"وقتی با رعایت انصاف به تصمیم دولت قبل برای ورود به خاورمیانه نگاه میکنم- چون این بدترین تصمیمی بود که در تاریخ این کشور گرفته شد... میدانید، ما 8 تریلیون دلار در خاورمیانه هزینه کردهایم. در ازای آن چه داریم؟ اما اوضاع دارد به خوبی به سمت دیگری پیش میرود."
جملات فوق، بخشی از اظهارات دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا در مصاحبه با فاکس نیوز (اردیبهشت ۹۹) است. هرچند که او حضور آمریکا در منطقه را تنها به دولت پیش از خود، تقلیل داده اما واقعیت آن است که این حضور، دارای سابقه ای طولانی به درازای چند دهه است.
⭕همانطور که در قسمت پیشین گفته شد، بیتردید اهمیت منطقه خاورمیانه برای قدرت های جهانی و به ویژه آمریکا، در حدی حیاتی و راهبردی است. به طور خاص درباره آمریکا علاوه بر اهمیت منابع انرژی و ژئوپلتیک منطقه، دو شاخصه دیگر نیز اهمیت منطقه را بیش از پیش افزایش داده اند:
اول: وجود رژیم اسرائیل که میزان حضور لابی های سیاسی - مالی - رسانه ای و نظامی آن در مجامع تاثیرگذار آمریکا، درحدی گسترده و انکارناپذیر است. (کافی است به حضور روسای جمهور و مقامات ارشد دولتی آمریکا در دوران فعالیت رسمی و نیز مبارزات انتخاباتی در جمع لابی های صهیونیستی توجه کنید. به عنوان نمونه، یکی از لابی های موثر صهیونیستی، اِی پَک، با حدود ۱۰۰ هزار عضو است که سالها پیش جهت ترمیم وجهه صهیونیستها در آمریکا ایجاد شد و اکنون به یکی از متنفذترین لابیهای موجود در آمریکا، درراستای حمایت از منافع اسرائیل و تصویب قوانین یا فرمانهای اجرایی در جهت حمایت از این رژیم تبدیل شده است. )
دوم: علاقمندی آمریکا بعد از جنگ بین الملل دوم به ایفای نقش "پلیس جهانی" : بعد از اتمام جنگ بین الملل دوم، میزان روزافزون وابستگی سیاسی و اقتصادی کشورهای اروپایی به آمریکا به علت تخریب زیرساختها و نیاز فوری به دریافت کمکهای مالی- نظامی از این کشور، باعث شد تا به تدریج آمریکا درکنار برقراری سیستم تبادل جهانی دلار و وابستهسازی بازارهای اقتصادی دنیا به این ارز و مشارکت در سهام بسیاری از شرکت های بزرگ و درنتیجه وابسته نمودن این شرکت ها به خود، اقدام به تاسیس پایگاه های نظامی در کشورهای مختلف جهان کرده و بدین ترتیب نفوذ و حضور نظامی خود در جهان پسا هیتلر را افزایش دهد، به گونه ای که هم اکنون آمریکا در حدود ۱۵۰ کشور جهان، دارای پایگاه یا ایستگاه نظامی است که نشانگر آن است که آمریکا به نوعی خود را بعد از جنگ بین الملل دوم به عنوان مسئول برقراری نظم و امنیت بین الملل - البته درکنار تلاش برای حفظ منافع خود در بحرانهای رخ داده - تعریف کرده است. این باور هماکنون در میان مقامات ارشد آمریکا از هر دو حزب اصلی به نحو آشکاری نفوذ یافته که "حل هر مشکل یا بحران بزرگی در جهان نیاز به مداخله آمریکا(به عنوان پلیس جهانی) دارد تا هم اعتبار جهانی آمریکا به طور دائمی حفظ شود و هم اینکه منافع آمریکا در بحرانهای مختلف مورد بیتوجهی قرار نگیرد."
?️درارتباط با پایگاههای نظامی آمریکا در جهان، تمام این پایگاهها در یک سطح از سطوح عملیاتی نیستند و شامل پایگاه هایی از سطوح کوچک تا سطوح فعالتر و بزرگتر میشوند. مجموعهای از اصلیترین و فعال ترین این پایگاهها در منطقه خاورمیانه قرار گرفته که تحت فرماندهی مشترک "سنتکام = فرماندهی بخش مرکزی نیروهای ارتش آمریکا در خاورمیانه - شرق آفریقا و آسیای مرکزی" میباشد. این مجموعه در سال ۱۹۸۳ و بعد از احساس نیاز مقامات آمریکایی مبنی بر لزوم برنامه ریزی درمورد مواجهه با ایران - مدیریت جنگ عراق-ایران و اجرای پشتیبانیهای لجستیکی- اطلاعاتی از ارتش صدام در این جنگ و همچنین مقابله با تبعات انقلاب اسلامی ایران در کشورهای منطقه تشکیل شد و در طول نزدیک به ۴۰ سال فعالیتش، در بسیاری از رخدادهای منطقه (ازجمله "ترور سردار سلیمانی") نقش ایفا کرده است.
