ای کاش بشود بارها و بارها، در هستیهای گوناگون، زیستن را تجربه کرد! فکرش را بکن! دیدار بعدی ما در عصر دیگری باشد؛ صدها سال پس از امروز! آنجا که در شلوغی خیابانی، تلاقی نگاههایمان، یادهایمان را به این آشنایی دور بیندازد، احساس کنم که پیش از این تورا جایی دیدهبودم! اما به یاد نیاورم که زمانی حوالی قرن پانزدهم شمسی، در سایهات نشستهباشم؛ و به یاد نیاوری که روزگاری درختی بودهای در حاشیهی امن جادهای که مسافری برایش شعری خواندهبود.