ویرگول
ورودثبت نام
رسول والی سیچانی
رسول والی سیچانی
خواندن ۳ دقیقه·۳ ماه پیش

قلندرهای نایاب، قلعه های بیشمار - قسمت اول


با تشکر از آقای هندوانه فروش و آقای سمیعی که بخش کامنت های پست قبلی بنده رو با نوشته های مفصل و موشکافانه خودشون زینت دادن... باید همینجا اعتراف کنم که کامنت های طولانی این دو بزرگوار رو کامل و دقیق نخوندم و به لایک بسنده کردم... همینجا از هر دو عزیز عذرخواهی میکنم...

اما چرا کامل نخوندم؟

خیلی وقت ها وقتی یه مجادله پیش میاد بین دو نفر، من فقط میشینم و نگاه می کنم و به این فکر می کنم که مشکل کجاست؟ چرا این دو نفر دارن با هم بحث می کنن؟

آیا مشکل از باورهاست؟ مثلا یه نفر اعتقاد داره درآمد یه نفر باید زیاد باشه یکی اعتقاد داره باید کم باشه؟

یا مثلا یکی موافق واردات خودروه و یکی نیست؟

به نظرم مشکل این نیست. یه سری مفاهیم هستند که همه ما در اونها توافق داریم. همه موافقیم که با همین پول پراید بتونیم تویوتا بخریم. موافقیم که رفاه باید باشه و مافیا نباشه. موافقیم که پیشرفت خوبه و رفاه ضروریه. ولی چرا با هم بحث میکنیم؟

من این رو خیلی زیاد دیده م که دو نفر که دقیقا اعتقادات مشابهی دارن، شدیدا با هم بحث می کنن. یکی از دلیل هاش بنظرم اینه که ما هر کدوم نگاهمون به جهان در درون جمجمه خودمونه، و نمیتونیم از درون جمجمه ی یه نفر دیگه به جهان نگاه کنیم. همون کاریکاتور معروف که یکی وایساده اینور و میگه این عدد 6 هست و یکی اونور وایساده و میگه این عدد 9 هست و هردو دارن درست میگن.

هر دو دارن درست میگن و هنوز با هم بحث می کنن و این باعث تاسفه. چیزی که بیشتر باعث تاسفه اینه که خیلی وقت ها در جریان این بحث ها خیلی از حرمت ها هم متاسفانه شکسته میشه و آب هایی روانه میشه که به سختی به جوی بر میگردن.

توی پست قبلی بنده، آقای سمیعی و هندوانه فروش هردو به مفاهیم انسانی پاکی معتقدند. ولی باز باهم بحث می کنند.

بنظرم هیچکس از درآمد بالای کسی ناراحت نمیشه، به شرطیکه عادلانه و بدون کمک گرفتن از رانت، فساد و مافیا به اون دست پیدا کرده باشه.

کسی که بیشتر زحمت میکشه حتما باید پول بیشتری به دست بیاره و حتما نباید هیچ سقفی برای درآمد هیچکسی وجود داشته باشه. من حتی موافق نیستم که از پولدارها بیشتر مالیات بگیریم چون با این روش داریم پولدار بودن رو تنبیه می کنیم و فقیر بودن رو تشویق.

یه جراح حتما باید درآمدش صدها برابر یک هندوانه فروش باشه. اما وقتی اون جراح و اون هندوانه فروش هجده ساله بودند، آیا فرصت های برابری برای جراح شدن داشتند؟

همین نداشتن فرصت های برابر باعث میشه هندوانه فروش از جراح متنفر باشه. چون خودش رو در لباس جراح تصور می کنه که فقط بخاطر اینکه پدر پولداری نداشته، نتونسته جراح بشه. شاید حتی جراح خیلی بهتری هم میشد، اما این فرصت از اون و از جامعه گرفته شده. پس میشه نفرتش رو درک کرد.

از طرفی آقای جراح خودش رو متفاوت از هندوانه فروش میدونه چون جامعه سالهاست به کسی که ماشین بهتری داره احترام بیشتری میذاره. و این همه ش تقصیر جراح نیست بلکه وظیفه حکمرانی بوده که طوری فرهنگ سازی کنه و طوری حکومت کنه که بنز سوار حس نکنه از پراید سوار آدم بهتریه.

بازم حرف دارم ولی از اینجا به بعد وارد یه فاز دیگه میشه پس تو پست بعدی می نویسم...


فرهنگ سازیهندوانه فروشکتاب قلندر و قلعهسهروردیعرفان و فلسفه
آقای ریس جمهور!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید