نقشهیِ قدیمِ هند و نقشهیِ فعلیِ هند با هم بسیار متفاوتاند و این بر سیاستِ این کشور تاثیرِ زیادی میگذارد. تا قرنِ بیستم، هند و آسیایِ میانه به هم پیوسته بودند. اما در قرنِ بیستم چین تبت را به خود الحاق کرد و با خروجِ انگلیسیها شبهقاره تقسیم شد و، به این ترتیب، ارتباطِ هند با آسیایِ میانه قطع شد.
(در دنیایِ قدیم، روسیهیِ تزاری بهسرعت مساحتِ خود را افزایش میداد و انگلیسیهایِ استعمارگر که در ابتدا در بِنگال متمرکز بودند نیز قلمروِ خود را گسترش میدادند. به این ترتیب، کمکم قلمرویِ دو کشور در آسیایِ میانه به هم نزدیک شد (تصویرِ اول). تصویرِ دوم کشورهایِ استقلالیافتهیِ بعد از شوروی را نشان میدهد.)
نویسندهیِ مقالهای که در پستِ قبلی به آن اشاره کردم، شیوشانکار منون، میگوید تاریخی که انگلیسیها به هندیها آموختند این بود که هند همیشه تحتِ سلطهیِ بیگانگان بوده است، و به این شکل سلطهیِ خود را بر هند توجیه میکردند. این نگاهِ تاریخی منجر به این شده که هند همواره به همسایگانش به چشمِ تهدید نگاه کند.
منون میگوید، برخلافِ ادعایِ بریتانیاییها، پرثمرترین و شکوفاترین دورانِ هند دورانی بوده که با همسایگانش ارتباط داشته. مناطقی که اکنون مناطقِ حاشیهای و دور از مرکز و توسعهنیافته تلقی میشوند در دورانِ قدیم مرکزِ رفتوآمد کاروانهایِ تجارتی بودهاند، جاهایی مثلِ ایالتِ خیبرپختونخوایِ پاکستان و منطقهیِ کشمیر.
همچنین، میدانیم که بنگلادش و منطقهیِ شمالشرقِ هند به هم پیوسته بودند، اما با کشیدنِ مرزهایِ استعماری، راههایِ دسترسیِ شمالشرقِ هند به دنیایِ خارج بهشدت محدود شد و این منطقه تبدیل شد به منطقهای محروم و دور از دسترس که نه با همسایگان ارتباطی داشت و نه با هند جز از طریقِ باریکهیِ سیلیگوری، یا گردنِ مرغ (chiken’s neck). (تصویرِ سوم)
رودِ براهماپوترا مسیرِ حملونقلِ طبیعی در این منطقه بوده، اما مرزهایِ فعلی طرفین را مجبور کرده که برایِ نحوهیِ استفاده از رودخانه با هم مذاکره کنند و مذاکرات چندان مثمرِ ثمر نیست. دلایل این ناکامی را باید در پستهایِ بعدی تشریح کنیم.