پا به دنیای پررمزوراز مدیریت میگذارند. گاهی این اتفاق از روی اجبار میافتد.
برای مثال به دلیل ترک یکی از اعضای کلیدی و مهم از سازمان بلافاصله سازمان به فکر جایگزین کردن میافتد و کارمند جوان و بیتجربهای را انتخاب میکند.
کیفیت مدیریت به میزان شناخت مدیران از خود و مدیریت بستگی دارد.
متأسفانه، بسیاری از مدیران بیشتر دوست دارند موردتوجه قرار بگیرند تا اینکه سطح کیفیت مدیریت خود را ارتقا دهند و بیشتر به مدیریت تمایل دارند بهجای اینکه به فکر بهبود کارهایی باشند که از پس انجام آن بهخوبی برنمیآیند.
در ادامه به بررسی چهار اشتباه متداولی میپردازیم که بسیاری از مدیران مرتکب میشوند.
اکثر مدیران کنترل کردن را با اختیار دادن به دیگران اشتباه میگیرند.
مدیریت ازنظر بیشتر افراد به معنای دستور دادن به دیگران است؛
اما مدیران واقعی امرونهی کردن به دیگران را فقط اتلاف وقت میدانند و ترجیح میدهند تا زمان خود را صرف تشکیل گروههایی کنند که میدانند که از عهده مدیریت کارها برمیآیند.
یک مدیر موفق شخصی نیست که تمام افراد همیشه از او درخواست کمک کنند بلکه نسبت به تشکیل گروهها آگاهی و اطلاعات کافی دارد و از افراد توانا و بااستعداد دیگر بهمنظور تمرکز و یافتن راهحل برای مسائل مهم کمک میگیرد.
برای بسیاری از مدیران عنوان بیشتر از نیازمندیهای شغل دارای اهمیت است.
بیشتر مدیران به عبارت “من مدیر هستم به همین دلیل باید به حرفهایم گوش دهید.” تکیه کرده و پافشاری میکنند.
متأسفانه، اکثر مدیران بیشتر به سرپرست، معاون یا مدیرعامل شدن اهمیت میدهند و
مسائل سطحی برایشان اهمیت بسیاری دارد برای مثال میخواهند نامشان روی در اتاق مدیریت دیده شود، منظره دفتر کارشان عالی باشد، نامشان در لیست اسامی پیشنهادهای کاری، نفر اول باشد و درازای انجام کارها و وظایفی که به عهدهدارند پاداشهای کلان دریافت کنند؛
اما مدیران حقیقی به چنین مسائل پیشپاافتادهای اهمیت نمیدهند.
جالب است افراد زمانی که فقط یک کارمند ساده هستند عاشق مقام مدیریت هستند و
جالبتر اینکه بهمحض مدیر شدن ناگهان این احساس به آنها دست میدهد که باید کمتر از دیگران زحمت بکشند و
ضمناً انتظار حقوق، تعطیلات بیشتر و همچنین رفتارهای متفاوتی را از سوی دیگران دارند.
اما مدیران واقعی بهمحض مدیر شدن سختتر از گذشته کار میکنند،
بهموقع و پیش از سایر کارمندان در محل کار حاضر میشوند و آخرین فردی هم هستند که آنجا را ترک میکنند.
بیشتر مدیران رفتاری مشابه رفتار مدیران خوددارند. هیچ مدرسه عملی برای یادگیری نکات مدیریتی در دسترس نیست.
کلاس خاصی هم در مقطع متوسطه، دبیرستان یا حتی دانشگاه برای آموزش مباحث مدیریتی وجود ندارد.
بلکه مهارتهای مدیریتی از مدیری به مدیر دیگر منتقل میشود و بسیاری از افرادی که پا به عرصه مدیریت میگذارند رفتاری مانند مدیرانشان با دیگران دارند.
بااینحال مدیران واقعی، اغلب روشهایی را چهکار میبرند که مدیرانشان برای مدیریت استفاده میکردند.
به تاکتیکهایی که دارای انگیزه بوده فکر میکنند و تاکتیکهای دارای نقص را هم بررسی کرده سپس بر اساس تجارب خود، درباره چگونگی مدیریت اطرافیان تصمیمگیری میکنند.
آنها دائماً به فکر افزایش مسئولیتپذیری در کارمندان و یافتن راههایی برای تقویت کار آیی خود هستند.