?️همانطور که گفته شد مقامات و تصمیم گیران آمریکایی درکنار تعریف جایگاه پلیس جهانی برای خود در جهت برقراری نظم و امنیت در جهان، به دنبال حفظ منافع خود در بحرانهای رخداده نیز هستند. نمونه بارز این امر، اجازه به برخی کشورهای منطقه خاورمیانه برای راه اندازی جنگ وسیع در سوریه - اجازه به ورود هزاران نیروی تروریستی از کشورهای دیگر به خاک این کشور و تاسیس پایگاه نظامی در آن جهت پشتیبانی از گروههای مخالف دولت سوریه(و نیز استفاده از نفت سوریه با پوشش برخی نیروهای کرد) بود که درتضاد با "تعریف آمریکا از خود به عنوان حافظ و تامین کننده نظم و امنیت بین المللی و نیروی مبارزهگر با تروریسم" بوده است، چرا که اقدامات فوق همگی برخلاف ادعای مقامات آمریکایی منجر به تقویت تروریسم - تقویت ناامنی و بینظمی در سوریه و کشتار بخش بزرگی از غیرنظامیان توسط گروههایی نظیر داعش - جبهه النصره - تحریرالشام و ... شده است.
⭕ اما شاید یک سوال مهم که به ذهن خطور کند، این باشد که آمریکا تا چه زمانی میخواهد به حضور خود در منطقه به ویژه در ابعاد نظامی- امنیتی و نیز در حوزه حمایت از رژیم اسرائیل ادامه دهد؟ آیا این تلقی درست است که وجود ارزش هایی استراتژیک و راهبردی برای آمریکا در خاورمیانه و ماهیت سیستم سیاسی این کشور، اجازه نخواهند داد که آمریکا هرگز و به هیچ قیمتی حاضر به خروج از منطقه نشود؟
?️واقعیت، آن است که برای پاسخ به این پرسش باید دو مؤلفه مهم مدنظر قرار گیرد:
۱. مهم ترین عامل تداوم یا عدم تداوم حضور آمریکا در منطقه، محاسبه "سود و زیان" این کشور در ابعاد مختلف اقتصادی- نظامی و امنیتی در منطقه است. طبیعتا اگر هر دولتی در آمریکا به این نتیجه برسد که کفه سود آمریکا در منطقه بیشتر بوده یا منافع آمریکا با ادامه حضورش بیشتر تامین میشود، تمایل به استمرار حضورش خواهدداشت و اگر به این نتیجه برسد که کفه زیان و شکست های متوالی در منطقه برایش سنگین تر میگردد، تمایل به کاهش حضور در منطقه خواهد داشت. لذا در این زمینه با اقداماتی نظیر: افزایش توان و ابزارهای بازی ایران و اعضای محور مقاومت در مقابله با آمریکا - افزایش قدرت بازدارندگی و تحمیل شکست هایی به طرف مقابل در حوزه های اقتصادی (با قدرتمند سازی اقتصاد کشور ؛ برقراری روابط راهبردی با کشورهای دیگری غیر از آمریکا یا متحدین نزدیک به آن؛ مایوس سازی آمریکایی ها از نتیجه بخشی تحریم بر اقتصاد کشور) - حوزه های سیاسی (گسترش رابطه با کشورهای همسایه؛ گسترش دایره کشورهای مقاومت یا متحدین آن در منطقه ؛ گسترش کمی و کیفی گروه های مقاومت و توانمندسازی آنان از جهات مختلف) - حوزه های نظامی(افزایش توان نظامی و دفاعی کشور) و حوزه های امنیتی(خنثیسازی نقشه های امنیتی آمریکا و متحدین آن در رابطه با ایران و نیز طراحی نقشه های امنیتیِ متقابل در پاسخ به آنان و درجهت وارد ساختن ضربات امنیتی به این کشورها) ؛ میتوان بازه زمانی - کمیت و عمق حضور آمریکاییها در منطقه را به تدریج کاهش داد.
۲. دومین عامل موثر در تداوم یا عدم تداوم حضور آمریکا، میزان وابستگی مقامات آمریکاییِ تصمیم گیر در دولتها و دوره های مختلف کنگره، به لابی های عربی یا صهیونیستی است. هرچند واقعیت آن است که کمتر شخصی از مقامات ارشد آمریکایی وجود دارد که به گونه ای تحت تاثیر این لابی ها نباشد، اما میزان این تاثیرپذیری مابین مقامات آمریکایی، طبیعتا متفاوت است و هر میزان که وابستگی و تعلقات صهیونیستیِ مقامات تصمیم گیر آمریکا یا تاثیرپذیریشان از لابیهای ضد ایرانی بیشتر باشد، امکان خروج آمریکا از منطقه کمتر بوده و هرچقدر این تاثیرپذیری کمتر باشد، امکان خروج بیشتر خواهدبود.
?️در بررسی همزمان دو عامل فوق، عامل نخست بسیار مهم و تاثیرگذارتر از عامل دوم است ؛ چرا که به هرمیزانی هم که برخی مقامات آمریکایی علاقمند یا وابسته به جریانات عبری - عربی باشند ؛ در صورتی که میزان منافع آنان در منطقه با مقاومت فعالانه و چندبعدی ایران، "در عمل" کاهش یابد و ریسک حضور از نوع استعماری یا استکباری در منطقه از جهات گوناگون برای آمریکاییها بالاتر برود، درنهایت هر جناحی که در آمریکا در راس امور باشد، مجبور به پذیرش واقعیات شده و عملا چاره ای جز خروج از منطقه نخواهدداشت.
⭕ لذا آنچه لازم است همواره به یاد داشته باشیم، این نکته مهم است که نبرد کنونی موجود در منطقه، نبرد اراده هاست و از همین رو، بدون اراده کافی ، تلاش مستمر و اجرای برنامه های مدون و ریشهای در عرصههای مختلف این نبرد، امکان موفقیت و پیروزی ماندگار برای ما دور از دسترس خواهدبود.