زن است، با تمام جلوههای زنانگی. معصومیتِ نگاه، لطافت زبان، آراستگی فکر و غنای اندیشه.
اما طهارتِ طاهره، به صافیِ آب زلالیست، که ریشههای درخت افکارش را با آن پرورده است.
نمیخواهم برایتان از زندگینامهی یک شاعر بنویسم، همچون هدفى با يك جستجو در ویکی ادبيات هم محقق مىشود.
آرمانم از نگاشتن این نوشتار، شراكت با شما در حس پویایىِ خطوط پررنگ یک کتاب است.
اگر برچسبِ ناشكيبايى به من نزنيد، بايد بگويم كه پس از خواندن مقدمهی کتاب، سریع به بخش آخر آن دویدم. بیآنکه متوجه بخش اصلی کتاب باشم.
در انتهای کتابِ «مجموعه اشعار طاهره صفارزاده»، "نشرِ پارس كتاب" گفتوگوی جذابیست از محمدحقوقی (شاعر و منتقد معاصر) با دکتر طاهره صفارزاده. نزدیک به چهل صفحه از کتاب، به این مصاحبهی جذاب اختصاص یافته است که با خواندن سطر به سطرِ آن و دقت در پاسخهای این بانوی فکور، بيش از پيش به بلندای ابعاد شخصیتیاش پی بردم.
قبل از خواندن مصاحبه، آنچه که من دربارهاش میدانستم همین بود؛«يك شاعر زن انقلابی، مفسر قرآن و استاد دانشگاه»
اما در ميان خطوط متن مصاحبه، چیزی که يافتم، فراتر از اینها بود. اولین چیزی که شاخکِ حواسِ من را تيز كرد، اسامی مختلفى از شاعران و نويسندگان در اقصینقاطِ جهان بود كه در لابلای گفتارش، از آنها ياد مىکرد. پرواضح بود که در تجربهی زیستهاش جایگاه عميقى داشتند. و از آن مهمتر صمیمیت نهفته در کلامش با این افراد من را به دنبال یافتن سررشتهی این مطلب کشاند.
آنجا بود که فهمیدم در برههای از زندگی برای ادامه تحصیل به انگلستان رفته، و بعد به جمع نویسندگان بینالمللی در دانشگاه آیووا آمریکا پیوسته است. ارتباط ادبیاش با این جمع به قدری وسیع بوده که شماری از آنها کتابشان را پس از تایید دکتر صفارزاده به دست چاپ میسپردند.
به نظرتان جالب نیست؟ این که دفتر شعر«چترسرخ» او بسیار مورد توجه آهنگسازان در کشورهای غربی بوده است. و مجموعهی اشعارش به زبانهای مختلف -ازفرانسه، آلمانی، اسپانیولی و عربی گرفته تا چینی، ژاپنی و اردو- ترجمه شده است؟! اما من و شما چقدر با این دفتر شعر آشنا هستیم؟
سرودههای انگلیسی این مجموعه، در برخی کشورها -ازجمله بنگلادش- بهعنوان واحد درسی تدریس میشوند. و برخی از اشعار آن مایهی انگیزش تعدادی از موسیقیدانان برای خلق آثارشان بوده است. از جمله "یوآخیم ف.و. اشنایدر" موسیقیدان آلمانی و "دیوید فدرولف" موسیقیدان آمریکایی.
او پس از چندی به ایران بازمیگردد و در دانشگاه ملی آن زمان(شهید بهشتی اکنون) مشغول تدریس میشود.
یک نمونه از اشعار دکتر طاهره صفارزاده را باهم بخوانیم؛
وقتی که از کلیشههای شعر معاصر به تنگ میآید چنین میسراید:
« من از مداومت پنجره
دریچه و در
میان شعر زمانم به تنگ آمدهام
چقدر آینه
چقدر ماهی
چقدر مصلوب
مگر فضای اینهمه تنهایی کافی نیست
که من چنان برهنه شوم
که هیچ آینه نتوان گفتن
و چنان فریاد شوم
هیچ پنجره نتواند شنیدن
مگر نشستن تکسرفه در فضای شبستان
چقدر طولانیست
که چوپانان به هیأت گرگ درنده میآیند
و گله دستخوش تفرقه است
و داوری را باید از روی دست هم نوشت»
تفاوت! تفاوت را در این شعر حس میکنید؟ تفاوتی که برخاسته از استقلال فکرى و سبكى اين شاعر است.
اشعار و نوشتههایش، نشان از استحکام بنیانهای فکری، بینش عمیق و جهان بینیای قوی دارد که در بیان قدرتمند او بسیار مشهود است.
میخواهم به برخی از پاسخهای جالب توجه ایشان در مصاحبهی مذکوراشاره کنم. جالبترین دیدگاهاش دربارهی آهنگ شعر است؛ اینکه او وزن را فریبندهای میداند که کار اصلیاش تحمیل انحراف به شعر است.
وقتی اینچنین بیان میکند؛« میخواهید حرفی را بزنید متوجه میشوید کلماتی که حرف شما را میزنند در آهنگی که شروع کردهاید نمیگنجد. خوب دنبال کلمه میگردید. در این دنبال گشتن دوچیز اتفاق میافتد. یکی اینکه طبعا سیلانی که به هنگام خلق هست، معطل میماند و منحرف میشود و دیگر اینکه کلماتی که در آن آهنگ میگنجند، مفاهیم دیگری را با خود میآورند.»
قطعا با خود میگویید این مطلب چندان هم بکر نیست، و پردازندگان شعر معاصر، پیشتر مشابهاش را گفتهاند. اما مطلبی هست که پیش از صفارزاده، در کاروان اندیشهی شاعران معاصر، جايگاهى نداشته است. و آن مفهوم پرمحتوایی به نام « طنین در معنا»ست، که جانشینی شایسته برای آهنگ بیرونی شعر میداند.
وقتی صحبت از شعر هست، مجموعهای از زیباییهای ادبی موردنظر است که در قالبی مشخص، گرد هم آمده باشند. و برای ایفای نقشی به جهان عرضه شوند. دکتر صفارزاده وزن را مانعی برای بروز صحیح رسالت شعر میداند. به گمانم وزن را همچون دستگاه برش بدون انعطافی میبیند که دانستهها را همچون خمیری در خود میکشد، و خروجیاش در شکل و قالبى يكسان عرضه میشود. آنوقت مفاهیم فدای واژگان و تعقیدات دشوار میشوند.
اما نگاه دیگری هم هست که مانع از كشاندن اشعار ايشان در دستگاه وزن و تقطیع افاعیل عروضیست. و آن نگاه در کلام محکم و استوار ایشان، چنين جای گشته است؛«والله بزرگترین حسن وزن که اثر تخدیرکنندهی آن باشد، به نظر من بزرگترین عیب آن است.» از دید ایشان، وزن و آهنگ در شعر، ناخودآگاه مخاطب را چنان درگیر زیبایی ظاهرى خود میکند که مخاطب نمیفهمد کی، و چطور مطلب تا عمق وجودش اثر کرد! این جذابیت، ذهن و فکر خواننده را مختل میکند و در جان و رواناش تاثیر میگذارد. تا جایی که نمیفهمد چهچیز به خوردش داده شده است. همچنین خود شاعر را هم از توجه به درون وامیدارد. طورى كه برون بر درون برتری مىیابد.
مطلب را چنین به کمال میرساند که؛«من در شعر به حرکت و انرژی که خون و نبض زندگی امروزند، معتقدم. باید کلیت یافتن شعر مطرح باشد. و وقتی کلیت در یک شعر مطرح بود هر کدام از اجزای آن، «بعد معنایی» یا طنینی خواهند شد که پیوستگی آنها حرکت و انرژی ایجاد میکند و درنتیجه بالایی خوابآور آهنگ، جایش را به ضربههای بیداری میدهد.»
محمدحقوقی در مقدمهی این کتاب، به نقل قولی از “اگوست کنت” اشاره میکند که میگوید؛« افسوس که آدمی نمیتواند از پنجره به عبور خود در خیابان نظر افکند.»
با نگاه به این مضمون، خانم دکتر طاهره صفارزاده به شکلی مطلوب از پنجرهی عقل،شعور و احساس توانستهاست به اشعار و افکارش نظر کند و درصدد ترفیع آنها برآید.
تبلورمهر