ظاهراً شکی نیست که شادی مردم آزاردهنده است و مشکلاتی به بار میآورد.
نمیتوان دست روی دست گذاشت و کاری نکرد.
وقتی رئیس نباشیم و زور نداشته باشیم، میتوانیم
به عکسهایی که مردم از برفبازیهایشان در شبکههای اجتماعی میگذارند گیر بدهیم و مسخره کنیم؛
به شادیهایی که مردم به زور از خودشان اختراع میکنند و با آنها خوش هستند گیر بدهیم و مسخره کنیم؛
شبکههای اجتماعی مردم را رصد کنیم و ببینیم چه کار میکنند که شاد میشوند و همان کار را مسخره کنیم؛
شادها را در جمع با نیش و کنایه ضایع کنیم که از دماغشان دربیاید؛
کاری کنیم یا چیزی بگوییم که یاد غم و غصههایشان بیافتند و دوباره شاد نباشند.
وقتی رئیس باشیم و زور داشته باشیم، میتوانیم
قانونی بسازیم که خیلیها نتوانند به کنسرت موسیقی مورد علاقهشان بروند و شاد شوند؛
قانونی بسازیم که نصف مردم نتوانند به تماشای مسابقههای ورزشی بروند و شاد شوند؛
قانونی بسازیم که زوجها نتوانند با هم به تفریحات آبی بروند و شاد شوند؛
قانونی بسازیم که مردم نتوانند مثل آدم عروسیهایشان را جشن بگیرند و با خانوادههایشان کمی شاد باشند؛
قانونی بسازیم که میهمانیهای خانوادگی و دوستانه را محدود کنیم که به این راحتیها کسی شاد نشود؛
با اجرای موسیقی خیابانی به بهانهٔ سروصدا و سد معبر مقابله کنیم اما به وانتهای دورهگرد و صافکاریهایی که پیادهرو را به کثافت میکشند کاری نداشته باشیم؛
ترتیبی بدهیم که رسانههایمان چیزهای شاد پخش نکنند و اگر هم میکنند لابهلایش کمی حرصشان بدهیم؛
مراقب باشیم که اگر آهنگ یا کلیپ شادی به صورت خودجوش ساخته شد عواملش را مجازات کنیم؛
مراقب باشیم که اگر کودکان و نوجوانان به پارکی رفتند و آببازی کردند و شاد شدند حسابشان را برسیم؛
نهادهایی بسازیم که به صورت فعالانه شادکنندههای جدید را گزارش کند تا فوراً فکری به حالشان کنیم؛
با آداب و رسومی قدیمی که مردم را شاد و خوشحال میکند مقابله کنیم؛
هزینهٔ شادیهای دور از قلمرو خود را تا میتوانیم زیاد کنیم، که کسی زیرابی نرود؛
اگر هم میبینیم که بعضیها باز از دستمان فرار میکنند تا کمی شاد باشند و زورمان نمیرسد، به آنها بگوییم که باید این عادت را ترک کنند.