ویرگول
ورودثبت نام
تبلور مهر
تبلور مهر
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

شاد يا شرور؟

رنگ قرمز را که به شکل منحنی، روی لب‌هایش می‌مالد، به آزمودن طرح لبخند می‌پردازد. جسمش در کنار آدم‌هایی‌ست که مشغول کاری مشترکند، اما طرح آرزوهایی متفاوت، روی بوم افکارش می‌اندازد.

نام فیلم را که می‌شنیدم، به‌خاطر تیپ شخصیتی ابر شرور آن، دائما از تماشایش فراری بودم. آرایش چهره‌ای مضحک، با چشمانی که شرارت از آن‌ها می‌بارد.

بلاخره به تماشایش می‌نشینم. داستان از تصویر دلقکی شروع می‌شود که مثل عروسک خیمه‌شب‌بازی برای یک شرکت کار می‌کند. اوضاع شهر به‌هم ریخته است. مردم از تنگنای اقتصادی و فقر زجر می‌کشند. “آرتور” خیال کمدین بودن در سر دارد و مُهرِ دلقک بودن به چهره. قدم‌هایش بی‌قرارِ قرار یافتن روی صحنه‌ی نمایش استنداپ کمدی هستند، اما خودش جلوی یک مغازه‌ی ورشکسته، با حركات موزون به دنبال مشتری، چپ و راست می‌رود.

تیرِ تحقیر، از زوایای مختلف روح آزرده‌اش را نشانه رفته است. در تقلای شهرت مى‌سوزد. می‌خواهد دیده شود. آرزوی نشاندن لبخند بر لب‌های مردمان شهر، دارد. اما می‌داند که آرزویی محال است. پس شروع به خنده می‌کند، قهقهه می‌زند، آن‌قدر بلند می‌خندد که دیوارها به لرزه می‌افتند. انگار که بخواهد به‌جای تمام مردم شهر بخندد! میان خنده‌های بلند، گوشه‌ی چشمانش خیس می‌شود.

او‌ مبتلا به یک اختلال روانی است. شاید این ماجرا، در لباس دلقک چندان به چشم نیاید، اما روند زندگی اجتماعی‌ آرتور را شدیدا مختل می‌کند. تحقیرهای پی‌درپی، و کتک‌خوردن‌های در پی آن، او را مجاب می‌کند که هدیه‌ی دوستش را که بپذیرد. هدیه‌ای که یک اسلحه است.

ابتدا فقط حامل آن بود اما وقتی با دیده‌شدن سلاح، از کار اخراج می‌شود، زندگی‌ برایش رنگ تازه‌ای به خود می‌گیرد. این‌بار اسلحه نه تنها دیده می‌شود، بلکه شلیک هم می‌کند. آرتور در لباس دلقک بود. سه‌ مرد مشغول تحقیر و آزردن یک خانم در مترو بودند. آرتور که زخم‌خورده‌ی تحقیر و غصه‌دارِ اخراج‌شدنش بود دچار حمله‌ی روانی و خنده‌های بی‌پایان می‌شود. توجه آن سه‌نفر به سمت او کشیده می‌شود و شروع به اذیت کردن آرتور می‌کنند. گلوله‌ی اسلحه یکی پس از دیگری شلیک می‌شود. آن سه، می‌میرند.

از قضا، آن سه‌نفر کارمند ثروتمندترین مرد شهر به‌نام “توماس وین” بودند که کاندیدای شهرداری است. با پیچیدن این خبر در شهر، چهره‌ی دلقک به‌عنوان نماد مبارزه با سرمایه‌داری و فساد سیاسی بر چهره‌ی مردمان معترض می‌نشیند. داروهای آرتور به‌خاطر عدم حمایت دولتی و لغو بیمه‌های درمانی قطع می‌شود. بیماری‌اش شدت می‌یابد. چهره‌اش را پشت نقاب دلقکی که روی مردم شهر را پوشانده می‌بیند. حس دیده‌شدن، مشهور شدن و مفیدبودن می‌کند. این‌بار با انتخاب خودش شلیک می‌کند. و شلیک‌ها ادامه می‌یابند.

در یکی از صحنه‌ها، با رقص و حرکات موزون از پله‌های ارتفاعی بلند، پایین می‌آید. و در همین حین، از بلندای انسانیت هم سقوط می‌کند. دستانش بارها و بارها به خون انسان‌های متعدد آلوده می‌شود. انسان‌هایی که به نوعی از دستشان آزرده و دل‌ریش شده بود.

ضعف شخصیتی، شرایط محیطی نامساعد، مشکلات اجتماعی، فقر و دیگر عوامل دست به دست هم دادند تا از انسانی که عمری آرزوی خنداندن دیگران داشت، یک ابر شرور فوق عادت بسازند.

«جوکر»، فیلمی که از ابتدا تا لحظه‌ی آخر ذهن را درگیر می‌کند، سرشار از پیام است برای مردم عادی، مردم صاحب منصب و مردم صاحب علم. در آخر چیزی جز تحسین نمایش‌نامه‌نویس نداشتم. که البته نویسندگی، تهیه‌کنندگی و کارگردانی به‌عهده‌ی یک نفر بوده است.”تاد فیلیپس” در پردازش شخصیت، و خلق صحنه‌های نمادین فوق‌العاده عمل کرده است. طوری که هر تصویری بارمعنایی خاص خودش را دارد، اما زیر سایه‌ی هنرمندی فیلیپس، این معناها جار نمی‌زدند.

مهديه پوراسمعيلتبلورمهرتبلور مهرتیپ شخصیتی
مهدیه پوراسمعیل هستم. تمامِ خلوتِ من، خواندن است و نوشتن. کانال تلگرام: t.me/tabalvoremehr_me
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید