پرستو که باشی اینطوری میشوی!!!
هر وقت دلمان بخواهد میرویم،
هر وقت هم دلمان تنگ شد باز میگردیم...
چون رها بدنیا آمدیم و کم طاقت.
مراقبت نکنند فراموش میشوند همان کسانی که یک روز خانه اشان را آباد کردیم!
مهم نیست انها چه میگویند، مهم این است که دلمان یاد گرفته هر وقت دلش خواست پر بکشد حتی اگر مقصد همچنان خود جایی بهتر نبوده و نیست!
ولی برای پرستویی که هر روزش زیر باران و هوای سرد زیست مدام کردن شده جزیی از زندگی همیشگی، گاهی صرفا بودن یک سرپناه امن برای قدری استراحت میشود مامنی امن.
شاید فردا بهتر باشد!
خدا را چه دیدی.
من را بشناسید!
مهاجر دیروز، که رفت اینجا و حالا برگشته چون درکش نکردند!