احتمالا سریال خانم میزل شگفت انگیز را دیدهاید که گذرتان به این متن افتاده است.
اگر سریال را تماشا نکردید، بهتر است بروید و سریال را ببینید و بعد برگردید سراغ این نوشته. اما اگر باز هم اصرار به خواندن متن دارید (به راستی چرا؟)، برایتان بگویم که این سریال درمورد زن جوان خانهداری است که دو فرزند دارد و با شوهرش "رویای آمریکایی" را زندگی میکنند. تا اینکه شوهرش به او خیانت و او را ترک میکند. این اتفاق باعث میشود که میریام (به طور مخفف، میج) استعداد خود را در زمینهی کمدی کشف کند و راه خود را در دنیای استندآپ کمدی، که قلمرویی کاملا مردانه است، باز کند.
این متن درمورد نقد سریال، واکاوی شخصیت میریام، بررسی طراحی صحنه، موسیقیهای سریال، روند داستانی، سوراخهای فیلمنامه، نقاط قوت و ضعف سریال و... نیست. در واقع شما گول خوردهاید و اصلا قرار نیست دربارهی سریال صحبت کنم؛ در این متن قرار است به برخی امتیازاتی اشاره کنم که میج از آن برخوردار بوده و به موفقیت او کمک کرده است. امتیازاتی که ممکن است حین تماشای سریال، چندان به چشم بیننده نیاید.
اما میدانم شما هم مثل من ممکن است هنگام دیدن سریال خودتان را با میج مقایسه کنید. بنابراین در ادامه برخی از این امتیازات را با هم لیست میکنیم تا خدای نکرده میج را مانند بچهی مردم بر سر خود نکوبیم!
درضمن در ادامه بخشهایی از سریال لو میرود. دیگر خواندن یا نخواندن ادامه ی متن پای خودتان است.
چه کسی میتواند نقش پول را در موفقیت افراد انکار کند؟
وقتی خانوادهتان شما را تامین کند و خیالتان از بابت گوشت و مرغ و قبض آب و گاز و سقف بالای سر راحت باشد، بهتر میتوانید به کار مورد علاقهتان بپردازید.
البته در طول سریال، میج تصمیم میگیرد روی پای خودش بایستد و زن مستقلی باشد. مشغول به کار میشود و با مصائب زندگی مستقل مواجه میشود. مدت کوتاهی هم خانوادهاش به مشکل مالی برمیخورند. اما هنوز یک اتاق پر از لباسهای گرانبها و کلاههای متنوع دارد! و البته که تمام زندگیاش لای پر قو بزرگ شده. خانوادهی میج خدمتکاری به نام زلدا دارند که پاسخ هر معماست. همه ی کارهای خانه، تعمیرات، پرستاری از بچهها برعهدهی اوست که از همین تریبون از زلدا تشکر میکنم!
یکی از ملزومات موفق شدن در فضای سرگرمی و رسانه این است که شما بتوانید شبکه سازی انجام دهید؛ با افراد مختلف معاشرت کنید تا از این ارتباطات برای شکار کردن موقعیتهای مختلف و پرزنت کردن خود و هنرتان استفاده کنید. درواقع اگر میخواهید شناخته شوید و جای خود را در فضای حرفهای باز کنید، باید بخش مهمی از زمان و توجهتان را صرف شبکه سازی کنید.
اما اگر یک نفر را در کنار خود داشته باشید که این بخش از کار را به عهده بگیرد چه؟ قطعا بخشی از مشغولیت ذهنی شما کاسته میشود و میتوانید با فراغ بال بیشتری آن انرژی را صرف پیشرفت در تخصصتان کنید و تمرکز را روی حرفهتان بگذارید.
این کاری است که سوزی، مدیر برنامهی عجیب و خاص میج (که همه چیزشان در تضاد با هم است!) برای او انجام میدهد، با جان و دل! استعداد او را کشف میکند، او را به کسانی که میشناسد معرفی میکند، برایش اجراهای مختلف هماهنگ میکند و خودش را به هر آب و هرگونه آتشی میزند و از هیچ تلاشی فرو گذار نمیکند.
