زندان از عجیبترین و تنشزاترین مکانهای ساخت بشر است. تاکنون بارها در سینما و تلویزیون، آثار زیادی درباره این مکان و اتفاقات و افراد درون آن ساخته شده است. در بیشتر این آثار، ما همراه زندانی هستیم؛ اما این بار در فیلم «سرخپوست»، ما با زندانبان همراه هستیم.
فیلم روایتگر قصهای است که از گرگومیش یک روز بارانی شروع شده – با آن صحنه آغازین خارقالعاده، آسمانی تاریک و بارانی، مردانی سیاهپوش در حال از جا درآوردن یک دار و دو شعله آتش در دو گوشه تصویر – و تا پنج عصر همان روز ادامه پیدا میکند. قصهِ زندانی که قرار است به زودی تخریب شود و زندانیان به زندان جدیدی منتقل شوند. رئیس زندان، «سرگرد نعمت جاهد» بابت سالها مدیریت بینقص زندان قرار است ترفیع بگیرد و به محیط کاری جدیدی منتقل شود. در این میان، با گم شدن یک زندانی محکوم به اعدام به نام «احمد سرخپوست»، همه چیز بهم میریزد. شغل و ترفیع سرگرد در خطر افتاده و هوش و نظم او توسط یک زندانی زیرسوال رفته است. حال، جدال بین زندانبان و زندانی و نیز زندانبان و زمان شروع شده و جستوجو در زندان – این خانه زندانی و زندانبان – آغاز میشود. در ادامه مددکار احمد سرخپوست، «خانم کریمی» با بازی «پریناز ایزدیار» وارد قصه میشود و سرگرد جاهد وارد رابطهای عاطفی با وی میشود و تقابل عشق و وظیفه نیز شکل میگیرد؛ زیرا کریمی معتقد است که سرخپوست بیگناه است و نباید اعدام شود.
ما در طول فیلم هیچگاه احمد سرخپوست را از نردیک نمیبینیم. ظاهر و رفتار و شخصیت او برای ما توسط خانواده و همسلولیها و ممدکارش شرح داده میشود و بیگناهی او برای ما اثبات میشود، بدینگونه مخاطب در یک دوراهی قرار میگیرید. مخاطب از طرفی میخواهد زندانبان وظیفهاش را درست به انجام برساند و موفق شود و از طرفی احمد سرخپوست را رها و آزاد از مرگ میخواهد؛ این، اوج هنر نیما جاویدی و نقطه قوت فیلمنامه اوست.
در طول فیلم، ما به مرور تحول و تغییر شخصیت سرگرد جاهد را میبینیم. فیلم در سکانسهایی مانند به گریه انداختن فرزند خردسال احمد سرخپوست توسط جاهد و پشیمانی او از این اتفاق، گیر افتادن او در سلول زندان خودش و دیدن تصویر به دار آویخته شده خودش بر دیوار سلول که خود را به سختی از آنجا آزاد میکند که به تعویض لباس نظامی و پوشیدن لباس جدید عادی – به تعبیر پدر جاهد، لباس آدمیزادی – منجر میشود، مرگ قورباغه بیگناه سرخپوست و در نهایت رفتن از زندان و تغییر محیط، سیر تحول شخصیت جاهد را نشان میدهد و مخاطب را برای پایان خودش آماده میکند و قصه خود را همانگونه که به بهترین شکل آغاز کرده و پیش برده، به پایان میرساند.
سرخپوست با فیلمنامه کلاسیک خود، یکی از بهترین قصهگوییهای چند سال اخیر سینمای ایران را انجام میدهد. فیلم از عوامل فنی گوناگون مانند فیلمبرداری درخشان و تحسینبرانگیز هومن بهمنش در نمایش محیط زندان و شخصیتها، نورپردازی تاثیرگذار و طراحی صحنه بینظیر و موسیقی بسیار خوب رامین کوشا – که البته در بعضی سکانس ها پرحجم است –، برای فضاسازی استفاده کرده و از همگی آنها در خدمت پرداخت و روایت قصه به بهترین شکل بهره میبرد.
محمدزاده در این فیلم بازی بسیارخوب و متفاتی با سایر آثار پیشین خود ارائه میدهد و بازی کنترل شده و بدون اور اکت از خود در نقش یک نظامی خونسرد و باهوش از خود به نمایش میگذارد؛ نقش آفرینی ایزدیار نیز قابلقبول است.
نیما جاویدی در دومین ساخته سینمایی بلند خود، اثری بسیار قوی و ارزشمند خلق کرده است که در سینمای ایران ماندگار خواهد شد. به امید دیدن فیلمهای خوب بیشتری مانند سرخپوست در سینمایمان.