مرتضی نوری
مرتضی نوری
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

ديجي كالا بدون توليد ، ديجي چي ميتونه باشه؟؟

از منظر تاریخی، مسیر توسعه همواره از فعالیت تولیدی بوده است
آن‌گونه که اقتصاددان نروژی، اریک رینرت در کتاب "چگونه کشورهای غنی، ثروتمند شده و چرا کشورهای فقیر بی‌چیز ماندند" نشان می‌دهد؛ دستاورد استراتژیک ملت‌های ثروتمند در چند قرن گذشته برای ایجاد ثروت و قدرت ملی، داشتن یک بخش تولیدی قدرتمند و باکیفیت بوده است. از طرفی انگلستان در قرن نوزدهم و رشد ایالات‌متحده، آلمان، ژاپن و شوروی در قرن بیستم، تا کشورهای جدیداً صنعتی شده مانند کره، تایوان و حالا چین، کلید کسب ثروت، فعالیت تولیدی بوده است.

2- تولید اساس قدرت‌های بزرگ جهانی است
قدرتمندترین ملت‌های جهان آن‌هایی هستند که کنترل فن‌آوری تولید را در دست دارند. منظور این نیست که کارخانه داشته و کالاهای بیشتری تولید می‌کنند، بلکه آن‌ها می‌دانند چگونه ماشین‌‌آلات ساخت کالاها را بسازند. کلید قدرت از این منظر "ابزار تولید" است.

هر جا که ماشین‌های صنعتی ساخته شود، قدرت‌های بزرگ ظهور می‌کند. طبق مطالعات انجام شده، هشتاد درصد ماشین‌آلات کارخانه‌های تولیدی توسط کشورهایی ساخته می‌شود که به آن‌ها قدرت‌های بزرگ می‌گوییم. ایالات‌متحده تا دهه پنجاه حدود 50 درصد ماشین‌آلات را تولید می‌کرد؛ حالا این نسبت به کمتر از سهم 16% درصدی کشور چین رسیده است.

3- تولید مهم‌ترین عامل رشد اقتصادی است
ساخت ماشین‌آلات و توسعه فن‌آوری آن‌ها، از پیش برنده‌های اصلی رشد اقتصادی است. بدون ماشین‌آلات صنعتی، رشد بلندمدت و پایدار امکان‌پذیر نیست. برای مثال رشد انفجاری اینترنت، گوشی‌های هوشمند و مانند آن، تماماً به‌واسطه بخش کوچکی از ماشین‌آلات بخش تولید تحت عنوان تجهیزات ساخت نیمه‌هادی (که خود وابسته به اشکال دیگری از ماشین‌آلات تولیدی است) ممکن شد.

به‌علاوه ‌ماشین‌‌های تولید خود به تولید دستگاه‌ها و ماشین‌آلات دیگر منجر می‌شوند. برای مثال یک قطعه فلزی تولیدشده نه‌تنها ممکن است جزئی از محصول دیگری مانند اتومبیل باشد، بلکه شاید برای ماشین‌آلات تولیدی دیگری هم استفاده گردد.

4- تجارت جهانی بر اساس کالا است و نه خدمات
یک کشور نمی‌تواند در ازای تمام کالای مورد نیازش، خدمات ارائه کند (مثبت شدن تراز تجاری).

طبق گزارش WTO، 80% تجارت جهانی بین کشورها تجارت کالاست. این بدین معنی است که تنها 20% تجارت جهانی خدمات است. این درصدها در خصوص آمریکا هم که به اصطلاح در دوران پساصنعتی قرار گرفته صادق است. در واقع حتی بدون تعدیل تورم، تراز منفی تجاری کالا در ایالات متحده، بین سال‌های 2000 تا 2010 حدود 7 هزار میلیارد دلار بود. اگر در مبالغه‌آمیزترین حالت، یک کشور صرفاً بخش خدمات داشته باشد، کشور فقیری خواهد بود، چراکه نمی‌تواند خدماتش را در مقابل کالای مورد نیازش مبادله کند؛ ارزش پولش بسیار کم خواهد بود. دلار هم در بلندمدت با مشکل روبرو خواهد شد، درواقع دوران پساصنعتی، همان دوران پیشاصنعتی است که آینده روشنی برای کشور نمیتوان متصور بود.

5- بخش خدمات وابسته به کالاهای تولیدی است
در بیشتر موارد خدمات، انجام عملی در رابطه با کالاهای تولیدی است. شما نمی‌توانید تجربه استفاده از چیزی را صادر کنید. خرده و عمده‌فروشی که یازده درصد اقتصاد آمریکا را تشکیل می‌دهد، عمل خریدوفروش کالاهای تولیدی است. بازار مسکن هم که 13 درصد اقتصاد را شامل می‌شود، به همین منوال عمل خریدوفروش یک کالای واقعی یعنی یک ساختمان است. حتی بخش خدمات بهداشت و سلامت هم که شامل 8 درصد اقتصاد می‌شود، عمل استفاده از ابزار پزشکی و دارویی است (اینجا).

بازار مالی هم که هدایت منابع مازاد به بخش‌های غیرمالی اقتصاد است، این بدان معنی است که حتی بازار مالی هم به‌طور غیرمستقیم وابسته به بخش تولیدی است. برای جمع‌بندی می‌توان ادعا نمود که سلامت یک اقتصاد یقیناً درگرو وجود یک بخش تولیدی سالم است.

6- تولید یعنی خلق شغل
بیشتر مشاغل، مستقیم یا غیرمستقیم وابسته به بخش تولید می‌باشند. در سال 2005، بخش تولیدی ژاپن شامل 20.2 درصد اقتصاد این کشور می‌شد، در آلمان 23.2 درصد و در آمریکا 13.4 درصد. به استناد همین آمار،{اینجا} اگر بخش تولیدی آمریکا به‌اندازه بخش تولیدی ژاپن بود، این کشور دارای 7 میلیون شغل باکیفیت بالا، پایدار و با حقوق مناسب می‌شد. اگر نسبت بخش تولید به‌اندازه کشور آلمان بود، آمریکا ده میلیون شغل بیشتر داشت.

طبق گزارش موسسه سیاست اقتصادی، هر شغل تولیدی تقریباً از سه شغل دیگر در اقتصاد حمایت می‌کند. این موضوع با توجه به پنج دلیلی که در بالا ذکر شد منطقی به نظر می‌رسد.

توليداشتغالتجربه درست
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید