ویرگول
ورودثبت نام
ته‌نشین
ته‌نشین
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

داستانی که عامه‌پسند نیست

«کوئنتین تارانتینو» در نهمین ساخته خود، به دهه شصت میلادی رفته است؛ دهه‌ای که معروف به دهه تغییر و تحول در کشور آمریکا است. دهه‌ای که در آن هیپی‌ها، انقلاب گرایش‌های جنسی، جنبش فمینیسم، جنبش حقوق مدنی سیاه‌پوستان آمریکایی، جنبش‌های ضد جنگ و گسترش بی‌حدومرز مواد مخدر، جامعه آمریکا را کاملاً تکان داد و سینما نیز به‌عنوان یک هنر گسترده در سطح جامعه از این تحولات دور نماند.

داستان «روزی روزگاری در... هالیوود» نیز در سال 1969، سال پایانی این دهه می‌گذرد و روایتگر اوضاع‌واحوال سه انسان درگیر سینماست. اولی یک بازیگر افول کرده به نام «ریک دالتون» است که پیش‌تر در دهه 50 ستاره ژانر وسترن در سینما و تلویزیون بوده (ژانری که بیشتر از همه در دهه شصت تغییر کرد و تقریباً به پایان عمر خودش رسید)؛ دومی بدلکار و رفیق او، «کیلف بوث» است که به دنبال افول رفیق بازیگرش، زندگی او هم در سراشیبی نسبی قرارگرفته و سومی هم «شارون تیت»، ستاره درخشان دهه شصت و یکی از سمبل‌های تغییر در همان روزگار است. فیلم با پرداختن جسته‌گریخته به این سه نفر، به هالیوود دهه شصت می‌رود و از فیلم‌ها، بازیگران، کارگردانان و تهیه‌کنندگان، استودیوها و جو حاکم بر آن دوران می‌گوید؛ از نفرت وسترن سازان آمریکایی از وسترن اسپاگتی‌های ایتالیایی و از تغییری که آرام‌آرام از دل جامعه آمریکا راهش به سینما باز می‌کند.

در «روزی روزگاری در... هالیوود» از داستان‌پردازی و صحنه‌های هیجانی، دراماتیک و یا توأم با خشونت زیاد، دیالوگ‌های طولانی و جذاب معمول فیلم‌های تارانتینو خبری نیست. تارانتینو در این فیلم از داستان‌گویی دوری جسته و زمان قابل‌توجهی از فیلمش را برای نشان دادن لس‌آنجلس دهه شصت، فیلم‌ها و ستارگانشان، پشت‌صحنه فیلم‌ها و حتی مهمانی‌های جنجالی و وحشی «پلی بوی» که با سلبریتی‌های آن دوران پر می‌شده، گذاشته است. او از داستان‌گویی به شیوه عامه‌پسند پرهیز کرده – گرچه فیلم با عبارتی بسیار آشنا و عامه‌پسند در داستان‌گویی، یعنی «روزی روزگاری...» به پایان می‌رسد – اما در عوض، تمرکز خود را بر سه شخصیت اصلی خود، «دالتون»، «بوث» و «تیت» گذاشته است؛ گرچه «تیت» حضور کمتری نسبت به دو نفر دیگر دارد که با توجه به حجم تبلیغاتی که درباره او و ماجرای قتلش پیش از اکران فیلم می‌شد، مخاطب انتظار چیزی بیشتر از این‌ها را می‌کشد.

فیلم بر نحوه گذران زندگی این سه نفر، محل زندگی‌شان، دوستان و گذشته‌شان به مخاطب اطلاعات می‌دهد؛ «تیت» با آن زیبایی معصومانه‌اش از شهرت خود لذت می‌برد؛ «دالتون» الکلی از کارنامه هنری خود عصبی است و «کلیف بوث» که بی‌خیال و خونسرد، در حال زندگی می‌کند.

در فیلم، یک رفاقت مردانه دل‌چسب و دوست‌داشتنی میان «دالتون» و «بوث» به تصویر کشیده می‌شود؛ از جنس همان رفاقت‌های مردانه که در آثار سینمای کلاسیک به یاد داریم؛ از آن رفاقت‌ها که خود فیلم در جمله‌ای کوتاه از زبان راوی به بهترین شکل توصیف می‌کند: «چیزی بیشتر از یک دوست و کمتر از یک همسر». فیلم به آرامی و حتی می‌توان گفت با ریتمی کند تمام موارد یادشده را نمایش می‌دهد و برای هرکدام به قول معروف حسابی وقت می‌گذارد و این آرامش در تمام طول فیلم از ابتدا تا پایان جریان دارد.

Don't cry in front of Mexicans!
Don't cry in front of Mexicans!

نقش‌آفرینی‌های بازیگران نقطه قوت فیلم به شمار می‌آید و همگی در سطح بسیار بالایی قرار دارند؛ حتی آن‌هایی که نقش کوتاهی در فیلم بر عهده دارند. سه ستاره فیلم، «دی‌کاپریو»، «پیت» و «رابی» با جذابیت و بازی‌های فوق‌العاده‌شان، مخاطب را تا پایان فیلم، همراه خود می‌کنند. «پیت» در این میان از همه درخشان‌تر است و پخته‌تر از همیشه ظاهر می‌شود.

از طراحی صحنه فوق‌العاده دقیق و چشم‌نواز فیلم نمی‌توان نگفت؛ طراحی بی‌نظیر استودیوهای فیلم‌سازی، محل زندگی کثیف و آشفته هیپی‌ها، ماشین‌های کلاسیک آمریکایی و خود لس‌آنجلس با آن چراغ‌های نئونی که در طول فیلم چندین بار شب‌های زنده و نورانی شهر به تصویر کشیده می‌شود.

کلیف بوث؛ نقشی که پیت برای آن پس از سه دهه فعالیت حرفه‌ای بازیگری، برنده جایزه اسکار شد.
کلیف بوث؛ نقشی که پیت برای آن پس از سه دهه فعالیت حرفه‌ای بازیگری، برنده جایزه اسکار شد.

«روزی روزگاری در... هالیوود» یک کمدی سیاه است که به هجو تاریخ و سینمای هالیوود می‌پردازد و «تارانتینو» در پایان فیلم از تاریخ انتقام می‌گیرد؛ مانند همان کاری که در فیلم دیگر خود، «حرامزاده‌های پست‌فطرت» کرده بود؛ او این کار را کرد چون سینما قدرت این کار را به او داده است؛ «تارانتینو» یک تاریخدان نیست، یک فیلم‌ساز است.

عدم تمایل به داستان‌گویی متداول، اشارات زیاد به جغرافیا و تاریخ سینما و هالیوود و نیز جامعه دهه شصت آمریکا، مدت‌زمان طولانی و ریتم آرام فیلم باعث می‌شود که فیلم برای بسیاری از تماشاگران گنگ و خسته‌کننده باشد و نتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. برای من اما «روزی روزگاری در... هالیوود» جزو بهترین آثار سالی است که گذشت؛ فیلمی درباره سینما و عشق به سینما.

این دو قاب زیبا و به یادماندی از حضور کارگردان و بازیگران فیلم در جشنواره کن 2019، تقدیم به شما که تا پایان مطلب خوانده‌اید!

جشنواره فیلم کن 2019، فرانسه.
جشنواره فیلم کن 2019، فرانسه.
از راست به چپ: مارگو رابی، کوئنتین تارانتینو، لئوناردو دی‌کاپریو و برد پیت.
از راست به چپ: مارگو رابی، کوئنتین تارانتینو، لئوناردو دی‌کاپریو و برد پیت.


سینمافیلمنقدهالیوودبرد پیت
یادداشت‌ها، ایده‌ها و روایت زیستن.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید