سلام بابای بزرگ ایران، به من گفتند هر وقت دلم گرفت میتوانم با شما درد دل کنم.
بابای بزرگ ایران، میگویند همه به حرف شما گوش میدهند ، میگویند شما رهبر این کشور هستید.
پس حتما شما هم برای حرفهای من که دختر ایران هستم ارزش قایل هستید! نه؟!
بابا بزرگ... از وقتی که بخاطر دارم تا امروز، پدرم که کارگر ساده یک کارخانه هست شبانه روز در حال کار است، او حتی روزهای تعطیل هم کار میکند.
چرا بقیه هم کلاسی هایم میتوانند لباسها و کیف نو بخرند هر سال ولی من نمیتوانم؟
چرا آنها میتوانند سالی یکبار مسافرت بروم ولی من نمیتوانم؟!
چرا بابا هر چقدر کار میکند باز هم ما پول کم میاوریم؟!
پس شما دارید چکار میکنید دقیقاً ؟!
چرا باید اجازه دهید به پدرم ظلم شود؟!
مگر شما حامی مظلومان نبودید؟!
الان تعداد افرادی که مثل بابای من هستند در کشور ما زیاد است؟!
چرا اجازه میدهید این اتفاق برای ما بیوفتد؟!
مگر نمیدانید با این کار من و امثال من از همه چیز متنفر میشویم.
از بابا...
از خانواده...
از زندگی...
از جامعه...
از کشور...
و حتی از شما.
چرا فکر میکنید قرار است تا ابد همه پشتتان باشند؟!
دیشب اینقدر سر پدرم داد زدم که صدایم گرفت و بعد کلی گریه کردم.
این صدای گریه یک نسل است که میگوید ما تا ابد زیر بار این ستم نرفته و سکوت نخواهیم کرد.
امروز به شما هشدار میدهم.
بفکر کارگران باشید پیش از آنکه دیر شود.
این قصه ناتمام توست... #ناتمام_فاطمه
............................................
کتاب ناتمام فاطمه مبتنی بر تخیلات نویسنده است و هیچ ارتباطی با واقعیت ندارد.