شاید اشکی که از چشمانم می ریزد نهایت پشیمانی و ندامت را برساند و در این چندسالی که در دنیا زندگی کردم دست به هر کاری زدم و هرکاری را که خواستم کردم بدون آنکه کسی به شما و رضایت خاطرتان فکر کنم، از آن دوران طفولیت و بچگی گرفته تا این اواخر که شب های بسیاری میشد که تا دیر وقت بیدار میماندید تا من به خانه بیایم و کمی از ناراحتی درآیید. مادرم دنیا دار ناراحتی و سختی است و ما باید اینقدر ناراحتی و سختی بکشیم تا روحمان پاک شود و جسممان خالص گردد و در این حالت است که خدا را ملاقات خواهیم کرد و چه نعمتی بالاتر از اینکه خدا را ملاقات کنیم در حالیکه به عشقش از همه چیز گذشته باشیم و فقط به او فکر کنیم.
اطمینان دارم که بواسطه این همه سختی ها و زحمت هایی که به پای من کشیدید و مرا به اینجا رساندید و با کمال میل و رضایت قلب تقدیم اسلام و قرآن نمودید خدا هم شما را خواهد آمرزید و در قیامت با جد مطهرم زهرا (س) محشور خواهد کرد، برایم بخوبی قابل تصور است که چقدر حرفها شنیدهاید و در آینده هم الی ماشاءالله خواهد شنید ولی مادرم بدان که حضرت زینب هم این حرف ها را شنید و بخاطر خدا صبر کرد و خدا هم اجر صبر او را داد، من هم از تو میخواهم که صبر کنی و مقاوم باشی.
این سفارش من است که مادر صبر را پیشه خود ساز و برای خدا همه سختی ها و زخم زبان ها و تمسخرها را به جان بخر و همچون کوه محکم و استوار باش، برایم قابل درک نیست که چقدر مصیبت فرزند سخت است، جوان را به اینجا رساندن و از هیچ زحمتی دریغ نکردن و حالا شاهد از دست رفتن او بودن چقدر سخت است میفهمم که جگرت چقدر سوز دارد ولی مادرم صبر کن والله که خدا با توست و تو را فراموش نخواهد کرد و اجر این صبر و تحمل شما را خواهد داد، نمیگویم گریه نکن، گریه کردن حق توست میدانم نیمه شب ها بیدار خواهی شد و در فقدان من اشک ها خواهی ریخت ولی بدان اسلام امروز غریب است و بر من و امثال من است که آن را یاری کنیم، ام البنین هم چهار تا از پسرانش را روز عاشورا بخاطر یاری دین خدا از دست داد ولی خم به ابرو نیاورد تو هم صبر کن.
من بیست سال عمر کردم و در طول مدت عمرم بجز ناراحتی و زحمت برای شما چیز دیگری نداشتم یا سر یک موضوعی ناراحتتان میکردم، هیچگاه از شما حرف شنوی نداشتم، چه شب ها که تا دیر وقت بیدار بودید که به خانه برگردم و یا نمیآمدم و شما در هول و اضطراب و دلواپسی میماندید و یا اگر میآمدم، دیر وقت میآمدم و شما تا آن موقع بیدار میماندید تا برگردم، محبت مادری اینچنین میکند. خدایا تو را به حق این محبت که تو خیلی آن را دوست میداری قسمت میدهم که شما را در شهادت من صبر عنایت کند و شما را محکم و استوار و باوقار بدارد و طول عمر همراه با صحت و سلامتی عنایت فرماید و در آخرت هم با جدم حضرت زهرا(س) محشور بگرداند مادرم بدان درحالیکه اشکم ریزان است برایتان دارم مینویسم، من هم به شما خیلی علاقه داشتم و محبت شما در دلم مایه پشت گرمی و دلخوشیام بود و همیشه از خدا میخواستم که سایه شما را از سرمان کوتاه نکند.
این بیست سال عمر ما چقدر زود گذشت، حال گیرم 40 تا 50 سال دیگر هم در این دنیای پست و دون میماندیم، ولی مرگ را که نمیتوانستیم از خود دور کنیم، راه رفتن را باید رفت چه بهتر که به شهادت طی شود و مشتاق بسوی خدا برویم و در حالت رضا و اطمینان به خدا برسیم.
مادرم همانطوری که شما علاقه داشتید درس بخوانم و به جایی برسم و مایه افتخار و سربلندی برای خانوادهام باشم، شما منتظر محصول و ثمره چندسال زحمتی را داشتید که پای من کشیدید؛ حقاً و انصافاً هم از هیچ زحمتی برای آسایش و راحتی ما را در امر تحصیل فرو گذار نکردید، شما وظیفه مادریتان را بخوبی انجام دادید، خداوند به شما جزای خیر در دنیا و آخرت عنایت فرماید، من هم به نوبه خود تا آنجا که قدرت داشتم و در حد توانم بود زحمت کشیدم که الحمدالله با یاری و عنایت خدا توانستم تقریباً به یک جایی آن را برسانم، حتماً این شما را خیلی می رنجاند که با همه زحماتی که کشیدم ولی آخر آن را به نتیجه نهایی نرساندم ولی مادرم بدان دنیا دار گذران و عبور است و هر که سختی و رنج بیشتری بکشد روحش آزادتر و قلبش صاف تر میگردد، تقدیر الهی این بوده است که دانشگاه قبول شوم و بعد از دنیا بروم، شما راضی به رضای خدا باشید شاید خود همین حکمتی دارد که به همه بفهماند این ها که شهید میشوند، فقط برای مردن و کشته شدن ساخته نشدهاند و عده دیگری برای درس خواندن. من وظیفه خود را انجام دادم و اگر وظیفه ام درس خواندن بود به حول و قوه الهی به هدف خدمت اسلام و مسلمین واعلای کلمه حق با جدیت و تلاش مشغول درس خواندن میشدم ولی چه کنم که دشمن اجازه نداد و تقدیر الهی این بود که مرگ ما مایه نصرت و پیروزی باشد نه حیاتمان.
مادرم پس از شهادت من هیچ سستی و تزلزلی در خود راه مده و محکم و استوار با توکل به خدا مشغول زندگی باش و همینطور که ما را عاشق اسلام و اهل و بیت تربیت کردی دیگر برادران و خواهرانم را با قوت قلب و دل مطمئن تربیت کن.
هرگاه ناراحتی ها و مصیبت ها بر تو سنگینی کرد قرآن بخوان تا روحت تازه شود هرگاه دلت برایم تنگ شد به تکیه شهدا برو و عقده دلت را خالی کن ولی جلوی منافقان راحت طلب و آنها که زخم زبان میزنند محکم و استوار باش و بگو این قربانی را به خاطر خدا و دین خدا و پایداری انقلاب و سلامتی امام دادم و به آن قربانی افتخار میکنم. مادرم، خدا را شاهد میگیرم که به وجود شما افتخار میکنم و خدا را شکر میکنم که چنین مادری داشتم.
مادرم بدانید که حج شما از همین الان مقبول درگاه الهی است زیرا شما قربانیتان را زودتر فرستادید و خدا آنقدر من را لایق دانسته است که این فیض عظمی شهادت را نصیبم فرموده است، نعمتی که نصیب همه کس نمیشود.
من به قرآن خواندن خیلی علاقه داشتم و صوت قرآن را که میشنیدم روحم تازه میشد پس شما هروقت ناراحت شدید و خواستید گریه کنید قرآن بخوانید تا صواب و رحمت و برکت آن به روح من نائل شود.
ج) خطاب به برادران و خواهران خود:
در آخر چند کلمهای با برادران و خواهرانم دارم که شما الان مورد عنایت خدا هستید و بدانید که خدا به شما نظر دارد، پس کاری نکنید که موجب سرشکستگی اسلام و انقلاب را فراهم آورید؛ خدا خواسته است من با خونم به خدا خدمت کنم شما ان،شاءالله محکم درس بخوانید تا عزت برای اسلام و مسلمین فراهم آورید، خدا را در نظر داشته باشید و ذره ای از خط اسلام و انقلاب و امام عزیز منحرف نشوید و نسبت به مسائل انقلاب حساس و هوشیار باشید که وارثان انقلاب شمائید.
د) در پایان نامه:
"وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا"
شهادت میدهم بر وحدانیت خداوند یکتا و شهادت میدهم بر رسالت انبیاء و ختمیت آخرین آنها حضرت محمد بن عبدالله(ص) و امامت امامان بر حق که اول آنها علی بن ابیطالب، امام بلافصل شیعیان و آخر آنها حضرت حجت (عج) بالقسط و عدل و شهادت میدهم که قیامت، حق است و روز جزا، حق است، حساب و کتاب و میزان، حق است.
همه را به خدای بزرگ میسپارم و پیروزی و نصرت اسلام و انقلاب و امام عزیز را از خدا میخواهم.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»