ویرگول
ورودثبت نام
...
...وجودی مبهم و احتمالا ناموجود
...
...
خواندن ۲ دقیقه·۴ ماه پیش

نقدی بر فیلم «هستی» به کارگردانی ....

این اثر را دوست ندارم. بسیار طولانی است. به هیچ وجه منطق ندارد. نه رنج کشیدگان خوشبخت می‌شوند نه گناهکاران رستگار می‌شوند. کارگردان نه دوربین را نزدیک به رنج کشیدگان می‌گیرد تا بقیه با آنها همدردی کنند نه از گناهکاران نماهای های انگل می‌گیرد که آنها را حقیر و کوچک نشان دهد.

گناهکاران هرگز پشیمان نمی‌شوند. این داستان شخصیت های زیادی دارد. اما راسکلنیکف هایی که وجدانشان آنها را بیازارد یا ایوان ایلیچ هایی که بخواهند رستگار شوند خیلی کمند.

دوربین همواره افراد را قضاوت می‌کند. گروه مشخصی را با نما های لو انگل تکریم می‌کند. چنان نور شدیدی بر چهره هایشان می‌اندازد که می‌گوییم این شخصیت مقدس است. گروه دیگر در اعماق تاریکی، هرگز به چشم نمی‌آیند. چنان نور تاریکی بر آنها افتاده که هیچ‌کس آنها را نمی‌بیند. فراموش شده اند. حتی خودشان هم سایه خود را نمی‌بینند.

فیلمنامه سیر منطقی ندارد. شخصیت ها را باور نمی‌کنیم. آنقدر پشت دروغ ها پنهان می‌شوند که دیگر دیدنشان سخت است. در بدترین مکان، اشتباه ترین زمان، فجیع ترین اشتباهات را انجام می‌دهند. ولی نه خودشان توضیح منطقی دارند نه کارگردان.

از حق که نگذریم بازیگران عالی اند. چنان اکتینگ متد را خوب اجرا می‌کنند، چنان در عمق شخصیت فرو می‌روند که گویی فراموش کرده اند روزی این نقش هم تمام می‌شود. در این فیلم کمتر هامفری بوگارت یا هنری فوندا می‌بینیم. در این فیلم همه مانند جک نیکلسون و مارلون براندو هستند.

نمی‌دانم مشکل از فیلمنامه است یا کارگردان. اما این اثر واقعا ضعیف است. می‌گوید که درباره هستی صحبت می‌کند اما نیستی اش بیشتر است. فقدان چیزی، عمق روح شخصیت ها را می‌خراشد. بعضی چیز ها دارند اما خیلی چیز ها ندارند. فقدان بیش از وجود. نداشتن بیش از داشتن. نیستی بیش از هستی. امیدوارم که هایدگر قصد نداشته باشد این فقدان فیلم را با فلسفه وجودی اش توجیه کند.

از همه اینها بگذریم. این دنیا سرگرم کننده است. شاید فیلمنامه اش مثل فیلمنامه های وایلدر بی‌نقص نباشد. شاید مثل آثار هیچکاک پر از تعلیق نباشد اما پر از شوک است. شوک های نابهنگام. شوک های غیر مترقبه. شخصیت های درستکار ناگهان زمین گیر می‌شوند. شخصیت های پر تلاش به اهدافشان نمی‌رسند. شخصیتی بی‌آزار با ضرب رعد و برق می‌میرد. شخصیتی فاسد از نعمات الهی برخوردار می‌شود. منطقی نیست ولی به خوبی مخاطب عام را سرگرم می‌کند.

از لحاظ زیبایی شناسی هم بد نیست. در اعماق درد هم کمی زیبایی دارد. گاه می‌توان به چیز های کوچک در دل دردی بزرگ دل خوش کرد. نمی‌دانم... شاید بتوان به آن گفت «آزادی در قفس»

در کل اگر بخواهیم جمع بندی کنیم این فیلم سرگرم کننده است. زیبا است؛ البته کمی... .ولی ناعادلانه است. کارگردان به خوبی میزانسن را رعایت نمی‌کند. ابدا منطق ندارد. ابدا فرم ندارد. شاید هم فرمش در همین بی‌فرمی است. نمی‌دانم...

آفرینش انسان از میکل آنژ
آفرینش انسان از میکل آنژ
نویسندگینقدفیلمابزوردیسمپست مدرن
۳۸
۷
...
...
وجودی مبهم و احتمالا ناموجود
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید