دانلود رایگان کتاب شفای زندگی از لوییز هی ترجمه فارسی
ما می توانیم نگرش خود را نسبت به گذشته تغییر دهیم
گذشته تمام شده و رفته است. اکنون نمی توانیم آن را تغییر دهیم. با این حال می توانیم افکار خود را در مورد گذشته تغییر دهیم. چقدر ما باید احمق باشیم که در لحظه حال خود را به دلیل آسیبی که فردی در گذشته به ما زده است، مجازات کنیم. من اغلب به افرادی که دارای الگوی کینه عمیق هستند می گویم ، "لطفاً اکنون کنار گذاشتن کینه را شروع کنید ، وقتی که این کار نسبتاً آسان است. منتظر نمانید که در معرض چاقوی جراح یا در بستر مرگ باشید ، تا این کار را انجام بدید که شاید دیر باشد. " وقتی ترسیده ایم ، تمرکز ذهن خود بر روی کار درمانی بسیار دشوار است. ما باید وقت بگذاریم تا ابتدا ترس ها را برطرف کنیم. اگر ما تصمیم بگیریم که باور کنیم قربانیانی درمانده هستیم و این همه ناامیدکننده است ، پس کائنات در این باور ما را پشتیبانی خواهد کرد و ما می توانیم خو را تخلیه کنیم. بسیار مهم است که ما این عقاید و باورهای احمقانه ، منسوخ شده و منفی را که از ما حمایت نمی کنند و به ما چیزی اضافه نمی کند ، آزاد کنیم. حتی مفهوم ما از خدا باید مفهومی باشد که او همیشه در کنار ما است ، و ضد ما نیست.
برای رها کردن گذشته ، ما باید تمایل به بخشش داشته باشیم
ما باید گذشته را آزاد کنیم و همه ، از جمله خودمان را ، را ببخشیم. ممکن است ما ندانیم چگونه این کار را انجام دهیم ، و ممکن است مایل به بخشش نباشیم ، اما همین واقعیتی که می گوییم تمایل به بخشش داریم ، روند بهبودی را آغاز می کند. برای خود ما ضروری است که "ما" گذشته را آزاد کنیم و همه را ببخشیم. "من تو را می بخشم که آنطور می خواستم نبودی. من تو را می بخشم و تو را عفو می کنم. " این اذعان ما را آزاد و رها می کند.
همه بیماری ها از نبخشیدن ناشی می شوند
هر وقت بیمار شدیم ، باید قلب خود را ببینیم تا بفهمیم چه کسی است که باید بخشیده شود. مسیر معجزه می گوید که "همه ناراحتی ها از یک عفو و بخشش ناشی می شود" ، و "هر وقت بیمار شدیم ، باید به اطراف نگاه کنیم تا ببینیم چه کسی است که باید بخشیده شود." من به این مفهوم باید اضافه کنم که شخصی که برای شما بخشیدنش سخت تر است، همان فردی است که شما باید بیشتر از هر کس دیگر از گناه او بگذرید. بخشش به معنای دست برداشتن و رها کردن است. این در مغایرت با چشم پوشی از رفتار آنهاست. این فقط اجازه می دهد تا همه چیز کنار گذاشته شود. ما لازم نیست بدانیم که چگونه ببخشیم. تمام آنچه باید انجام دهیم این است که مایل به بخشش باشیم. کائنات از نحوه کار مراقبت خواهد کرد. درد خودمان را خیلی خوب درک می کنیم. چقدر برای اکثر ما دشوار است درک کنیم که آنها ، هر کسی که ما باید بیشتر از هر کس دیگر آن را ببخشیم ، نیز درد می کشند. ما باید درک کنیم که آنها با درک ، آگاهی و دانش خود در آن زمان بهترین کار را می کردند.
وقتی مردم با مشکلی به سراغ من می آیند ، من اهمیتی نمی دهم که چیست - سلامتی ، کمبود پول ، روابط غیرقابل تحقق ، یا خلاقیت خفه شده - فقط یک چیز وجود دارد که من همیشه روی آن کار کرده ام ، و آن دوست داشتن خودم است. من متوجه می شوم که وقتی واقعاً خودمان را دقیقاً همانطور که هستیم دوست داریم و دانلود رایگان کتاب شفای زندگی از لوییز هی ترجمه فارسی
دوست داشتن و تأیید خود ، ایجاد فضای ایمنی ، اعتماد و سزاوار بودن و پذیرش به وجود می آورد ، و به ایجاد نظم در ذهن شما ، ایجاد روابط دوستانه تر در زندگی شما ، جذب یک شغل جدید و یک مکان جدید و بهتر برای زندگی ، و حتی توانایی خود برای وزن طبیعی بدن کمک می کند. افرادی که خود و بدن خود را دوست دارند از خود و از دیگران سوء استفاده نمی کنند. تأیید خود و پذیرش خود در حال حاضر کلید اصلی تغییرات مثبت در هر زمینه از زندگی ما هستند. دوست داشتن خویشتن ، از نظر من ، با این آغاز می شود که هرگز از خود انتقاد نکنیم. انتقاد ما را به همان الگویی متصل می کند که می خواهیم تغییر دهیم. درک و ملایمت با خود به ما کمک می کند تا از آن خارج شویم. به یاد داشته باشید ، شما سالهاست که از خود انتقاد می کنید ، و نتیجه ای نداشته است. خودتان را تأیید کنید و ببینید چه اتفاقی می افتد.
در بی انتهایی زندگی جایی که من هستم ، همه چیز عالی و تمام و کمال است. من به قدرتی بسیار بزرگتر از خودم اعتقاد دارم که هر لحظه از هر روز در من جریان می یابد. من خودم را به خرد درون می گشایم ، و می دانم که فقط یک دانا در این جهان حاکم است. از این همه پاسخ ها ، راه حل ها ، درمان ها ، خلاقیت های جدید از این دانا به وجود می آید. من به این قدرت و عقل اعتماد دارم ، زیرا می دانم هر آنچه لازم است بدانم برایم آشکار شده است ، و هر آنچه را که نیاز داشته باشم در زمان ، مکان و نحوه مناسب به دستم می رسد. همه چیز در دنیای من خوب است.
"نگاه کردن به درون محفوظ از خطر است."
بدن من سالم نیست
صدمه دیده ام ، خونریزی می کند ، درد می کند ، تیر می کشد ، پیچ می خورد ، لنگ می زند ، ورم می کند ، پیر می شوم ، نمی بینم ، نمی شنوم ، فرشوده شده ام و غیره. به علاوه هر چیز دیگری که ممکن است شما خودتان آن را ایجاد کرده باشید. فکر می کنم همه آنها را شنیده ام. دانلود رایگان کتاب شفای زندگی از لوییز هی ترجمه فارسی
در روابطم مشکل دارم
آزار دهنده هستند ، همیشه نیستند ، طلب کار هستند ، از من حمایت نمی کنند ، همیشه از من انتقاد می کنند ، نسبن به من بی مهری می کنند ، مرا تنها می گذارند ، مرا تمام وقت انتخاب نمی کنند ، نمی خواهم با من اذیت شود ، کاری به کار من ندارند ، هرگز گوش نمی کنند ، و غیره به علاوه هر چیز دیگری که ممکن است شما خودتان آن را ایجاد کرده باشید. بله ، من همه آنها را نیز شنیده ام.
درآمد ندارم ، به ندرت پول در می آورم ، هرگز به اندازه کافی درآمد نداشته ام ، سریعتر از آنچه پول در می آورم آن خرج می شود ، صورتحساب ها زیادتر از درآمدم هستند ، تا آخر ماه کم می آورم و غیره. به علاوه هر چیز دیگری که ممکن است شما خودتان آن را ایجاد کرده باشید. البته همه آنها را هم نیز شنیده ام.
در زندگی ام هیچ چیز سر جایش نیست
هرگز نمی توانم کاری را که می خواهم انجام دهم. من نمی توانم کسی را راضی کنم من نمی دانم چه کاری می خواهم انجام دهم. هیچ وقت برای من وقت مناسبی نیست. نیازها و خواسته های من همیشه کنار گذاشته می شوند. من فقط این کار را انجام می دهم تا آنها را راضی کنم. من فقط یک درب برای رد شدن دیگران هستم. هیچ کس اهمیتی نمی دهد که من می خواهم چه کاری انجام دهم. من هیچ استعدادی ندارم و نمی توانم کاری درست انجام دهم. تمام کاری که من می کنم این است که تعلل می کنم. هیچ وقت هیچ چیز به درد من نمی خورد و غیره ... . به علاوه هر چیز دیگری که ممکن است شما خودتان آن را ایجاد کرده باشید. همانند موارد بالا دانلود رایگان کتاب شفای زندگی از لوییز هی ترجمه فارسی
چه اتفاقی در زندگی شما می افتد؟
سلامتی شما در چه وضعیتی است؟
برای امرار معاش چه کار می کنی؟
آیا کار خود را دوست دارید؟
وضع مالی شما چطور است؟
روابط عاشقانه شما چگونه است؟
رابطه آخر چگونه پایان یافت؟
و رابطه قبل از آن ، چگونه پایان یافت؟
به طور خلاصه از دوران کودکی خود بگویید.
حالت های بدن و حرکات صورت را تماشا می کنم. اما بیشتر من واقعا به کلماتی که می گویند گوش می کنم. افکار و کلمات تجربیات آینده ما را ایجاد می کنند. وقتی به صحبت های آنها گوش می دهم ، به راحتی می فهمم که چرا این مشکلات خاص را دارند. کلماتی که بیان می کنیم نشانگر افکار درونی ما هستند. بعضی اوقات ، دانلود رایگان کتاب شفای زندگی از لوییز هی ترجمه فارسی
تمرین : من باید
کار بعدی که انجام می دهم این است که به آنها یک کاغذ و قلم بدهم و از آنها بخواهم که بالای یک کاغذ بنویسند:
من باید
آنها باید لیستی از پنج یا شش راه با شروع کلمه "من باید" تهیه کنند. برای برخی از افراد این کار دشوار است و برخی دیگر آنقدر موارد زیادی برای نوشتن دارند که متوقف کردن آنها دشوار است. سپس از آنها می خواهم که لیست را یک به یک برای من بخوانند ، و هر جمله را با "من باید" شروع می شود ... " وقتی آنها هرکدام را می خوانند ، می پرسم ، "چرا؟" پاسخهایی که ارائه می شوند جالب توجه هستند ، مانند:
مادرم گفت باید
چون می ترسم این کار را نکنم.
چون باید کامل باشم.
خوب ، همه باید این کار را انجام دهند.
چون من خیلی تنبل ، خیلی کوتاه ، خیلی بلند ، خیلی چاق ، خیلی لاغر ، خیلی ابله ، خیلی زشت ، خیلی بی ارزش هستم.
این پاسخ ها به من نشان می دهد که آنها در عقاید خود کجا گیر کرده اند و فکر می کنند محدودیت های آنها چیست. من هیچ توضیحی در مورد پاسخ آنها نمی دهم. وقتی لیست آنها کامل شد ، من در مورد کلمه "باید" صحبت می کنم. ببینید ، من معتقدم که کلمه باید یکی از آسیب زننده ترین کلمات در زبان ما باشد. در واقع هر وقت که از باید استفاده کنیم ، در واقع داریم از کلمه "اشتباه" استفاده می کنیم. یا اشتباه کرده ایم یا اشتباه می کنیم یا قرار است اشتباه کنیم. فکر نمی کنم ما در زندگی خود به اشتباهات بیشتری احتیاج داشته باشیم. ما باید آزادی انتخاب بیشتری داشته باشیم. من می خواهم کلمه باید را بگیرم و آن را برای همیشه از واژگان حذف کنم. من آن را با کلمه "می توانست" جایگزین کنم. "می توانست" به ما حق انتخاب می دهد و ما هرگز اشتباه نمی کنیم.
سپس از آنها می خواهم که لیست را هر بار یک بار بخوانند ، به جز این که هر جمله را با گفتن این جمله آغاز می کنند: "اگر واقعاً می خواستم ، می توانستم ." این نوع جمله بندی کاملاً موضوع را جدید و واضح می کند. در دانلود رایگان کتاب شفای زندگی از لوییز هی ترجمه فارسی
من نمی خواهم
میترسم.
نمی دانم چگونه
چون من به اندازه کافی خوب نیستم.
و غیره
ما اغلب می بینیم که آنها سالهاست که به خاطر کاری که هرگز نخواسته اند انجام دهند ، خود را ناراحت کرده اند. یا اینکه آنها انتقاد کرده اند که چرا کاری را انجام نداده اند که شروع آن هرگز فکر آنها نبوده است. غالباً این فقط کاری بود که شخص دیگری می گفت "باید" انجام دهد. آنها به وضوح می بینند هنگامی که "باید" را از لیست حذف می کنند به چه آرامشی دست پیدا می کنند. به همه افرادی که سعی می کنند سالها خودشان را مجبور به شغلی کنند که حتی آن را دوست ندارند ، نگاه کنید فقط به این دلیل که والدین آنها گفته اند "باید" دندانپزشک یا معلم شوند. چقدر احساس حقارت کرده ایم زیرا به ما گفته شده است که "باید" مانند بعضی از اقوام باهوش تر یا ثروتمندتر یا خلاق تر باشیم.
چه چیزی در لیست " باید" شما وجود دارد که با کنار گذاشته شدن آن احساس آرامش می کنید؟ وقتی این لیست کوتاه را مرور کردیم ، آنها شروع به نگاه کردن به زندگی خود به روشی جدید و متفاوت می کنند. متوجه می شوند که بسیاری از کارهایی که فکر می کنند "باید" انجام دهند کارهایی است که هرگز نمی خواستند انجام دهند و آنها فقط سعی داشتند دیگران را راضی کنند. بارها به این دلیل است که آنها می ترسند یا احساس می کنند به اندازه کافی خوب نیستند. اکنون مشکل تغییر کرده است. من روند رها شدن از احساس "اشتباه" بودن را شروع کرده ام زیرا آنها با استانداردهای شخص دیگری مطابقت ندارند. بعد شروع می کنم به شرح فلسفه زندگی ام برای آنها همانطور که در فصل یک توضیح دادم. من معتقدم زندگی واقعاً خیلی ساده است. از هر دستی که بدهیم ، ازهمان دست می گیریم. کائنات کاملاً از هر اندیشه ای که برای اندیشیدن و باور کردن انتخاب می کنیم حمایت می کند. هنگامی که کودک هستیم ، به ما می آموزد که چگونه با واکنش بزرگسالان اطراف خود نسبت به خود و زندگی چه احساسی داشته باشیم. این اعتقادات هرچه باشند ، با بزرگتر شدن آنها به عنوان تجربه بازآفرینی می شوند. با این حال ، ما فقط با الگوهای فکری سر و کار داریم و نقطه قدرت همیشه در لحظه حال است. تغییرات می تواند در این لحظه آغاز شود.
دوست داشتن خود
من در ادامه توضیح می دهم که مهم نیست که مشکل آنها چه باشد ، فقط یک چیز وجود دارد که من با هرکسی روی آن کار می کنم ، و این عشق ورزیدن به خود است. عشق درمان معجزه آسایی است. دوست داشتن خود در زندگی معجزه می کند. من در مورد پوچی یا تکبر یا گیر افتادن صحبت نمی کنم ، زیرا این عشق نیست. این فقط ترس است. من در مورد احترام زیاد به خود و قدردانی از معجزه بدن و ذهن خود صحبت می کنم. "عشق" برای من قدردانی است تا حدی که قلبم را سرشار و مملو از هیجان می کند. عشق می تواند به هر مسیری برود. من می توانم عشق را به همه این ها احساس کنم
خود روند زندگی
لذت زنده بودن
زیبایی که می بینم
فرد دیگری
دانش
روند ذهن
بدن ما و نحوه کار آنها
حیوانات ، پرندگان ، ماهی ها
پوشش گیاهی در همه اشکال آن
جهان و نحوه کار آن
چه چیزی می توانید به این لیست اضافه کنید؟ بیایید به برخی از راه هایی که خودمان را دوست نداریم نگاه کنیم:
ما بی وقفه خودمان را سرزنش و انتقاد می کنیم.
ما با غذا ، الکل و داروها با بدن خود را بدرفتاری می کنیم.
ما تصمیم می گیریم باور کنیم که دوست داشتنی نیستیم.
ما از طلب پرداخت هزینه مناسب برای خدمات خود می ترسیم.
ما در بدن خود بیماری و درد ایجاد می کنیم.
ما در مورد مواردی که به نفع ما باشد ، تعلل می کنیم.
ما در هرج و مرج و بی نظمی زندگی می کنیم.
ما بدهی و فشار برای خودمان به وجود می آوریم.
ما معشوقه و همسرانی را انتخاب می کنیم که ما را تحقیر می کنند.
حال ببینید راه های شما چیست؟
اگر به هر طریقی خیر و صلاح خود را انکار کنیم ، این یعنی که خودمان را دوست نداریم. یادم می آید درمانجو ای بود که با او کار کردم و عینک می زد. یک روز یک ترس قدیمی از دوران کودکی اش را افشا کردیم. روز بعد او بیدار شد و دید لنزهای چشم هایش او را آزار می دهد و چشمانش کاملا خوب شده است. او به اطراف نگاه كرد و فهمید كه بينايي او كاملاً به قبل برگشته است. او کل روز دائماً می گفت ، "من آن را باور نمی کنم ، من آن را باور نمی کنم." روز بعد او دوباره به حالت قبل بازگشت و مجبور شد عینکش را بزند. ضمیر ناخودآگاه ما شوخ طبعی ندارد. او نمی توانست باور کند که بینایی خود را خودش درمان کرده است.
کم شمردن ارزش خودمان بیان دیگری از دوست نداشتن خود است. تام هنرمند بسیار خوبی بود و مشتری های ثروتمندی داشت که از او می خواستند یک یا دو دیوار را در خانه هایشان را تزئین کند. با این حال او به نوعی همیشه پرداخت قبض هایش به عقب می افتاد. حرف همیشگی او این بود که وی هرگز زمان لازم را برای تکمیل کارش نداشته است. هرکسی که خدماتی را ارائه می دهد یا یک محصول منحصر به فردی را خلق می کند، می تواند هر قیمتی را که می خواهد در ازای آن طلب کند. افراد ثروتمند دوست دارند برای آنچه می گیرند هزینه های زیادی بپردازند. به آیتم ارزش بیشتری می دهد. مثالهای بیشتر:
شریک زندگی ما خسته و بدخلق است. ما تعجب می کنیم که چه اشتباهی انجام داده ایم.
با شخصی یکی دو بار بیرون می رویم و دیگر هرگز تماس نمی گیرد. ما فکر می کنیم که مشکلی داریم.
ازدواج مان به طلاق منجر می شود و ما فکر می کنیم که شکست خورده ایم.
ما می ترسیم که درخواست افزایش حقوق کنیم.
بدن ما شبیه به بدن مدل های مجلات معروف جیکیو یا وُگ نیست و ما از آن احساس بی ارزشی می کنیم.
کاری انجام نمی دهیم و حداقل سعی خودمان را نمی کنیم و باز هم به خود می گوییم که "به اندازه کافی خوب نیستیم".
ما از صمیمیت می ترسیم و اجازه نمی دهیم کسی بیش از حد به ما نزدیک شود ، بنابراین ما رابطه های جنسی ناشناس داریم.
ما نمی توانیم تصمیم بگیریم زیرا مطمئن هستیم که اشتباه این کار را انجام می دهیم.
کم شمردن ارزش خود را چگونه بیان می کنید؟
بی نقص مثل نوزادان
وقتی بچه کوچیکی بودی چقدر کامل بودی.
نوزادان برای کامل بودن نیازی به هیچ کاری ندارند. آنها در حال حاضر کامل هستند ، و طوری رفتار می کنند که گویی همه چیز را می دانند. آنها می دانند که مرکز توجه کائنات هستند. از درخواست آنچه می خواهند نمی ترسند. آنها آزادانه احساسات خود را بیان می کنند. شما می دانید وقتی کودکی عصبانی می شود - در واقع ، تمام محله آن را می فهمند. شما همچنین می دانید که نوزادان چه زمانی خوشحال می شوند ، زیرا لبخندهای آنها به یک اتاق روشنائی می بخشد. آنها مملو از عشق هستند. اگر به کودکان کوچک محبت نکنند، خواهند مرد. وقتی بزرگتر شدیم ، یاد می گیریم بدون عشق زندگی کنیم ، اما نوزادان آن را تحمل نخواهند کرد. نوزادان همچنین هر قسمت از بدن خود ، حتی مدفوع خود را دوست دارند. آنها شهامت باورنکردنی دارند. شما هم اینجوری بودی، همه ما همینطور بودیم. سپس ما شروع به گوش دادن به بزرگسالان اطرافمان کردیم که ترسیدن را یاد گرفته اند دانلود رایگان کتاب شفای زندگی از لوییز هی ترجمه فارسی
تمرین : آینه
بعد ، من از درمانجو ها می خواهم که یک آینه کوچک بردارند ، به خود نگاه کنند ، و نام خود را بگویند و این جمله را بگویند "من تو را دقیقاً همانطور که هستی دوست دارم و می پسندم." این برای بسیاری از افراد بسیار دشوار است. به ندرت با واکنش آرام مواجه می شوم ، چه برسد که از این تمرین لذت ببرند. برخی گریه می کنند یا بغض آن ها را می گیرد ، برخی عصبانی می شوند ، برخی ویژگی ها یا خصوصیات خود را کوچک می شمارند ، برخی اصرار دارند که نمی توانند این کار را انجام دهند. در یک مورد حتی یک مرد آینه را به آن طرف اتاق پرتاب کرد و می خواست فرار کند. چند ماه طول کشید تا بتواند در آینه با خودش رابطه برقرار کند.
سالها به آینه نگاه می کردم تا فقط آنچه را در آنجا می دیدم نقد کنم. با یادآوری ساعتهای زیادی که برای برداشتن ابروهایم صرف می کردم ، اکنون به سختیانجام این کار را قبول می کنم. حالا یادم می آید که نگاه کردن به چشمان خودم را می ترساند. این تمرین ساده خیلی چیزها را به من نشان می دهد. در کمتر از یک ساعت ، می توانم به برخی از موضوعات اصلی زیر مشکل بیرونی برسم. اگر فقط روی سطح مشکل کار کنیم ، می توانیم زمان زیادی را برای تمرین تک تک جزئیات صرف کنیم. و در لحظه ای که فکر می کنیم همه چیز "درست" شده است ، مشکل در جای دیگری ظاهر می شود.
" مشکل " به ندرت یک مشکل واقعی است
او خیلی نگران ظاهر و خصوصاً دندانهایش بود. او از پیش این دندانپزشك به آن دندانپزشكی رفت ، احساس كرد كه همه آنها باعث بدتر شدن وضعیت سلامتی او شده اند. بینی خود را عمل کرد و از نتیجه آن راضی نبود. هر متخصص عقیده خود را نسبت به زشت بودن آن می داد. مشکل او ظاهر او نبود ، بلکه این که متقاعد شده بود مشکلی در او وجود ندارد.
زن دیگری بود که وقتی نفس می کشید بوی نامطبوعی احساس می شد. بودن در کنار او راحت نبود. او در حال تحصیل برای کشیش شدن بود و رفتار بیرونی او متدین و مذهبی وار بود. در زیر این، جریانی از خشم و حسادت بود که گاه و بیگاه ناگهان ابراز می شد و وقتی فکر میکرد که ممکن است کسی او را تهدید کند. افکار درونی او از طریق نفسش بیان می شد ، و حتی وقتی تظاهر به عشق ورزیدن می کرد صورتی تهاجمی داشت. هیچ کس به جز خودش او را تهدید نکرد.
پسر جوانی بود که فقط 15 سال داشت که مادرش او را با بیماری هاجکین و در حالی که سه ماه از زندگی اش باقی مانده بود پیش من آورد. مادرش کاملاً عصبی و پر تنش بود و کنار آمدن با او دشوار بود ، اما پسرش پر نشاط و باهوش بود و می خواست زندگی کند. او مایل بود هر کاری را که به او گفتم انجام دهد ، حتی حاضر بود طرز فکر و صحبت کردنش را تغییر دهد. پدر و مادرش جداشده بودن، همیشه با هم دعوا می کردند و او واقعاً دانلود رایگان کتاب شفای زندگی از لوییز هی ترجمه فارسی
اضافه وزن مثال خوب دیگری است که نشان می دهد چگونه می توانیم انرژی زیادی را برای اصلاح مشکلی که مشکل اصلی نیست هدر دهیم. افراد اغلب سالها و سالها با چربی مبارزه می کنند و هنوز هم اضافه وزن دارند. آنها تمام مشکلات خود را ناشی از اضافه وزن می دانند. اضافه وزن فقط یک اثر بیرونی از یک مشکل درونی عمیق است. از نظر من ، این بیانگر ترس و نیاز به حمایت دارد. وقتی احساس ترس یا ناامنی می کنیم یا "به اندازه کافی خوب نیستیم" ، بسیاری از ما برای حمایت از خودمان وزن اضافی می گیریم. وقت گذاشتن خود را به خاطر اضافه وزن برای سرزنش خود ، احساس گناه در مورد هر لقمه غذایی که می خوریم ، انجام تمام اعدادی که هنگام افزایش وزن روی خود انجام می دهیم صرف اتلاف وقت است. بیست سال بعد ما هنوز می توانیم در همان وضعیت قرار بگیریم زیرا ما حتی شروع به مقابله با مشکل واقعی نکرده ایم.
تمام آنچه که ما انجام داده ایم این است که خود را هراسناک تر و ناامن تر کنیم و برای حمایت از خودمان وزن اضافی بیشتری می گیریم. بنابراین من حاضر نیستم روی وزن اضافی یا رژیم های غذایی تمرکز کنم. تنها رژیمی که مؤثر است رژیم ذهنی است – که شامل رژیم گرفتن از افکار منفی می شود. من به درمانجو ها می گویم ، "بگذارید فعلاً این مسئله را به یک طرف بگذاریم در حالی که ابتدا روی چند مورد دیگر کار می کنیم." آنها اغلب به من می گویند که آنها نمی توانند خودشان را دوست داشته باشند زیرا بسیار چاق هستند ، یا به گفته یک دختر ، " خیلی تپل و خیکی شدم". من توضیح می دهم که آنها چاق هستند زیرا خودشان را دوست ندارند. وقتی شروع به دوست داشتن و قبول کردن خود می کنیم ، شگفت آور است که چگونه وزن از بدن ما محو می شود. گاهی اوقات درمانجو ها حتی وقتی من توضیح می دهم که تغییر زندگی آنها ساده است ، از من عصبانی می شوند. حتی ممکن است احساس کنند من مشکلات آنها را درک نمی کنم.
مثلا یک زن بسیار ناراحت شد و گفت: "من برای کمک گرفتن در پایان نامه ام به اینجا آمدم ، نه اینکه یاد بگیرم خودم را دوست داشته باشم." از نظر من کاملاً واضح بود که مشکل اصلی او نفرت از خود بود و این در همه قسمت های زندگی او ، از جمله نوشتن پایان نامه ، دیده می شد. تا وقتی که احساس می کرد خیلی بی ارزش است نمی تواند در هیچ کاری موفق شود. او نمی توانست صدای من را بشنود و با گریه اتاق ترک کرد ، یک سال بعد با همان مشکل به علاوه بسیاری از مشکلات دیگر بازگشت. بعضی از افراد آماده نیستند و هیچ قضاوتی هم در این مورد وجود ندارد. همه ما شروع به ایجاد تغییرات خود در زمان ، مکان و ترتیب مناسب برای خود می کنیم. من تا چهل سالگی حتی شروع به ایجاد تغییرات نکردم.
مشکل واقعی
بنابراین در اینجا درمانجو است که تازه به آینه کوچک بی خطر نگاه کرده است و خیلی ناراحت است. من با لبخند می گویم ، "خوب ، اکنون ما در حال بررسی" مشکل واقعی " هستیم ؛ اکنون می توانیم بفهمیم چه چیزی واقعاً سر راه شما قرار گرفته است. " سپس من بیشتر در مورد دوست داشتن خود صحبت می کنم ، و می گویم دوست داشتن خود جایی شروع می شود با انتقاد از خود برای هر چیزی را کنار بگذاریم. وقتی از آنها می پرسم آیا از خودشان انتقاد می کنند ، چهره آنها را تماشا می کنم. واکنش آنها خیلی چیز ها را به من می گوید:
خُب ، من این کار را می کنم ؛
همیشه ؛
نه به اندازه گذشته ؛
خوب ، اگر از خودم انتقاد نکنم ، چگونه می خواهم تغییر کنم؟
مگر همه اینجوری نیستند؟
پاسخ که من به آخری می دهم این است که ، "ما در مورد همه صحبت نمی کنیم ، بلکه در مورد شما صحبت می کنیم. چرا از خود انتقاد می کنید؟ شما چه مشکلی دارید؟ "
همانطور که آنها صحبت می کنند ، من یک لیست تهیه می کنم. آنچه آنها می گویند اغلب با "لیست باید" آنها مطابقت دارد. آنها احساس می کنند خیلی بلند ، کوتاه ، چاق ، لاغر ، ابله ، پیر ، جوان و یا زشت هستند. (معمولاً زیبا ترین خانم ها و یا خوش تیپ ترین ها آقایان این حرف را می زنند.) یا می گویند خیلی دیر یا خیلی زود می رسند ، خیلی تنبل و غیره ... هستند. توجه کنید که تقریباً همیشه چیزی بسیار زیاد است.
سرانجام ، ما به نتیجه می رسیم ، و آنها می گویند ، "من به اندازه کافی خوب نیستم." هورا ، هورا! ما سرانجام موضوع اصلی را پیدا کردیم. آنها از خود انتقاد می کنند زیرا یاد گرفته اند باور کنند "به اندازه کافی خوب نیستند". درمانجو ها همیشه از اینكه ما تا چه اندازه به این مرحله رسیده ایم شگفت زده می شوند. اکنون لازم نیست با هیچ یک از عوارض جانبی مانند مشکلات بدن ، مشکلات رابطه ، مشکلات مالی یا کمبود عبارات خلاقانه اذیت شویم. ما می توانیم تمام انرژی خود را برای حل و فصل علت کلی مشکل بگذاریم: "دوست نداشتن خود!"
در بی انتهایی زندگی جایی که من هستم ، همه چیز عالی و تمام و کمال است. من همیشه تحت محافظت و راهنمایی خداوند هستم. برای من نگاه به درون خودم محفوظ از خطر است. برای من نگاه به گذشته محفوظ از دانلود رایگان کتاب شفای زندگی از لوییز هی ترجمه فارسی
"گذشته بر من قدرت ندارد."
بسیار خوب ، ما چیزهای زیادی را پشت سر گذاشته ایم و آنچه فکر کردیم مشکل است را پیدا کرده ایم. اکنون ما به آنچه که من معتقدم مشکل واقعی است رسیده ایم. ما احساس می کنیم که به اندازه کافی خوب نیستیم و کمبود عشق به خود احساس می کنیم. از نگاه من به زندگی ، اگر مشکلی پیش بیاید ، اون باید واقعی باشد. بنابراین بگذارید ببینیم این اعتقاد از کجا ناشی شده است. چگونه از نوزادی کوچک که کمال خود و زندگی را می داند به فردی که دارای مشکلاتی است و غیر از این احساس بی لیاقتی و دوست نداشتن خود احساسی ندارد، تبدیل شدیم ؟ افرادی که قبلاً خودشان را دوست دارند می توانند حتی بیشتر خودشان را دوست داشته باشند.
به گل رز از زمانی که شکوفه ای ریز است فکر کنید. همانطور که به گل کامل تبدیل می شود ، حتی تا افتادن آخرین گلبرگ ، همیشه زیبا است ، همیشه عالی است ، همیشه تغییر می کند. در مورد ما نیز همینطور است. ما همیشه عالی ، همیشه زیبا و همیشه در حال تغییر هستیم. ما با درک ، آگاهی و دانشی که داریم بهترین کار را انجام می دهیم. هرچه به درک ، آگاهی و دانش بیشتری دست پیدا کنیم ، در این صورت کارهایی متفاوت انجام خواهیم داد.
خانه تکانی ذهن
اکنون وقت آن است که کمی بیشتر گذشته خود را بررسی کنیم و نگاهی به برخی از باورهایی که زندگی ما را تحت تاثیر قرار داده اند ، بیاندازیم. برخی از افراد این قسمت از فرآیند پاکسازی را بسیار دردناک می دانند اما نیازی به آن نیست. قبل از اینکه بتوانیم آن را پاک کنیم باید به آنچه در آنجا است ، نگاه کنیم. اگر می خواهید یک اتاق را کاملا تمیز کنید ، همه اشیاء موجود در آن را برمی دارید و بررسی می کنید. برخی از چیزها را با عشق به آنها نگاه خواهید کرد ، و گرد و غبار آنها را پاک می کنید یا آنها را صیقل می دهید تا زیبایی جدیدی به آنها ببخشد. برخی موارد را مشاهده خواهید کرد که نیاز به اصلاح یا تعمیر دارند و برای انجام آن یادداشت می کنید. بعضی چیزها دیگر هرگز به درد شما نخواهند خورد و زمان آن فرا می رسد که آن چیزها را رها کنید. مجلات و روزنامه های قدیمی و صفحات کاغذی کثیف را می توان با خونسردی در سطل زباله انداخت. برای نظافت اتاق نیازی به عصبانی شدن نیست. هنگامی که ما در حال خانه تکانی ذهن خود هستیم ، نیز همین گونه است. برای از بین بردن برخی از باورهای قدیمی موجود در ذهنتان نیازی به عصبانیت نیست. بگذارید به همان راحتی که بعد از خورد غذا آشغال آن را در سطل آشغال می ریزید ، بروند. آیا واقعاً برای درست کردن وعده غذایی امشب زباله های دیروز را استفاده می کنید؟ آیا برای خلق تجربیات فردا به زباله های قدیمی ذهن خود احتیاج دارید؟ اگر فکر دانلود رایگان کتاب شفای زندگی از لوییز هی ترجمه فارسی
باور محدود کننده : "من به اندازه کافی خوب نیستم"
دلیل ایجاد این باورها : حرف پدری که بارها به او گفت احمق است.
او گفت که می خواهد موفق باشد تا پدرش به او افتخار کند. اما او سرشار از احساس گناه بود ، که باعث ایجاد کینه شد و همه آنچه می توانست تولید کند یکی پس از دیگری شکست بود. پدرش به طور مداوم برای او سرمایه های مالی را تأمین می کرد و یکی پس از دیگری شکست خوردند. او از عدم موفقیت برای تسویه استفاده کرد. او پدر خود را وادار به خرج کردن و پرداخت می كرد. البته او خودش بزرگترین بازنده بود.
باور محدود کننده : عدم عشق به خود
دلیل ایجاد این باورها : تلاش برای جلب رضایت پدر
آخرین چیزی که او می خواست شبیه پدرش باشد. آنها نمی توانستند در مورد هر چیزی توافق کنند و همیشه با هم دعوا می کردند. او فقط خواستار تأیید خود توسط پدرش بود ، اما در عوض آنچه که نصیبش می شد سرزنش بود. همه ی بدنش پر از درد بود. درد پدرش هم دقیقاً همین بود. او نمی فهمید که عصبانیتش درد او را ایجاد می کند درست همانطور که عصبانیت پدرش برای او درد ایجاد می کند.
باور محدود کننده : زندگی خطرناک است.
دلیل ایجاد این باورها : پدری ترسیده
مشتری دیگری زندگی را ناخوشایند و بی رحمانه می دانست. برای او خندیدن دشوار بود و وقتی این کار را می کرد ، از اینکه اتفاق "بدی" رخ دهد می ترسید. او با این حرف بزرگ شده است که "نخند اگر بخندی هیولا میاد سراغت."
باور محدود کننده : من به اندازه کافی خوب نیستم
دلیل ایجاد این باورها : تنها ماندن و نادیده گرفته شدن
حرف زدن برایش سخت بود. سکوت برای او به شیوه زندگی تبدیل شده بود. او تازه مصرف مواد مخدر و الکل را کنار گذاشته بود و می دانست که آنها وحشتناک هستند. فهمیدم مادرش وقتی او خیلی جوان بود از دنیا رفته است و خاله اش او را بزرگ کرده است. خاله اش به ندرت با او صحبت می کرد و اگه این اتفاق می افتاد فقط برای امر و نهی بود که باعث سکوت او نیز شده بود. او حتی در سکوت به تنهایی غذا می خورد و روز ها را در اتاق خود بی سر و صدا می گذراند. او معشوقه ای داشت که نیز مردی ساکت و آرام بود و بیشتر وقت خود را در سکوت تنها می گذراندند. معشوقه اش درگذشت و بار دیگر تنها شد.
تمرین : پیام های منفی
تمرین بعدی که ما انجام می دهیم تهیه یک کاغذ و لیستی از تمام مواردی است که والدین شما گفته اند در مورد شما اشتباه است. پیام های منفی که شنیدید چه بود؟ به خودتان وقت کافی بدهید تا هرچه بیشتر از این موارد را می توانید به خاطر بیاورید. معمولاً زمان کافی نیم ساعت است. آنها در مورد پول چه گفتند؟ آنها در مورد بدن دانلود رایگان کتاب شفای زندگی از لوییز هی ترجمه فارسی
حالا ، بیایید یک ورق کاغذ جدید برداریم و کمی عمیق تر فکر کنیم. چه پیامهای منفی دیگری از دوران کودکی می شنیدید؟
از بستگان ـــــــــــــــــــــ
از معلمان ــــــــــــــــــــــ
از دوستان ـــــــــــــــــــــ
از چهره های قدرتمند ـــــــــــــ
از کلیسای شما ــــــــــــــــــ
همه آنها را یادداشت کنید. وقت بگذارید. از احساساتی که در بدن شما جریان دارد آگاه باشید. آنچه شما بر روی این دو قطعه کاغذ دارید افکاری است که باید از ذهن خود پاک شوند. این اعتقادات و باور هایی است که باعث می شود و شما برای خودتان "به اندازه کافی خوب نباشید".
خود را در دوران کودکی دیدن
اگر قرار بود ما یک کودک سه ساله را بگیریم و او را در وسط اتاق بگذاریم ، و من و شما شروع به فریاد زدن بر سر کودک کنیم ، به او بگوییم چقدر احمق است ، چگونه او هرگز نمی تواند کاری درست انجام دهد ، چگونه او باید این کار را انجام دهد و نباید این کار را انجام دهد و به شلوغ کاری ای که کرده نگاه کند و شاید چند بار او را بزنیم ، در نهایت با یک کودک وحشت زده روبرو خواهیم شد که مطیعانه در گوشه ای نشسته است ، و در خود فرو می رود. کودک یکی از این دو راه را طی خواهد کرد ، اما ما هرگز از توانایی ها و استعداد های آن کودک خبر نخواهیم داشت.
اگر همان کودک را بگیریم و به او بگوییم که چقدر او را دوست داریم ، چقدر او برای ما اهمیت دارد ، اینکه ما به شکل ظاهری به او عشق بورزیم و چقدر باهوش و خلاق است ، به نحوه انجام کارهای او عشق بورزیم و اشکالی ندارد برای اینکه او در هنگام یادگیری اشتباه کند - و اینکه ما هرچه که بشود همیشه در کنار او خواهیم بود - در این صورت توانایی ها و استعداد های کودک شما را شگفت زده می کند! هر یک از ما یک کودک سه ساله در درون خود داریم ، و ما بیشتر وقت خود را صرف فریاد زدن با آن بچه در خود می کنیم. سپس تعجب می کنیم که چرا در زندگی ما هیچ چیز درست نیست. اگر دوستی داشتید که همیشه از شما انتقاد می کرد ، آیا دوست دانلود رایگان کتاب شفای زندگی از لوییز هی ترجمه فارسی