مسئولیـتهـای اجتمـاعـی طراحـان، کسب و کـارهـا و دولت
پذیـرفتن "مسئـولیـت اجتمـاعـی" دیـگر صرفـا یک اتیـکت شیـک نیـسـت.حتـی یک انتخـاب صرفـا "مسئـولانه" یـا "روشنفکرانه" نیـسـت؛ یک اضطرار اسـت.
7 اسفند 1397 | نوشـته شده توسـط استـودیـو تجـربه
__________________________________
درک مفهوم اکولوژی و به هم پیوستگی اجزای طبیعت و زندگی، یکی از بنیانهای شکلگیری ارتباطات انسانی و اجتماعی است. طبیعتی که غیرمنصفانه نیست، متعادل است و اجزا در هماهنگی، تناسب و تعادل با یکدیگر همزیستی میکنند. زندگی و طراحی مسئولانه هر فرد یا سازمانی، بخشی از فرآیند ارگانیکتر شدن اکوسیستمهای اجتماعی و انسانی است.
با وجود تلاش سیستمهای آموزشی مختلف در سرتاسر دنیا برای انتقال مفهوم "کار گروهی"، هنوز بسیاری از تعاملات کاری، آموزشی و تفریحی ما بر اساس رقابت غیرسازنده و "برنده شدن" شکل گرفتهاند. رشد جریانات پوپولیستی در شرق و غرب کرهی زمین در طی چند سال گذشته، حاکی از افزایش "تفکر اجتماعی ایزوله!" است. تفکری که باعث میشود تا افراد رسیدن به منافع خود را در گرو رقابت، حذف کردن یا جدایی و فاصلهگرفتن از افراد دیگر، کشورهای دیگر (مانند بریتانیا و ماجرای Brexit) و یا حتی همهی دنیا (ترامپیزم) بدانند. تصور "به تنهایی قویتر شدن و موفق شدن" میتواند منجر به ایزوله شدن افراد و جوامع شود.
یکی از دلایل دوباره پا گرفتن جریانهای پوپولیستی، ناامیدی عمومی بسیاری از مردم جهان نسبت به دولتهایشان است. شعارهای شیک و "مردمدارانهی" مسئولان مختلف کشورها بسیار کم به بار مینشیند، و این عاملی میشود برای "خستگی اجتماعی از سیاستمداران". این ناامیدی تا سرحد عصبانیت پیش میرود، به نحوی که بسیاری از مردم ترجیح میدهند کسانی را انتخاب کنند که بتوانند "اوضاع را به هم بریزند" تا شاید "تغییری" حاصل شود. شخصی مانند ترامپ. کسی که میتواند تمام همکاران پیشین خود را به خاطر "دستاوردهایی که نداشتند" یا "دستاوردهای بدی که داشتند" به شدت سرزنش کند و تقصیر همهی مشکلات را به گردن "سیاستمدارانی که فقط شعار میدهند" بیندازد و به این ترتیب عصبانیت اجتماع را نمایندگی کند.
نکتهی مهم اینجاست که مردمی که طرفدار چنین رویکردی هستند خود را "مسئول" نمیدانند. آنها هیچگاه خود را "قسمتی از صورت مساله" تصور نمیکنند (همیشه اشخاص دیگری را مسئول اتفاقات ناخوشآیند و مشکلات میدانند). همچنین هیچگاه خود را "قسمتی از راهحل" نیز نمیدانند (همیشه اشخاص دیگری را مسئول رفع مشکلات میدانند).
یکی از راههای تغییر این نگرش، ایجاد تعامل بین مردم با نهادهای مدنی است. نهادهایی اجتماعی که نیروی اجرایی و توان کارکردی خود را از مردم میگیرند نه از دولتها. تعامل و همکاری مردم با این "سازمانهای مردم-نهاد" (سمنها) میتواند عادت مسئولیتپذیری و درگیر شدن با "صورت مساله" و "راهحل" را در آنان به وجود آورد.
یکی از پیشروترین رویکردهای طراحی ساختار هویتی سمنها، رویکرد IDEA است.
I=Integrity, D=Democracy, E=Ethics, A=Affinity
در این رویکرد، D به عنوان عامل دموکراسی، این ویژگی را به سمنها میدهد که بتوانند به اعضا و سفیران خود، آزادی عمل (البته متناسب با هویت و استایل برندشان) بدهند تا حیطهی کارکردها و تاثیرگذاریشان را همانند یک موجود زنده توسعه دهند. این رویکرد دموکراتیک در مدیریت و پیشبرد فرآیندهای عملیاتی و سفیران سازمان، فرهنگ و عادت "دموکراتیک عمل کردن" را نیز در جامعه گسترش میدهد.
از سوی دیگر در زمینههای غیرانتفاعی و یا داوطلبانه، به دلیل درگیری ذهنی کمتر با منافع مالی، افراد راحتتر با یکدیگر کار میکنند. در نتیجه فضا و فرهنگ کار تیمی فرصت رشد و بلوغ پیدا میکند و افراد به کار کردن با انسانهایی با ذهنیتهای متفاوت عادت میکنند. عادتی که در بخشهای دیگر زندگیشان (حتی بخشهایی که منفعت مالی دارد) نیز به کمک آنها میآید.
نخستین بار که موسسان و مدیران انجمن ققنوس (جمعیت حمایت از بیماران سوخته) برای توسعهی برند خود به ما مراجعه کردند، دکتر فاطمی، مدیر انجمن از تیم ما خواست پاسخ این سوال را پیدا کنیم: "چرا مردم ترجیح میدهند که بیشتر به فرد سرطانی کمک کنند تا اینکه به فرد سوخته کمک کنند؟" (این نکته را در طی حدود دو سال کار در انجمن دریافته بودند). تیم ما سه دلیل برای این نگرش پیدا کرد. یکی از آن سه دلیل این بود که "ما کمتر احتمال میدهیم که سوختگی برای خود ما اتفاق بیفتد، در حالی که در مورد سرطان اینگونه نیست وآنرا به خودمان نزدیکتر از سوختگی حس میکنیم". ما معمولا رخداد حوادث را در مورد دیگران متصور میشویم، نه خودمان.
از این رو نخستین دلیلی که میتواند به عموم، انگیزهی همکاری کردن با سمنها را بدهد، انتقال این نکته است که خود آنها مخاطب هستند و میتوانند (یا ممکن است) از خدمات این نهادها استفاده کنند. پیامرسانی انجمن ققنوس در مورد اینکه سوختگی "میتواند برای شما نیز اتفاق بیفتد" به جذب نیروهای بیشتر و فعالتر کمک کرد. موضوع فقط یک همراهی قلبی و دلسوزانه نیست. یک رویکرد پراگماتیک برای بالاتر بردن کیفیت زندگی خود مردم نیز هست.
دلیل دوم آن است که حتی اگر به صورت مستقیم نیازی به خدمات این نهادها نداشته باشند، وجود مشکلات در جامعه برای همه بار روانی و اقتصادی دارد. کمتر شدن مشکلات اجتماعی، حتی اگر مشکل مستقیم و شخصی ما نباشد، میتواند به زندگی و روحیهی بهتر همهی ما کمک کند.
سومین و شاید مهمترین دلیل پذیرفتن مسئولیتهای اجتماعی از سوی عموم جامعه این است که یکی از مهمترین نقاط اعمال نظر و اعمال قدرت بدنهی جامعه در فرآیندهای اجتماعی و شکل دادن به سبک زندگی خودشان، همین نهادهای مردم-نهاد هستند. برای شکل دادن به خدمات اجتماعی، نباید فقط منتظر دولت بود.
از دیگر مزایا و لذتهای فعالیتهای اجتماعی مسئولانه، ایجاد شبکهی ارتباطات و تعاملات انسانی برای افراد است. خلق فضایی برای جریان درست و مثبت انرژی و سینرژی بین بخشهای مختلف اکوسیستم زندگی تا حس "در جریان بودن" و "تعلق به جریانی بزرگتر از خود" را برای اعضا و مخاطبان خود خلق کند.
1- فضای امنتر، سالمتر و در مجموع کم مشکلتر، فضای بهتری برای رشد کسب و کارهاست. کسب و کارهایی که لایههای بالایی هرم مازلو را هدف قرار دادهاند، بهتر است که به عبور مردم از لایههای پایینتر هرم مازلو کمک کنند تا آنان بتوانند علاوه بر خلق جامعهای سالمتر و امنتر (و در نتیجه خلق زمینهی اجتماعی و اقتصادی مطمئنتر برای کسب و کار)، به مشتریان بالقوهی آن کسب و کارها نیز تبدیل شوند.
2- شرکتها میتوانند با ورود به حیطهی مسئولیت اجتماعی، وجه انسانیتری به برندشان بدهند و به این ترتیب، تجربهی برندشان را برای مخاطبانشان ارتقا دهند. هر چقدر موضوع کاری یک شرکت غیر ملموستر و از زندگی روزمرهی مردم دورتر باشد، بیشتر نیاز دارد تا برای نمایاندن وجههی انسان-محور خود تلاش کند. پروژههای اجتماعی یا همکاری با نهادهای مردم-محور میتواند کاتالیزوری برای خلق وجههی انسانیتر برای اینگونه برندها باشد.
1- یکی از بهینهترین راههای مدیریت استراتژیک در سطح ملی، واگذاری "انجام کارها" به بخش خصوصی و کوچکتر شدن دولت است. دولت باید "کنترل اجرای درست قوانین" و "تدوین استراتژی مدیریت منابع ملی" را به عهده بگیرد. دولت باید بتواند بزرگ فکر کند، نه اینکه در تمامی زمینهها نقش مجری را به عهده بگیرد. حمایت دولت از سازمانهای مردم-نهاد، بار عملیاتی و هزینههای خود دولت را نیز کاهش میدهد. علاوه بر اینکه انتقال رقابت از بخش دولتی به بخش غیر دولتی، علاوه بر حذف رانت، به افزایش کیفیت خدمات نیز منجر میشود.
2- دولتها دائما تغییر میکنند (هر 4 یا 8 سال). وقتی کارهای عملیاتی زیادی در حیطهی اجتماعی -که پروژهها معمولا درازمدت هستند- روی دوش دولت قرار بگیرد، قبل از به نتیجه رسیدن و پخته شدن، به خاطر تغییر دولت و به تبع آن تغییر رویکردهای عملیاتی و حتی استراتژیک، ناتمام و بینتیجه میمانند.
با واگذاری پروژههای اجتماعی بلند مدت به سازمانهای مردم-نهاد، میتوان از بلوغ برنامهها در بلند مدت اطمینان بیشتری یافت.
نکتهی تکمیلی اینکه برخی از دولتها قسمتی از مالیات شرکتها را به صورت "مالیات اجتماعی" در نظر میگیرند. به این ترتیب شرکتها بخشی از مالیات خود را روی مسایل اجتماعی هزینه میکنند و در عین حال بخشی از بار عملیاتی خدمات اجتماعی از روی دوش دولت برداشته میشود.
1- مسئولیت دیـزایـن:
نخستین عامل (که سر راستترین عامل و موضوع این نوشتار نیز هم هست)، "مسئولیت اجتماعی خود طراحان" است. روشهای متعددی برای ادای این مسئولیت وجود دارد. شاید یکی از بهترین راهها، کمک به مردم و شرکتها برای ادای مسئولیت اجتماعیشان است! گاهی بسیاری از افراد یا شرکتها قصد پذیرش این مسئولیت را دارند ولی نحوه و کانال انجام آنرا نمیشناسند. طراحان میتوانند با طراحی اکوسیستمهای اجتماعی (طراحی سیستم، طراحی خدمات، طراحی Co-Branding، طراحی کمپینها و برنامههای جامع ارتباطی و ...) به تسهیل این فرآیند کمک کنند.
دیـزایـن میتواند به سازمانهای مردم-نهاد کمک کند تا قصهای داشته باشند و این قصه، عامل ایجاد دیالوگ در مورد برند میان مخاطبان (مردم) میشود.
دیـزایـن، با خلق داستانی انسانی برای شکلدهی به دریافت ذهنی مخاطبان و ارایهی این داستان به شیوهای زیبا و پرنفوذ (که بخشی از تجربهی برند را میسازد)، حلقهی واسط و پیونددهنده میان نهادها و مردم میشود.
وقتی دیـزایـن به کمک سازمانها بیاید، متقاعد کنندهتر میشوند و برای همکاری و حمایت گرفتن نیز موفقتر عمل میکنند.
2- کسب تجربه؛ منفعت کار با سازمانهای غیر منفعت طلب!
در بسیاری از پروژههای مربوط به ادای مسئولیت اجتماعی، بحث سود اقتصادی در میان نیست ولی چرخهی اقتصادی سازمان مهم است. کار کردن در پروژههای غیر انتفاعی تمرین بسیار خوبی برای طراحان است تا با محدودیتها و چالشهای مالی این نوع پروژهها رو به رو شده و خلاقیت خود را برای بهینهسازی فرآیندهای سازمان و جذب کمک و منابع مالی برای پروژه، محک بزنند.
3- دیـزایـن به عنوان یک برند؛ نفوذ دیـزایـن در لایههای بیشتری از زندگی اجتماعی:
مردم نسبت به امور اجتماعی و انسانی در مقایسه با محصولات و خدمات تجاری شده عموما مقاومت ذهنی و ادراکی کمتری دارند. از این رو طراحی اجتماعی (Social Design) یکی از بهترین مسیرها و "فرصتها" برای اعمال توانمندی دیـزایـن در شکل دادن به سبک زندگی است. به عبارتی
یکی از بهترین راهها برای تغییر ذهنیت عموم (و حتی مسئولان و تصمیمگیرندگان اجتماع) نسبت به دیـزایـن - که آنرا در بهترین حالت تلاشی برای شکل دادن به "ظاهر" زندگی میدانند - به کارگیری آن در شکل دادن به "فعالیتهای کلان و نرمافزاری جامعه" است.
در نهایت شاید یکی از دوستداشتنیترین اثرات پذیرفتن مسئولیت اجتماعی و همکاری با گروههای مردم-نهاد برای همهی ما، به عنوان طراح، به عنوان صاحب یک کسب و کار و یا صرفا یک شهروند مسئول، یافتن دوستان جدید است. انسانهایی که اهداف و دغدغههای مشترکی دارند و به همین دلیل میتوانید روی آنها به عنوان دوستانی طولانی مدت و قابل اتکا حساب کنید.
______________________________________
7 اسفند 1397 | نوشـته شده توسـط استـودیـو تجـربه
___________________________________
این نوشته نخستین بار در وب سایت استودیو تجربه منتشر شده است | www.tajrobeh.design