Sut_Kongere_Shohada
Sut_Kongere_Shohada
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

معرفی کتاب «تنهای تنها»



? نام کتاب: تنهای تنها؛ خاطراتی از شهید علی (مهران) بلورچی

✒ مولف: مرتضی قاضی

? ناشر: یا زهرا (س)

? سال نشر: ۱۳۹۴


◼ معرفی:

کتاب «تنهای تنها» مجموعه خاطراتی از یکی از شهدای دوران دفاع مقدس است. شهیدی بسیار باهوش و منحصر به فرد به نام شهید علی (مهران) بلورچی که دیگران با بیان خاطراتی از زندگی این شهید زوایایی از زندگی او را به خواننده نشان دادهاند.
این کتاب از مجموعه کتابهای «فرزندان روح الله» انتشارات یا زهرا (س) است و شامل خاطرات افراد مختلف از شهید علی بلورچی می‌شود.


علی بلورچی یکی از ۵ شهید دبیرستان مفید است که همه در یک شب و در کنار هم در شلمچه شهید می‌شوند. این شهید که داستان زندگی‌اش ممکن است خیلی متفاوت از زندگی دیگر شهدا باشد، با مشکلات خانوادگی بزرگ شده است، اما آن قدر رشد می‌کند که رشته مهندسی برق دانشگاه صنعتی شریف را می‌گذارد و برای دفاع از اسلام و فقط برای خدا به جبهه می‌رود...
«نمی‌خواستمش»، «پا به پای بچه ها»، «از ما جلو زد»، «غذای فراموش نشدنی»، «جمع مفیدی‌ها»، «آبروی جبهه‌ای‌ها»، «شجاع دل»، «من اخراجش کردم»، «فشار قبر»، «عطر گل یخ»، «به خاطر امام»، «یک ترکش ریز» و «اینها زنده‌اند» عنوان تعدادی از خاطرات کتاب است.
این کتاب شامل یک صفحه نوشته و در مقابلش یک عکس تمام صفحه از آلبوم شهید علی بلورچی است و خواننده می‌تواند با ورق زدن کتاب هم نگاهی به کودکی‌های شهید بیندازد و هم برومند شدنش را تا زمان شهادت و در کنار دیگر رزمنده‌ها بودنش را دنبال کند.


مرتضی قاضی که کتاب به کوشش او گردآوری شده در قسمتی از مقدمه کتاب نوشته است:
«جرات نزدیک شدن به علی و زندگی اش را به خودم نمی‌دادم. حتی زمانی که مسئول گروه کنگره شهدای دانشگاه صنعتی شریف شدم، با بچه ها در مورد همه شهدا تحقیق کردیم، ولی پرونده علی آنقدر پر و پیمان بود که فکر می‌کردیم نباید به این زودی ها سراغش برویم. اما زندگی علی خیلی وقت ها ذهنم را مشغول می‌کرد. مخصوصاً که چند سال بعد زندگی مادر علی را در کتاب «محله های زندگی» خواندم. سال ۱۳۸۹ نوشتن کتابی در مورد سه نفر از دوستان علی که در مرکز تحقیقات جنگ راوی‌گری کرده بودند، به من سپرده شد. شهیدان «حمید صالحی»، «محسن فیضی» و «حسین جلایی پور». دو نفر از این شهدا، حمید صالحی و محسن فیضی به همراه شهید حسن کریمیان و «منصور کاظمی»، شب ۱۲ اسفند ۱۳۶۵ کنار علی در شلمچه شهید شده بودند.

زندگی این بچه ها که همه دانش آموزان دوره سه مدرسه مفید بودند، آن قدر در هم تنیده بود که برای نوشتن زندگی حمید و محسن و حسین، مطالب فراوانی در مورد زندگی علی بلورچی هم جمع آوری کردم. این مطالب به قدری بود که این امکان را برایم فراهم کرد بتوانم یک کتاب مستقل برای خود علی بنویسم. مسئله دیگری که من را به انجام این کار بسیار ترغیب کرد، فیلمی بود که از علی و دوستانش باقی مانده. فیلمی از آخرین جلسه هفتگی بچه های دوره سه مدرسه مفید چند هفته پیش از شهادتشان که در آن علی بلورچی مطلب عجیبی را در مورد انتخاب شهادت بیان کرده و هر کسی را به فکر فرو می‌برد. دیدن این فیلم که در آن حرف های علی محور جلسه است، باعث شد که احساس کنم علی و روحیاتش را بیشتر شناخته‌ام...»


در قسمتی از متن کتاب هم از زبان مادر شهید آمده است:
«اولین روزی که مرگ بر شاه گفتم، محرم بود. اعلامیه های امام را که می‌خواندم، حرف های دلنشین و درستی بودند. زبان امام، زبان خودمان بود. احساس می‌کردم قلب و دلم با امام است. دیگر با بچه هایم همراه شده بودم. تظاهراتی نبود که از دستمان برود. با آنها جلسات کانون توحید هم می‌رفتیم. برنامه سخنرانی ها را توی تظاهرات اعلام می‌کردند. مدتی بعد از انقلاب هم این جلسات ادامه داشت. سخنرانی های کانون توحید، من را با شریعتی و مطهری آشنا کرد. کتاب هایشان را می‌گرفتم و با مهتاب می‌خواندم. کتاب ها برای مهران سنگین بود. مهران کمتر می‌خواند. حجاب هم گذاشته بودم. من قبل از این که با حسین ازدواج کنم، بهایی بودم. وقتی با حسین ازدواج کرده بودم، اقوامش فکر می‌کردند برای آن که بتوانم با حسین ازدواج کنم، مسلمان شده‌ام. بعدها وقتی رفتار و طرز فکر مهتاب و مهران را می‌دیدند، تعجب می‌کردند که شباهتی به پدرشان ندارند.»


  • defapress.ir


@sut_kongere_shohada

کنگره شهدای دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید