تعریف تجربه چیه؟ از این به بعد قراره در مورد تجربه صحبت کنم. هر چیزی که تجربه خاصی برام داشته باشه و هر فیلم، موسیقی، مقاله یا.... که تجربه خاصی برام رقم بزنه رو دوست دارم به اشتراک بذارم.
تو دوست دارم درباره مسایلی صحبت کنیم که تو فصل تازهای از فلسفه علم هنوز تحت بحثن. یکی از اون مسایل، تجربه در علوم جدیده. دقیقاً تجربه به چه دردی میخوره و در علوم جدید چه کاربردهایی داره؟
قبلاً خوندم که گالیسون و تامس کوهن در کتابهاشون به طور مفصل درباره تجربه و ارتباطش با علوم تجربی صحبت کردن. تجربه رو با منطق و روش شناسی کلاسیک مقایسه میکنن.
استقرا به معنای استنتاج قاعده کلیای از جزییات ناقصه و ازش برای به دست آوردن نتایج عمومی و شکننده استفاده میکنن. مثلا از جمله "همه کلاغها سیاهن" میتونن به این نتیجه برسن که "کلاغ A سیاهه"، "کلاغ B سیاهه" و غیره. برای قوی تر و قابل اعتمادتر شدن استقرا و به دست آوردن قضایای عمومی حقیقی، از یه قاعدهی ارسطویی استفاده میشده که میگفت: "تقارن بیسبب دو یا چند حادثهی نادره". این قاعدهی ارسطویی، بخاطر کاربرد کلی و شکنندهاش، به من کمی یادآور قضیهای کلی میشد که بلافاصله رابطهی علی و دایمی بین دو حادثه رو مشخص میکرد.
برای مثال، اگه آب تو شرایط خاص و ثابتی بارها و بارها در ۱۰۰ درجه به جوش برسه، بر اساس قاعدهی تقارن بیسبب، میشه فهمید که تقارن جوش آوردن در ۱۰۰ درجه، یه تقارنی بیسبب و اتفاقی نیست، پس همیشه آب در ۱۰۰ درجه به جوش میرسه. این قضیهای که نتیجهی استقرا و قیاسه، منطقگراها بهش میگن "قضیه تجربی". (ابنسینا، ۹۵-۹۶ نصیرالدین ۳۷۲ – ۳۷۳، صدر ۳۱-۳۶)
اما تو فلسفه جدید غرب، تعریف تجربه اینجوری نیست و تفاوت جوهری و منطقی با استقرا نداره و اصلاً یه روشه که شامل مشاهده و استقراهای متنوع و تفکرمرکب و هدفمند (و گاهاً با استفاده از ریاضیات) برای کشف رابطههای طبیعی و منظم یا اثبات و ردشون یا تایید نظریهها و قوانین عملیه.