به نظر من «آموزش» مهمترین سرمایهایی هست که هر آدمی باید حتما روش سرمایه گذاری کنه و از این طریق میتونه خیلی از چیزهایی که در کنترلش هست رو تغییر بده. اما ما به عنوان انسان های معمولی توانایی های محدودی داریم. حتی گاهی وقتها با یادگیری مشکل داریم.
من فکر میکنم این اتفاق عجیبی نیست چون به ما یاد نمیدن که چطوری یاد بگیریم.
فقط انگار انتظار داریم خودش اتفاق بیوفته.
آیا یاد گرفتن یه مهارته که میشه آموزش دید؟
خبر خوب اینکه روش هایی وجود داره که میشه یاد گرفت چطوری سریعتر و موثرتر یاد بگیریم.
در این پست با چه مطالبی آشنا میشیم؟
شامل سه قسمت هست. اول این موضوع رو از نگاه نوروساینس (علوم اعصاب) بررسی میکنم بعد به بخشی از تحقیقات روانشناختی که تو دوره های اخیر صورت گرفته میپردازم و در انتها به مدل های یادگیری عمیقتر هم اشاره میکنم.
موضوعاتی که مطرح میشه تنها بخشی از هزاران مطلب و تحقیق ارزشمند و نتیجه جستجوهای من هستن اگر جایی نقص یا اشکالی دیدید ممنون میشم با من درمیون بذارید .
حالا یادگیری چطور اتفاق میوفته؟
نوروساینس میگه ما به نوروپلاستیسیتی نیاز داریم تا یادگیری اتفاق بیوفته.
نوروپلاستیسیتی یه اصطلاح علمی هست که اساسا به معنای توانایی مغز ما برای تغییر فیزیکی در پاسخ به تجربه است.
وقتی چیزی یاد میگیریم، چه اطلاعات یا مهارت فیزیکی، ارتباطات کوچکی به نام سیناپس بین نورون های همسایه در مغز ما شکل میگیره. هرچی بیشتر اون کارو انجام بدیم، این ارتباطات قویتر میشن و در انجام هرکاری که هست بهتر میشیم.
تا حالا کسی رو ملاقات کردید که بینهایت با استعداد باشه و با خودتون فکر کنید که اون یه چیز جادویی باید در مورد خودش داشته باشه که بقیه ندارن. اگر بگم که احتمالا درست نیست چی؟
کل موضوع میتونه این باشه که به تمرین و پشتکار برمیگرده و زمانی که شروع به تمرین مهارتش کرده هم خیلی نکته مهمی هست. اونها وقتی در حال رشد بودند شروع به یادگیری اون مهارت کردن. پس هرچه زودتر بهتر.
اکثر آدمهای استثنایی مثل سرنا ویلیامز، بتهوون، کریستین رونالدو، ... با مهارت های خودشون متولد نشدن. اونها تمرین کردن و بیشتر اونها در واقع از پنج سالگی یا قبلتر شروع کردن. یه حقیقت تلخ اینکه توانایی یادگیری ما بعد از پنج سالگی رو به افول میره. اما خبر خوب اینکه میشه یادگیری رو بهبود داد.
با جستجوی این سوال ویدیوی تدتاکی رو یافتم از خانوم دکتر Lila Landowski نوروساینتیست و مدیر تحقیقات پزشکی استرالیا که جوایز زیادی در راستای تحقیقات مختلفی که در علوم اعصاب داشتن دریافت کردن.
ایشون توی این سخنرانی ۶ عنصر حیاتی رو نام میبره که علوم اعصاب باور داره که به یادگیری سریعتر کمک میکنه.
۱- توجه (attention)
۲- هوشیاری (alertness)
۳- خواب (sleep)
۴- تکرار (repetition)
۵- وقفه ها (breaks)
۶- اشتباهات (mistakes)
در ادامه در مورد هرکدوم ازین عناصر با جزییات صحبت میکنم.
اگه از شما بخوام چشمهاتون ببندید و روی تماس پاهاتون با زمین متمرکز بشید یهو متوجه بافت جورابتون میشید یا اینکه چقدر کفش ها تنگ هستن یا کف کفش محکم هست. یک ثانیه پیش شما از هیچ کدوم آگاه نبودین و این به این معنی هست که ما توانایی انتخاب میزان توجه به چیزی رو داریم.
مطالعات نشون دادن که وقتی کاملا روی یک کار متمرکز میشیم احتمال زیاد اطلاعات زیادی از آن حفظ میکنیم مخصوصا برای بلند مدت.
سوال: چندبار پیش اومده متوجه بشید که چیزی را دوباره میخونید یا در حال گوش دادن دوباره پخش میکنید چون کمی حواس شما پرت شده؟ از نظر نوروساینش ما طوری طراحی شدیم که در یک زمان روی یک چیز تمرکز داشته باشیم.
در حال حاضر تا این لحظه از تاریخ بشر، ما هرگز برای «توجه داشتن» به این سختی کار نکرده ایم.
یکی از عوامل حواس پرتی که همیشه ازش یاد میشه استفاده افراطی از سوشیال مدیا هست. از نظر نوروساینس مهمترین اتفاقی که هنگام استفاده از سوشیال مدیا توی مغز میوفته Context Switching هست. هنگام اسکرول کردن توی سوشیال مدیا ما داریم ترکیبی از اطلاعات کاملا نامرتبط مثل اخبار، تبلیغات، ویدیو های مختلف رو می بینیم که منجر به کمبود توجه قابل توجهی میشه.
چه کارهایی میتوان برای بهبود توجه انجام داد؟
اگر میخواهید در کوتاه مدت توجه خودتون رو بهبود ببخشید در واقع فقط میتونید ورزش کنید. این حرف شاید خیلی تکراری به نظر بیاد ولی آیا میدونستید که ورزش در واقع میتونه اندازه بخشی از مغز شما را که در یادگیری و حافظه نقش دارد افزایش بده و به شما در ساخت سلول های مغزی جدید کمک میکنه. مطالعات نشون دادن که ورزش منظم حافظه رو بهتر میکنه، شناخت رو بهبود می بخشه و در نتیجه توانایی شمارو برای فکر کردن افزایش میده. فقط ۲۰ دقیقه ورزش متوسط (نه حتی ورزش شدید) در واقع توجه شمارو برای حدود دو ساعت بعد بهبود می بخشه. بنابراین کاری که باید انجام بدین، اگر برای مطالعه آماده میشد به یک دویدن سبک برید و حتی اگر تعادل خود را به چالش بکشید حتی بهتر هست.
برای یادگرفتن باید هوشیار باشید درسته؟ این علم موشک سازی نیست و خیلی ساده ست! :)) اما موضوع اینه اگر به طور کامل روی یک کار متمرکز نیستید در این صورت زمان سختتری برای حفظ ان اطلاعات خواهید داشت.
چطور برای یادگیری هوشیارتر باشیم؟
فعال کردن سیستم جنگ یا گریز بدن یا فعال کردن سیستم عصبی سمپاتیک (بخشی از سیستم عصبی خودمختار بدن هست که در مواقع استرس یا تهدید فعال میشه و به آمادهسازی بدن برای پاسخ به موقعیتهای اضطراری کمک میکنه) منجر به ترشح آدرنالین و نوراپی نفرین (هورمون جنگ یا گریز) میشه و هوشیاری مارا افزایش میده.
خب چه کارهای میتوانیم انجام بدیم تا این سیستم جنگ و گریز خود را فعال کنیم؟
دوباره ورزش یک موضوع تکراری.
میتونید دوش گرفتن با کمی آب سرد هم بهش اضافه کنید که باعث هوشیاری زیادی میشه. همینطور میدونیم که استرس همین کارو انجام میده. مثلا اگر بعد از یه موقعیت استرسزای کوچیک به یادگیری بپردازین سرعت افزایش پیدا میکنه.
همینطور حتی کافئین هم به هوشیاری کمک میکنه.
مثلا وقتی غذا میخورید، این کار سیستم جنگ یا گریز مارو خاموش میکنه و بهتره بعد از یه وعده غذایی بزرگ به یادگیری یا مطالعه نشینید.
البته برای هوشیاری ماهم محدودیتی وجود داره.
مطالعات نشون داده که ما دائما در حال عبور از یک ریتم هستیم، تقریبا هر ۹۰ دقیقه ما در اوج هوشیاری وارد و خارج میشیم. بنابراین واقعیت این هست که شما نمیتونید همیشه ۱۰۰٪ هوشیار باشید.
یک چیز دیگر برای هوشیاری خوابه. پس اگر خواب خوبی نداشته باشید روی هوشیاری شما تاثیرگذار است.
