صبح تشییع بزرگ مرد ، شهید حاج قاسم سلیمانی، نگاشته شد:
.
یزید در این اندیشه بود که با قتل حسین (ع) پیروز میدان خواهد بود...
و جز با عشق و اخلاص کسی جانش را حسینی هدیه به معشوق نمیکند!
آنها که امروز استوارتر دشمنشان میخوانیم، واهمهای آنچنان از نام تو داشتند که از آسمان، بی آنکه صلابت نگاهت دستهایشان را بلرزاند و پاهایشان را میخکوب زمین کند، شبی بر سرت آتش باریدند و سحر نور تو پیش از آفتابِ بیرمق بر جهانیان طلوع کرد و حالا واهمهای مضاعف تنهایشان را به لرزه انداخته است.
آنان نه تو را که روح و جان ما را بمباران کردند و بر سینه های ما داغی چنان زدند که خاکستر دلهایمان را نه چیزی جز انتقامی سخت نمیآرامد و خشممان را جز نابودی دشمنان خوار و زبونِ امتمان فرو نمیدارد و بغض مملو از فراقمان را آغوشی جز شهادت به لبخند بدل نخواهد کرد.
(نسل سومی بودیم و) زیر سایه ی امنیتی که تحفه ی مجاهدت تو بود، این چنین به چشمهای خود ندیده بودیم که غایت عشق فنای در معبود است و در عوض معبود عاشقانش را اینگونه زندگی جاودانه میبخشد و عزت جز برای خدا و مومنانش نخواهد بود، ناگهان شهادتت محاسبات را بهم زد؛ غربت را به وطنت بدل ساخت و وطنت را یکپارچه به حاج قاسم! خواب آرام دشمنانت را ربود و کابوس وحشتناکتری به آنان تحمیل کرد و خداوند پاداشی که نه در حساب بیاید بر تو ارزانی داشت...
با شوق دیدار پروردگارت رفتی و آغشته به خون بازمیگردی، خونبهایت را اما چه کسی از دشمنان تاب پرداختن دارد! خونبهایت را با چه میتوان همارز داشت و این سوز جگرها را چه میتواند آرام کند! رفتنت گرد غمی بیپایان بر روحمان نشانده و اشکهای معلقمان دیگر جایی برای ماندن ندارند و باز هم کم است، در فراق تو اشک ریختن نه خون گریستن هم کم است! خون بهایت را اما استوار و با صلابت چون خود تو که مصداق بارز اشدا علی الکفار و رحما بینهم هستی از دشمنان میستانیم!
پیراهن مشکی را نه به رسم عزاداری که به نشان بیرق مبارزه بر تن میپوشانیم، ما ملت امام حسینیم! ما ملت انتظار قائمیم!
.
.
پس از تحریر: در دعای عهد با صاحب زمانمان میخوانیم: واعمر اللهم به بلادک. خداوندا سرزمین هایت را با وجود او آبادانی ببخش! اللهم اکشف هذه الغمه عن هذه الامه بظهوره. خداوندا این غم را از این امت با ظهورش بگشا! و در پایان: انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا، آن ها ظهورش را دور میبینند و ما آن را نزدیک می دانیم!
#وهوالمطلوب
#منم_ای_نگار_و_چشمی_که_در_انتظار_رویت
#ط_نصراوی