سوزی، مدیر برنامهای است که از در او را بیرون میاندازند و از پنجره داخل میشود. فکر نمیکنم بتوان نقش او را در دیده شدن و موفقیت میج در فضای کار نادیده گرفت. کما اینکه سوزی با حفظ سمت، حلال مسائل خانوادگی میج نیز هست.
جول همسر سابق میج یک شخصیت خاکستری است. در قسمتهای اول ممکن است بخاطر خیانت، از او بیزار باشید. اما کمی که بگذرد جای خودش را در دل مخاطب پیدا میکند. جول را مثل یک آدم معمولی میبینیم. خطاکار، مثل همهی آدمها. و البته شوهر سابقی که همه جوره هوای همسر سابق را دارد. از حمایتهای مالی و عاطفی و ادا کردن کامل نقش پدری گرفته، تا فداکاری بزرگی که در سریال آن را دیدیم.
شوهر سابقی که دم به دم روی اعصاب شما راه نرود و اتفاقا یکی از سوژههای همیشگی استندآپ شما باشد، همچنین حمایت او را داشته باشید، گلی است از گلهای بهشت که هر کسی از این نعمت برخوردار نیست.
Well, I've been doing it awhile. Ok, let's put it like this: If there was anything else in the entire world that I could possibly do to earn a living, I would. Anything! I'm talking dry cleaners to the Klan, crippled kid portrait painters, slaughterhouse attendant. If someone said to me, "Leonard, you can either eat a guy's head, or do two weeks at the Copa," I'd say "Pass the fucking salt." It's a terrible, terrible job. It should not exist. Like cancer. And God.
سطور بالا نمونه ی بارز بودن در زمان و مکان درست، در کنار آدم مناسب است. از آن موقعیتهای کمیابی که شما با کله (یا اعضای دیگر بدن) توی ظرف عسل میافتید و با کله گندهی استندآپ در عصر خودتان رفیق میشوید!
لنی مانند فرشتهای جادویی است که گاه و بیگاه ظاهر میشود، از نبوغ و استعداد میج تعریف میکند، تعدادی سخنان حکیمانه و توصیهی حرفهای به او میکند، چندتایی هندونه زیر بغل او قرار میدهد و در پایان پس از اتمام یک پاکت سیگار، به همان مرموزی که ظاهر شده بود غیبش میزند.
در اینکه میج بااستعداد است و پشتکار خوبی دارد هیچ شکی نیست. اما بیایید نقش زیبایی چهره را در صنعت نمایش نادیده نگیریم!
زیبایی میریام بدون اغراق نفس گیر است. در طول سریال شاهد هستیم که مردان مختلفی که سر راه او قرار میگیرند، به ویژه اگر در صنعت نمایش فعال هستند، تلاش میکنند با میج رابطه برقرار کنند.
مواردی که گفته شد، امتیازاتی بود که میج در مسیر موفقیتش از آن ها بهره مند بوده است. داشتن امتیاز به هیچ وجه چیز بدی نیست و اصلا نقش تلاش فرد را زیر سوال نمیبرد. هرکس هر امتیازی دارد نوش جانش! به شرطی که بعد از موفقیت، وقتی فالوورهایش توی اینستاگرام بالا رفت، تمام امتیازاتش را مخفی نکند و اعتبار همه چیز را به تلاش هایش اختصاص ندهد. در حالی که لای پر قو و دسر خاویار بزرگ شده نگوید من از زمین خاکی شروع کردم!
البته این را هم باید در کنار تمام موارد بالا در نظر بگیریم که میج در آمریکا زندگی میکند، سرزمین فرصتها! استندآپ کمدی در دههی 1960 محدودیتهای خودش را دارد که برخی از آنها را در سریال میبینیم. اما یک اجرای مستقل و آزاد با همان استانداردهای آمریکای 1960 در ایران 2024 محال است!
امیدوارم از دیدن این سریال بینظیر و همچنین خواندن این متن لذت برده باشید.