اما خواب به دلایل دیگری برای یادگیری واقعا مهمه.
خواب مجموعه مهمی از عملکردها رو انجام میده. برای مثال، سیستم ایمنی، متابولیسم و کنترل احساسی مارو ریست میکنه. حتی از شر مواد زائدی که در طول روز در مغز ما جمع میشه خلاص میشه.
در واقع خواب برای تثبیت حافظه بسیار حیاتی است.
بخش خاصی از مغز به نام هیپوکامپ وجود داره که برای یادگیری و حافظه مهمه. وقتی در طول روز کاری انجام میدیم هیپوکامپ اون هارو پیگیری میکنه یکم شبیه به دفتر خاطراته. اگر بخوام از شما بپرسم قبل از اینکه به این متن رو بخونید چیکار میکردین از هیپوکامپ برای یادآوری آن اطلاعات استفاده میکنید.
اما اطلاعات رو فقط برای کوتاه مدت نگه میداره و وقتی میخوابید تمام آن خاطرات کوتاه مدت به قسمت های دیگر قشر مغز منتقل میشه و به خاطرات بلند مدت تبدیل میشن. بنابراین اگر نمیخوابید نمیتوانید حافظه کوتاه مدت به حافظه بلند مدت تبدیل کنید. به همین دلیل خواب برای یادگیری بسیار مهم است.
میدونیم که تکرار یه کلید مهم در یادگیری هست. این کافی نیست که فقط یکبار چیزی رو بخونید یا بشنوید و انتطار داشته باشبد همیشه یادتون بمونه. همونطور که ورزش باعث عضله سازی میشه الگوهای تکراری هم اتصلات در معز مرتبط با آن کار رو تقویت میکنه، بنابراین به یادآوردن اون آسون میشه.
هنگام یادگیری مغز شما از طریق نوروپلاستیسیته در حال ایجاد ارتباطات کاملا جدید هست. وقتی تکرارش میکنید در واقع این پیام به مغز میرسونید که این کاری هست که تو زندگی من داره تکرار میشه پس برای اینکه کارامدتر باشه باید این رو تقویت کنم.
بنابراین یادگیری خود را در چند روز زمان بگذارید تا اجازه تبدیل به خاطره بلند مدت رو داشته باشه.
فواصل بین سشن های یادگیری از دوجهت مهم هستن. اول به مغز فرصت میده تا آن اطلاعات دوباره پردازش کند که این کاملا ناخوداگاه اتفاق می افته. به عنوان مثال، شما در حال یادگیری یک قطعه با پیانو هستین اگر بعد از اون ده ثانیه استراحت کنید مغز شما در واقع در حال ضبط اون قطعه خواهد بود به طوری که شما اون قطعه رو ممکنه تا ۲۰ برابر سریعتر بادبگیرید.
زمانیکه در حال یادگیری مهارت جدیدی هستید حداقل یک ساعت زمان فاصله لازم هست که کار دیگری که نیاز به فکر دارد انجام دهید. چون اطلاعات رمز گذاری شده جدید در مغر خیلی پایدار نیستن و اگر بخواهید از همان شبکه های عصبی برای یادگیری چیز دیگری استفاده کنید انفاقی که می افتد اطلاعات رمز گذاری شده جدید میتوانند طی یه فرایندی از بین بروند.
نکته جالب توجه اینکه در بچه ها تنها چند دقیقه طول میکشه تا این اتصالات شبکه های عصبی تثبیت بشن اما در بزرگسالان تا جایی که میدونیم حتی تا یک ساعت و بیشتر ناپایدار هستند. بنابراین بعد از اتمام یادگیری مطمعن بشید ۱۰-۲۰ دقیقه استراحت کنید و حداقل یک ساعت صبر کنید تا بخواهید چیزی مشابه یاد بگیرید.
یا بهتره در یک روز دیگر انجام بدین.
صادقانه بهش فکر کنیم اشتباه کردن وحشتناکه. اما برای من جالب بود وقتی فهمیدم که دلیل بیولوژیکی پشت این حس وجود داره.
این احساس اضطراب و استرسی که هنگام اشتباه به شما دست میده، هدف بسیار مهمی رو دنبال میکنه. اتفافی که می افته اینه که مغز تعدیل کننده های عصبی آزاد میکنه. توی مغز اتفاقاتی میوفته که توجه رو افزایش میده و این افزایش توجه و آن احساس اضطراب اساسا به ما میگه: هی اشتباه کردی باید تغییر کنی و بهتر عمل کنی و این پنجره رو برای نوروپلاستیسیته باز میکنه.
بنابراین هر اتفاقی در ادامه بیوفته مغز شما آماده پذیرش آن هست. این راهی هست که مغز به شما کمک میکنه بهتر از روز قبل باشید. پس به نفع شماست که خودتون را برای کمی شکست آماده کنید.
بعد از بررسی فرایند یادگیری از منظر نوروساینس و بیان نکات مورد توجه بیولوژیکی ادامه این متن رو با یک سوال پیش می برم.
در جستجو برای جواب این سوال به یه سری تحقیقات با عدد قابل توجه و جالبی میرسیم.
"قانون ۱۰٬۰۰۰ ساعت"
منشا این ایده در واقع از تحقیقات یک روانشناس مشهور سوئدی به نام اندرس اریکسون و همکارانش هست. آنها در مطالعات خود به این نتیجه رسیدن که برای دستیابی به سطح بالای مهارت، به زمان و تمرین زیاد نیاز هست. اما مالکوم گلدول این ایده را در کتاب استثناییها عمومیسازی کرد و آن را به شکل "قانون ۱۰٬۰۰۰ ساعت" مطرح کرد. با آشنا شدن با این مفهوم احتمالا ری اکشن ما اینه که: نهههه! من که اینهمه وقت ندارم! یا ممکن هست با فکر اینکه پس من دیگه هیچ وقت نمیتونم چیزی یاد بگیرم. کلا بیخیال یاد گرفتن چیزی بشیم و کلی حس بد داشته باشیم نسبت به این تصمیم و با خودمون فکر کنیم که حتما اونایی که چیزای بیشتری از من بلد هستن خیلی باهوش ترن یا شاید اصلا سوپر هیرو هستن!
اگر بخواییم معیاری از اندازه ۱۰.۰۰۰ ساعت داشته باشیم معادل یه شغل تمام وقت برای ۵ ساله.
احتمالا همه ما چیزهایی رو یاد گرفتیم که اصلا حتی نزدیک این تایم هم ازمون وفت نگرفته. پس یه چیزایی باهم جور در نمیان. چیزی که تحقیفات نشون میده و چیزی که ما تجربه کردیم باهم جور در نمیاد.
یکم دقیقتر که بشیم متوجه میشیم که این قانون ۱۰.۰۰۰ ساعت از بررسی روی کارایی افرادی در حد متخصصین به دست اومده و بیشتر به معنای رسیدن به یه تخصص در حد expert-level performance است.
این قانون اینطوری به دست اومده که تعدادی ورزشکار حرفه ایی یا موسیقیدان های در سطح جهانی و استاید بزرگ شطرنج همه اینجور افراد موفق و قهرمان توی زمینه های حرفه ایی و دشوار بررسی کردن. آقای اریکسون تلاش کرد بفهمه که برای رسیدن به اوج تو همچین زمینه هایی چقدر وقت لازمه و به این نتیجه رسید هرچی تمرین حساب شده تر باشه و هرچقدر این افراد زمان بیشتری رو برای تمرین کردن قسمت های اساسی (حالا هرچیزی) انجام میدن بهترم هم شدن. اونایی که تو رشته شون جزو بهترین ها هستن دور و بر ۱۰.۰۰۰ ساعت تمرین کردن.
«زیاد تمرین کن خوب تمرین کن و نتیجه ی خیلی خوبی هم بگیر».
در واقع پیام اصلی این کتاب این بود که حدود ۱۰.۰۰۰ ساعت زمان میبره که توی یه رشته ی خیلی رقابتی به موفقیت خیلی بالا برسیم.
این کتاب بسیار سروصدا کرد و خیلی پرفروش شد ،حدود ۳ ماه تو صدر پرفروش ترین کتاب ها بود. و این قانون همه جا پیچید. و این پیام که اگه ۱۰.۰۰۰ ساعت زمان میبره که توی یه رشته ی خیلی رقابتی به موفقیت خیلی بالا برسیم تبدیل شد به اینکه ۱۰.۰۰۰ ساعت زمان لازمه تا تو یه زمینه ایی خوب یشید! و بعد از اون تبدیل شد به ایده ی ۱۰.۰۰۰ ساعت زمان لازمه که چیزی رو یاد گرفت! در واقع به همین سادگی این موضوع توی انتقال پیامش تغییر کرد. اما همه میدونیم که این ایده آخر حقیقت نداره.
