«ژانلوک گدار» در جایی گفته یک دختر و یک اسلحه، تمام آن چیزی که برای ساخت فیلم لازم است.
«گریز»، دختر جذاب و چندین اسلحه مرگبار دارد؛ و علاوه بر آنها، «استیو مککویین» را بهعنوان بازیگر نقش اصلی در جلوی دوربین و «سم پکینپا» را بهعنوان کارگردان در پشت دوربین دارد. نتیجه این ترکیب شگفتانگیز، فیلمی بهیادماندنی از سینمای دههی هفتاد آمریکاست.
فیلم داستان سرقت و گریز است؛ و یکی از زوجهای جذاب سینما، «اَلی مکگرو» و «استیو مککویین» را برای سارقین اصلی خود، داک و کارل مککوی در اختیار دارد. شیمی میان مکگرو و مککویین بسیار خوب از کار درآمده و یادآور بانی و کلاید است. آقا و خانم مککوی با یکدیگر سرقت میکنند و با یکدیگر میگریزند. آن دو بارها از دست یکدیگر عصبانی میشوند و همدیگر را ناامید میکنند؛ اما از همدیگر دست نمیکشند و عشق هیجانانگیز خود را ادامه میدهند. «گریز» یک فیلم مردانه است؛ ماچوییسم در فیلم به شکل فراوان جریان دارد. در فیلم مردی را میبینیم که چطور با نرینگی خود و اسلحه بزرگی در دست (کلتِ مگنوم)، بر مرد دیگری تسلط پیدا میکند و همسر او را میرباید؛ و درنهایت خود تسلیم مردی با نرینگی قویتر و اسلحهای بزرگتر (شاتگان) میشود.
خشونت جذاب و عریان فیلمهای پکینپا که پیشتر در «این گروه خشن» (۱۹۶۸) و «سگهای پوشالی» (۱۹۷۱) دیده بودیم، در «گریز» هم هست؛ خشونتی که در آن سالها هنوز در هالیوود باب نشده بود، اما پکینپا بر آن اصرار داشت و خطشکنی میکرد. پکینپا به بهترین شکل تعلیق را در فیلمش به نمایش میگذارد و بهخوبی هم هیجان را در فیلمش پخش کرده و سکانسهای اکشن بهیادماندنی و کمنظیری مانند سکانسی که مککویین با شاتگان به جان ماشین پلیس میافتد، خلق میکند که با گذشت قریب به پنجاه سال از ساخت فیلم، همچنان جذاب و لذتبخش است.
فیلمهای مشابه «گریز» در سینما زیاد ساخته شده است؛ چه پیش از آن، که «گریز» از آنها تأثیر گرفته و چه پس از آن، که بسیاری فیلمها از آن تأثیر گرفتند. «گریز» اما بهواسطه اتکا به ستارگان خود و ویژگیهای منحصربهفرد کارگردان آن، در سینما ماندگار شده است.