✍ یادداشت - محمد مهدی پور:
استکبار چیست؟!
در این مطلب مختصرا به «معنای استکبار»، «انواع استکبار»، «ارتباط میان استکبار و استضعاف»، «چرایی لزوم استکبار ستیزی»، «تفاوت میان ضعف و استضعاف» و «انواع استضعاف و مستضعفین» می پردازیم.
?برای فهم صحیح از «استکبار ستیزی» ابتدا باید معنای خودِ استکبار را فهمید.
واژه ی «استکبار» مصدرِ فعلی از باب استفعال در ماده ی «کبر» است.
همانگونه که می دانید، معنای فعل در باب استفعال به خواستن یا تمایل نسبت به اجرای ماده ی فعل برمی گردد. به بیان دیگر، استکبار یعنی بزرگی خواستن، میل به کبر داشتن یا به اصطلاح عامیانه «گنده بازی درآوردن»! به کسی هم که عامل آن است و میل به بزرگی کردن بدین شکل دارد «مُستَکبِر» گفته می شود.
?ظاهرا در ادبیات رفتار شناختی قرآن کریم، دو قِسم مستکبر معرفی می شوند؛
۱. مستکبر متوهم:
در این مورد، فرد مستکبر، استعداد، توان یا دارایی مورد نیاز برای ادعای بزرگی کردن یا به بیان دیگر، برتری لازم برای ادعا و میل به بزرگی کردن را ندارد اما عامل دیگری باعث می شود که فرد، با توهم، برای خود، عامل برتری بتراشد. فی المثل ابلیس، علی الظاهر به واسطه ی حسد نسبت به آدم(علیه السلام) نسبت به او و سجده بر او(که در حقیقت پذیرش ولایت الهی بود) استکبار ورزید و عامل برتری(علوّ) خود را جنس خلقتش بیان کرد که در حقیقت، برتری نبود.
۲. مستکبر مغرور:
در این مورد، فرد مستکبر، برخلاف مورد قبلی، عامل برتری(عُلُوّ) نِسبی دارد، به این علو نسبی و ظاهری، مغرور شده و به واسطه ی آن فریب خورده و استکبار می ورزد اما از حقائق باطنی غافل می شود. مثالا فرعون که به لحاظ خدم و حشم و امکانات حکومتی و تمدنی، در واقع برتری قابل توجهی بر بنی اسرائیل داشت، اما از حقیقتِ برتری و قدرتِ برتری بخشیِ خدایشان غافل بود.
این قسم از استکبار برای ما آشناتر است(به دلیلی که بعدا ذکر می شود). وقتی فرعون، برای آگاهی یافتن از خدای موسی(علیه السلام) به هامان دستور ساخت یک برج بلند را می دهد، ما به یاد آن مستکبرینی می افتیم که انسان به فضا فرستادند تا برگردد و بگوید که آن بالا خدایی پیدا نکرده است!
به هر حال، در حقیقت و نهایتا، هر دو قسم این مستکبرین، یک الگوی انحراف دارند اما آنچه باعث تفاوت میان آن دو می شود، ظاهر امر است.
?با توجه به مثال های قرآنی استکبار، متوجه می شویم که استکبار، یک عملِ ذاتاً نِسبی ست. یعنی به اصطلاح عامیانه، گنده بازی در مقابل چه چیز یا چه کس مطرح است و اهمیت دارد.
از این رهگذر، ارتباط تنگاتنگی میان ولایت(حکومت و تسلط) الهی و طاغوتی با مقوله ی استکبار وجود دارد که به بیان آن نمی پردازیم.
آنچه بیانش ضروری می نماید، این است که «استکبار» در برابر «استضعاف» قرار دارد و دو صفت «مستکبر» و «مستضعف» در مقابل هم قرار میگیرند.
«استضعاف» نیز به همان شیوه ی لغوی، به معنای میل به «ضعف» شناخته می شود. اما برخلاف واژه ی «مستکبِر»(که صفت فاعلی ست)، «مستضعَف» یک صفت مفعولی ست؛ به معنای «کسی که میل و سعی به ضعیف نگه داشتنش وجود دارد».
در حقیقت فاعلِ هر دو فعل، فرد مستکبر است که با ایجاد یک فضای ناعادلانه خود را در جایگاه قدرت و بزرگی، و دیگران را در جایگاه ضعف قرار می دهد و مسلما این ضعف و قوت به طور نِسبی در میان مستکبر و مستضعف معنا یافته است. به بیان صریح تر؛ «مستکبر برای دست یافتن به، یا حفظ بزرگی و کبر خود، تلاش می کند تا دیگری را ضعیف نگاه دارد.»
نیاز به توضیح نیست که چرا مستکبرِ مغرور میتواند استضعاف ایجاد کند، اما مستکبرِ متوهم نه...
? چرایی لزوم استکبار ستیزی مسئله ای بسیار گسترده است که فقط به آن اشاره ای گذرا می کنیم.
استکبار، رذیله ای ست که استعداد ها و حقوق و شایستگی های بشری را در مستضعفین پایمال کرده و امکان زندگی و بندگی در یک جامعه ی سالم و شرایطی عادلانه را از انسان سلب می کند. پس استکبار، در هر لباسی که بروز کند، ضرورتی عقلانیست که باید با آن مبارزه شود تا چنین آفاتی را در جامعه انسانی مستقر نسازد.
گذشته از لزوم عقلانی، ادیان الهی و خصوصا اسلام، امر به مبارزه با استکبار کرده اند.
بزرگی و کبریاء فقط و فقط مخصوص خداوند تبارک و تعالی است که حقیقتا ذات او عین این صفات است. بزرگی نِسبیِ موجودات غیر از او تنها به خواست او و به میزان قرار گرفتن در سایه ی الطاف و ولایت اوست. فلذا لفظ مقدس تکبیر(الله اکبر) زیباترین لفظ برای مبارزه با پدیده ی شوم استکبار است.
? اما میان ضعف و استضعاف تفاوت وجود دارد. «ضُعَفاء» با «مستضعفین» در یک جایگاه قرار ندارند.
اشخاص ممکن است بدون هیچ شرایط ناعادلانه ای دچار ضعف باشند و حتی ممکن است به خاطر این ضعف خود، شایسته ی توبیخ باشند. اما مستضعفین، به زورِ مستکبرین در جایگاه ضعف قرار گرفته اند اما استعداد و توان و شایستگی آنها سرکوب شده است.
اصولا حمایت از سروری «ضعفاء» به جای ایجاد شرایط عادلانه برای رشد و تعالی «مستضعفین»، عین ظلم است.
با اینکه یک انسان مؤمن، عمدتا باید نسبت به ضعفاء، رحم داشته باشد اما این وظیفه ی الهیِ انسانهای مؤمن، برای افراد ضعیف، حق مطالبه و سوال برای برتری جویی ایجاد نمیکند.
تله و چاله ی مساوی پنداری میان «مستضعفین» و «ضعفاء» ریشه ی تفکرات منحطی چون مارکسیسم است که اتفاقا ریشه در حسد دارند و خود، پایه ی رشدِ شاخه ای از استکبار می شوند.
? پس از افتراق میان ضعیف و مستضعف، نوبت به افتراق میان مستضعفین و انواع استضعاف می رسد.
صراحتا این همه دقت و موشکافی برای تشخیص استضعاف و انواع آن، شاید بیش از همه به آن وعدهی الهیِ امامت و ارث بردنِ زمین توسط آنها برمیگردد.
مسلما خدای قادر متعال، منزه است از آن که افراد ضعیف را به امامت برگزیند. اما آیا تمام مستضعفین هم شایستگی برگزیده شدن به چنین جایگاهی را دارند؟!
اصلا آیا همه ی مستضعفین عاقبت خوبی خواهند داشت؟!
خیر، این وعده های شیرین صرفا مخصوص مستضعفینی ست که اولا با استکبار و مستکبرین مبارزه کنند و ثانیا برای خارج شدن از موضع ضعف و پیدا کردن توان و شایستگی، تلاش کنند و یا اقلا میل به آن داشته باشند. مسلما میزان خوبی و خوشیِ عاقبت مستضعفینِ مأجور هم مراتب مختلفی دارد.
انواع استضعاف هم بحث گسترده ایست که از استضعاف فکری، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و... صحبت می کند و ما بنای پرداختن به آن را در این مجال نداریم.
?در نهایت بابت عدم ذکر منابع جهت جلوگیری از اطاله ی کلام پوزش می خواهم. با جستجو در قرآن کریم درمورد استضعاف و استکبار و موارد مرتبط، می توانید منبع اصلی مطالب بالا را ببینید.
مجددا تاکید می شود که این بحث، مقوله ای گسترده است که صرفا اشاراتی کلی به بعضی از موضوعات آن شد.