وقتی مطالعات مربوط به کسب مهارت بررسی میکنیم خیلی وقتها نموداری شبیه این رو می بینید:
در ادامه روی این نمودار یک تحقیق رو بررسی میکنیم. محققان، دوست دارن چیزایی رو بررسی کنن که بشه با زمان اندازه گیری کرد. پس اومدن به شرکت کننده های توی یک تحقیقات یه کاری دادن. کاری که برای انجامش نیاز به یکم یادگیری داشتن و زمانی رو اندازه میگرفتن که یه شخص لازم داشت تا اون کارو انجام بده.
حالا چیزی که این نمودار میگه، وقتی آدمها کار رو شروع میکردن اولش خیلی طول میکشید. چون یه کار جدید بود و اونا هم اصلا بلدش نبودن. دیدن که با یکم تمرین بهتر و بهتر و بهتر شدن. در واقع آدما تو چیزا خوب میشن فقط با کمی تمرین. حالا نکته جالبی که هست این که، ما خیلی وقتها برای مهارت هایی که میخواییم یاد بگیریم، برای خودمون زمان مهم نیست. فقط این برامون مهمه که چقدر توی اون چیز خوب هستیم. حالا خوب هر معنی میتونه داشته باشه.
پس اگر بیاییم به جای performance time (کارایی زمانی) بذاریم how good you are یا (میزان خوب بودن) به همچین نموداری میرسیم.
این نمودار یادگیری یا Learning Curve هست. داستان این نمودار یادگیری اینجوریه که وقتی شروع میکنین، اصلا چیزی بلد نیستید و خودتون هم اینو میدونید، با یه کوچولو تمرین واقعا خوب میشید خیلی هم سریع. اون مراحل اولیه خوب شدن خیلی سریع هست و بعد تو یه نقطه خاص یادگیری به آرومی متوقف میشه و بهتر شدن و مهارت های بیشتر کسب کردن خیلی سختتر میشه و زمان بیشتری میبره.
با یک سوال مهم دیگه ادامه میدم.
در واقع کمترین زمان ممکن چقدره؟
تحقیقات آقای Josh Kaufman میگه که ۲۰ ساعت طول میکشه!
ایشون میگن که شما میتونین از ندونستن هیچی، درباره هر مهارتی که فکرشو بکنین مثل زبان جدید، نقاشی، یا حتی میخوایید یاد بگیرید چطوری با اره برقی شعبده بازی بکنید! توی ۲۰ ساعت آموزش متمرکز و عمیق روی اون موضوع از خودتون متحیر بشید. متحیر بشید که چقدر خوب شدید.
۲۰ ساعت واقعا قابل انجام و دست یافتنی هست. میشه حدود ۴۵ دقیقه در روز برای حدود ۱ ماه و اونقدرا هم سخت نیست.
البته برای این ۲۰ ساعت شرایطی رو نام میبره که شامل ۴ مرحله میشه. شرایطی که تضمین کنه شما اون ۲۰ ساعت رو به کارامدترین شکل ممکن که میتونستید سرمایه گذاری کرده باشید.
در واقع از اینجا به بعد وارد بحث یادگیری هوشمندانه میشیم.
۱- اون مهارت روتجزیه وتحلیل کنید. تصمیم بگیرید که وقتی یادگیری تموم شد قادر به انجام چه چیزایی باشید. بعد اون مهارت رو بررسی کنید و تبدیلش کنید به تیکه های کوچکتر وکوچکتر.
بیشتر چیزایی که ما به عنوان مهارت می بینیم در واقع مجموعه بزرگی از مهارت های مختلف هستن. هرچی بیشتر بتونیم اون مهارت رو به قسمتهای جزیی تر تقسیم کنید بیشتر قادر به این هستید که تصمیم بگیرید که کدوم قسمت ازین مهارت ها هستن که بهتر شمارو کمک میکنن تا به اون چیزی که میخوایید برسید اونوقت میتونید اون چیزهارو اول تمرین کنید و اگر اول چیزهای مهم تر رو تمرین کنید قادر خواهید بود کارایی تون رو توی کمترین زمان بهتر کنید.
۲- انقدری یاد بگیرید که بتونید خودتون رو تصحیح کنید. ۳-۴ تا منبع در مورد چیزی که میخوایید یادبگیرید پیدا کنید، ولی ازونا به عنوان راهی که تمرین کردن رو به تعویق بندازه استفاده نکنید. مثلا ۲۰ تا کتاب انتخاب نکنید! کاری که باید بکنید اینه که به اندازه ایی یاد بگیرید که بتونید تمرین کنید و اشتباهات خودتون پیدا کنید و همزمان با تمرین اونهارو درست کنید. این تمرین تبدیل میشه به راهی که برای بهتر شدن در اینکه وقتی اشتباهی مرتکب میشیم متوجهش بشیم و بعد یه کار متفاوت انجام بدیم.
۳- موانع یادگیری رو بردارید. از چیزایی که باعث حواس پرتی شما میشن دور بشید . تمام چیزی که توی این راه هست باید شمارو ترغیب کنه که بشینید اون کارو انجام بدید. هرچقدر بیشتر بتونید عزم و اراده تون رو بیشتر کنید تمرین با کیفیت تری خواهد بود.
۴- حداقل ۲۰ ساعت تمرین کنید.
به نظر من این نرمال هست که در شروع یادگیری وقتی «چیزی در مورد یک مهارت ندونیم و خودمون هم اینو بدونیم» حس بدی داشته باشیم. این وضعیت واقعا اذیت کننده هست. ما دوست نداریم احساس ندونستن کنیم. درستتر اینه دوست نداریم احساس خنگ بودن بکنیم. میشه گفت یکی از مهمترین موانع برای اینکه ما بشینیم اون کارو درست و با کیفیت انجام بدیم یه عامل احساسی هست. پس وقتی این قرار با خودتون میذارید که حداقل ۲۰ ساعت روی یه مهارت وقت بذارید میتونید به اون مانع اولیه غلبه کنید و اندازه ایی پای یادگرفتن بشینید که نتیجه مثبتش رو ببینید. همین واقعا قرار نیست آپولو هوا کنیم!
در واقع برای یاد گرفتن هر مهارت جدیدی نیاز به یک ظرفیت خنگ بودن هست. آگاه بودن به این موضوع که اوایل یاد گرفتن هرچیزی چه حسی داره مارو آزار میده میتونه باعث بشه که بتونیم ازش رد بشیم، حداقل ۲۰ ساعت طاقت بیاریم!
تا اینجا یک نگاه کلی به دیدگاه نوروساینس نسبت به مساله یادگیری داشتیم، توصیه هایی ازش خوندیم و در مورد یک نظریه که چقدر زمان برای رسیدن به یک سطح اولیه از تسلط کافی هست صحبت کردیم.
بخش پایانی رو به این میپردازم که:
اگر بخواییم چیزی رو عمیقتر و حرفهاییتر یاد بگیریم چطور؟
من توی جستجوهام به فریم وورک هایی رسیدم که فرایند یادگیری عمیق رو ساختارمندتر میکنن.
معروف ترین اونها «بلوم تکسونومی» هست.
این فریمورک توسط آقای «بلوم» که روانشناس آمریکایی حوزه آموزش بودن برای کمک به مربیان و طراحان آموزشی به وجود اومده تا به طور سیستماتیک اهداف یادگیری را تعریف و ساختاردهی کنه. همینطور از این طریق برای ارزیابی میزان یادگیری و درک دانشآموزان یک ابزار استاندارد داشته باشن. دلیل اصلی ایجاد بلوم تکسونومی، نیاز به یک سیستم مشخص برای تعیین عمق و کیفیت یادگیری بود.
این فریموورک یادگیری را به شش سطح مختلف تقسیم میکنه که از سطح پایه (یادآوری و درک مفاهیم) شروع و به سطحهای پیچیدهتر (مثل تحلیل، ارزیابی و خلق) میرسه. این فریمورک به کمک مربیها اومد تا اهداف یادگیری را بر اساس سطوح مختلف شناختی طراحی کنن و مطمئن بشن که یادگیری تنها در حد حفظ کردن مطالب نمیمونه.
مراحل اصلی طبقهبندی بلوم به ترتیب پیچیدگی:
من به معرفی و توضیح مختصری از این فریم وورک بسنده میکنم و این پست رو به پایان میرسونم.
امیدوارم مطالب برای شما مفید بوده باشه.
از اینکه تا اینجا همراه من بودین سپاسگزارم و صمیمانه پذیرای نظرات و تجربه های شما هستم.