Moein Taghvaei
Moein Taghvaei
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

بهار و شروعی تازه

بهار که شروع میشه،دلم لک میزنه واسه دیدن بارونی شدن هوا

دلم میخواد هی بباره هی بباره هی بباره و من بشینم زیر این بارون و زیرلب قربون صدقه ابرها برم

بعد که اشک آسمون تموم شد،رو کنم به بالا و یه لبخند با تمام وجودم بزنم و خداروشکر کنم که اینقدر احساس خوب دارم از این زندگی

من انگیزه دارم؟!من هدف دارم؟!

دائما با خودم کلنجار میرم این دو تا سوال رو . . .

من کیم؟! دارم چیکار میکنم؟!

دائما با خودم زمزمه میکنم این دوتا سوال رو . . .

و طوری زندگی میکنم که به جواب این دو سوال برسم

من برای این زنده ام که انگیزه و هدف داشته باشم

اما دوست دارم که خودم رو بشناسم که هدفم رو پیدا کنم،چه رابطه مستقیمی بین این دوتا هست

و چه مستقیم سختی هست که در یک لحظهء زندگی شیرین می . . . شود

امروز اولین روز از اولین ماهِ اولین فصلِ آخرین سال دهه نود هست

تجربه کردم،آموختم و فهمیدم که باید تجربه کنم و بیاموزم

تمام دستاورد من در یک دهه این بوده که بیاموزم که تجربه کنم و بیاموزم

این آخرین سال مرا وارد سومین دهه زندگی خواهد کرد!

حالا چطور میخوام وارد این دهه بشم؟شکست خورده و مغموم؟پیروز و پرتجربه؟

شاد و دل زنده؟ناراحت و دل مرده؟

نه به اندازهء چهار فصل و یا دوازده ماه و یا 365 روز؛که به اندازه ی8760 ساعت باید بیاموزم

باید بخندم،باید بنویسم،باید بخوانم و باید برقصم

تا زندگی را زندگی کنم و عاشقانه را عاشقانه بسازم

این منم ... قصهء کامیشا . . . .

شروعبهارامیدانگیزه
من یک زیست شناس،پزشک،مشاور تحصیلی،شاعر،نویسنده،استریمر و تولید کننده محتوای فرمول یک و سایکل توریست(دوچرخه سوار گردشگر) هستم ! و عاشق خوابیدن !
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید