سعید قدوسینژاد کتاب جدیدی ترجمه کرده که مطابق معمول ارزش خواندن دارد. سعید از نظر من یک نجف دریابندری بالقوه است. هم انتخابهایش هوشمندانه است و هم ترجمهش سلیس و روان و هم برای خوانایی بیشتر ترجمه زحمت میکشد. از تهیه پانویسهای درست گرفته تا حتی ابداع واژههای جدید! کتابهای سختی کارهای سخت و قلاب را پیش از این از سعید خوانده بودیم و این کتاب هم به مانند دو کتاب قبلی نثر روان و موضوع جذابی دارد. با توجه به اینکه کتاب تازه سهشنبه هفته پیش به بازار عرضه شده احتمالا من اولین نفری هستم که به جز تیم نشر، آن را خواندهام ?
کتاب مصائب من در حباب استارتآپ را دنیل لاینز، یک روزنامهنگار سابق و نسبتا معروف نیوزویک، نوشته. یک مرد ۵۲ ساله که در سال ۲۰۱۲ عذرش را از نیوزویک میخواهند و زندگی کاریاش با پیوستن به استارتآپ هاب اسپات تغییر میکند. لاینز در این کتاب داستان پیوستن و چند سال کارش در هاب اسپات، جایی که میانگین سنی کارکنانش نصف سن اوست را برایمان تعریف میکند. از بنیانگذاران و سرمایهگذاران خطرپذیری میگوید که بر موج استارتآپی سوار شدهاند و یک شبه پولدار میشوند. از کارکنانی میگوید که با امکانات زیبای استارتآپی (مثل دیوارهای آبنباتی و فوتبالدستی و صندلیها و هدفونهای بامزه و ...) مدهوش شدهاند، از شعار اهمیت به منابع انسانی و در عملْ اخراج بیرحمانهی نیروهای شرکت و غیب شدن یکشبهشان میگوید و از فضای بیبندوبار و فاسدی که در بعضی استارتآپها وجود دارد. از این میگوید که تبلیغات و شوآف کردن انگار در برخی جاها بیشتر از اصل کار مورد توجه است و این میگوید که مهم نیست چه ارزشی برای جامعه میآفرینی؛ حتی سودآوری هم مهم نیست! مهم بزرگ شدن است. یوزر بیشتر؛ رشد بیشتر؛ درآمد بیشتر؛ حتی اگر به قیمت ضررهای میلیون دلاری باشد. اینها برای سرمایهگذاران جذاب است چون قیمت سهام تو را رشد میدهد و این یعنی سود بیشتر برای بنیانگذاران و سرمایهگذاران در هنگام عرضه اولیه IPO در بورس!
البته این روایت دنیل لاینز از کتاب است. روایتی که ممکن است صحیح نباشد و صرفا از منظر یک پیرمرد که وارد دنیایی جدید و ناشناخته شده نوشته شده باشد. اما به نظرم کتاب هر چه قدر هم یکسویه، گزنده و در بعضی جاها خندهدار نوشته شده باشد؛ حاوی نکات تفکربرانگیزی است که جامعه استارتآپی ایران باید به آن توجه کند: ما باید به اهمیت ارزشآفرینی برای عموم جامعه فکر کنیم؛ به جای توجه به شوآف و سروصدا بر روی ایجاد محصولی بهتر تمرکز کنیم و کارمندان و همکاران را مانند اعضای خانواده ببینیم نه کسانی که میخواهیم با آبنباتهای چوبی و محیط کار رنگارنگ و جذاب آنها را سرگرم و در همان حال با نشان دادن نمودارهای رشد، صاحبان سرمایه و خودمان را پولدارتر کنیم.